مشاعرۀ سنّتی

الهام3

عضو جدید
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
در اين زمانه رفيقي كه خالي ازخلل است... صراحي مي ناب وسفينه غزل است
 

bist 20

عضو جدید
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
دارد به جانم لرز می افتد رفیق؛ انگار پاییزم

دارم شبیه برگ های زرد و خشك از شاخه می ریزم
 

الهام3

عضو جدید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

راهي بزن كه آهي برساز آن توان زد
شعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

سلام دوست عزيز
شما بايد با ميم مشاعره مي كرديد وبا حرف ه شعرتان شروع شده است و بعدا در مشاعره اصولابا يك ويا دوبيت مشاعره ميكنند نه با يك شعر كامل
دوستان در پي كسب امتياز نباشد حتي يك بيت شعر كه از روي كتاب بنويسيد كمك عظيمي هست به ادبيات اين مرزو بوم سعي كنيد از ابيات شاعراني بنويسيد كه دراينترنت گمنام هستند
 

الهام3

عضو جدید
راهي بزن كه آهي برساز آن توان زد
شعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

سلام دوست عزيز
شما بايد با ميم مشاعره مي كرديد وبا حرف ه شعرتان شروع شده است و بعدا در مشاعره اصولابا يك ويا دوبيت مشاعره ميكنند نه با يك شعر كامل
دوستان در پي كسب امتياز نباشد حتي يك بيت شعر كه از روي كتاب بنويسيد كمك عظيمي هست به ادبيات اين مرزو بوم سعي كنيد از ابيات شاعراني بنويسيد كه دراينترنت گمنام هستند

سلام دوست عزیز ممنون که گفتید اصلا حواسم به مشاعره نبود فکر کردم تاپیک هدیه شعره
 

الهام3

عضو جدید
راهي بزن كه آهي برساز آن توان زد
شعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

در پرده اســـــرار کـسی را رَه نیست .
وز عــــــاقبت کــار کسی آگـه نیست .
دی شیخ به طعنه گفت در محـضر ما .
چو نیک نظر کنی کسی را تَه نیست !
 

zahra1386

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یـــار بیــــار
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا