مشاعرۀ سنّتی

[الهام3]

راهي بزن كه آهي برساز آن توان زد
شعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

در پرده اســـــرار کـسی را رَه نیست .
وز عــــــاقبت کــار کسی آگـه نیست .
دی شیخ به طعنه گفت در محـضر ما .
چو نیک نظر کنی کسی را تَه نیست !​

 

[zahra1386]

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است

 

[island1991]

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یـــار بیــــار

 

[میهن مشرقی]

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یـــار بیــــار

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود....

 

[zahra1386]

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود....

در راه عشق وسوسه ي اهرمن بسي است
پيش آي گوش دل به پيام سروش كن

 

[میهن مشرقی]

در راه عشق وسوسه ي اهرمن بسي است
پيش آي گوش دل به پيام سروش كن

نقش می بستم که گیرم گوشه ای زانچشم مست

طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود...

 

[میهن مشرقی]

نقش می بستم که گیرم گوشه ای زانچشم مست

طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود...

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند...

 

[Farasystem]

ز دست دیده و ذل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل کنم ازاد

دردم از یار است و درمـان نیز هم
دل فـــدای او شـد و جـان نیز هم​

 

[fatima-t]

man agar kamrava gashtam o khosh del che ajab
mostahegh budam o in ha b zakatam dadand............

 

[*زهره*]

دردم از یار است و درمـان نیز هم
دل فـــدای او شـد و جـان نیز هم​

من مانده​ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او ... گویی که نیشی دور از او در استخوانم می​رود

 

[MOΣIN]

من مانده​ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او ... گویی که نیشی دور از او در استخوانم می​رود

دل و دينم شد ودلبر به ملامت برخاست...گفت با ما منشين كز تو سلامت برخاست

 

[میهن مشرقی]

دل و دينم شد ودلبر به ملامت برخاست...گفت با ما منشين كز تو سلامت برخاست

تو را من چشم در راهم
شباهنگام که میگیرند شاخه ها رنگ سیاهی....

 

[MOΣIN]

تو را من چشم در راهم
شباهنگام که میگیرند شاخه ها رنگ سیاهی....

يك چند به كودكي به استاد شديم...يك چند زاستادي خود شاد شديم

 

[میهن مشرقی]

يك چند به كودكي به استاد شديم...يك چند زاستادي خود شاد شديم

من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید...

 

[MOΣIN]

من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید...

در ان زميني كه نسيمي وزد زطره دوست...چه جاي دم زدن ز نافه ي تاتاريست

 

[میهن مشرقی]

در ان زميني كه نسيمي وزد زطره دوست...چه جاي دم زدن ز نافه ي تاتاريست

تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است...

 

[MOΣIN]

تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است...

تو را ان به كه روي روي خود ز مشتاقان پوشاني...كه شادي جهان گيري غم لشكر نمي ارزد

 

[میهن مشرقی]

تو را ان به كه روي روي خود ز مشتاقان پوشاني...كه شادي جهان گيري غم لشكر نمي ارزد

دوست ان است که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و .....
(شرمنده اخرش یادم رفت...اگه میتونین کمک کنید)

 

[MOΣIN]

دوست ان است که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و .....
(شرمنده اخرش یادم رفت...اگه میتونین کمک کنید)

پرشان حالي و درماندگي

 

[A R M A N]

پرشان حالي و درماندگي

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا // یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا



الف

 

[MOΣIN]

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را...به خال هندويش بخشم سمرقند وبخارا را

 

[A R M A N]

اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را...به خال هندويش بخشم سمرقند وبخارا را

از ظلمت خود رهایی ام ده // با نور خود آشنایی ام ده.

ه بده

 

[MOΣIN]

از ظلمت خود رهایی ام ده // با نور خود آشنایی ام ده.

ه بده

همچو گرد اين تن خاكي نتواند برخاست...از سر كوي تو زان رو كه عظيم افتاده است

 

[الهام3]

تو تمام منی و او همه باور تو

نه به زیبایی چشمان تو ...

(به یاد داداشmanihassanpour24)

 

[A R M A N]

تو تمام منی و او همه باور تو

نه به زیبایی چشمان تو ...

(به یاد داداشmanihassanpour24)

وز خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد

من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد


دال بده

 

[الهام3]

وز خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد

من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد


دال بده

در دلنشینی یک دیدار
فاصله ها فرو میریزند

 

[میهن مشرقی]

در دلنشینی یک دیدار
فاصله ها فرو میریزند

در ازل داد است ما را ساقی لعل لبت

جرعه جامی که من مدهوش ان جامم هنوز...

 

[میهن مشرقی]

در ازل داد است ما را ساقی لعل لبت

جرعه جامی که من مدهوش ان جامم هنوز...

زکوی میکده بر گشته ام ز راه خطا

مراد گر ز کرم باره صواب انداز...

 

[A R M A N]

زکوی میکده بر گشته ام ز راه خطا

مراد گر ز کرم باره صواب انداز...

ز روزگار جواني خبر چه مي پرسي
چون برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت

ت بده

 

[الهام3]

ز روزگار جواني خبر چه مي پرسي
چون برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت

ت بده

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم