هرشعر ومتنی که دوست داری بنویس!!!

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یک پلک زدن فاصله از تو تا من / باید بزنیم پلک یا تو یا من / هرچند که گفتند گناه [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]است این کار / اما تو یکی بزن گناهش با من .[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتـی غروب مـی شـود ...

بـرخلافــِـ خیلـی ها دلـم بـاز مـی شـود!

و لحظــه ها را مـی شمـارم بـرای بـالاآمـدنــِـ مــاه





 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]زیباترین احساس لحظه ایست که بدانی در اوج تنهایی کسی به فکر توست ![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

m sadeq

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدمو بیمار شدم
فارغ از خود شدمو کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
(امام خمینی)
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر وقت آب مینوشی بگو یا حسین
امروز اگر آب می بینی و نمی نوشی آرام بگو یا عباس
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
براـے مـــن/ ..

همـــــان حضــــور تـــو

در پشـــت واژه هــــــایــم

بـــــس .. / .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
پائیز آمد .. بدون آنکه حتی لحظه ای درنگ نماید ...
کمی دقت کنیم صدایش را از میان قدمهای کودکان در کوچه و خیابان میشنویم...
کمی دقت کنیم بویش را از قطرات نمناک باران ،استشمام خواهیم کرد...
کمی حساس باشیم یقینا رد پایش را بر روی قلبمان نیز خواهیم دید..
آری پائیز فصل هزار رنگ از راه رسید...
بازهم یک شب مهتابی ، اما نه یک شب رویایی
باز هم آسمان بارانی ، اما باران دلتنگی نه عاشقی
باز هم امروز باز هم فردا ، اما اینبار بی هدف تر از گذشته...
انتظار تنها ذکر دقایق بی تو ...
و حالا آرزو ذکر دائمی قلب من
التماس ذکر مقدس چشمانم و چشمانم که از خیسی به رودخانه می مانند...
و تنها حسرتی مانده از دقایق ، ثانیه ها و ساعت های با تو بودن ...
دوری را دیده بودم اما فاصله را حس نکرده بودم ..
فریاد را شنیده بودم اما غم را ندیده بودم ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهايي ام را با تو قسمت مي کنم سهم کمي نيست

گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست

غم آنقدر دارم که مي خواهم تمام فصل ها را

بر سفره ي رنگين خود بنشانم ات بنشين غمي نيست

آيينه ام را بر دهان تک تک ياران گرفتم

تا روشنم شد در ميان مردگانم همدمي نيست

همواره چون من نه ! فقط يک لحظه خوب من بينديش

-لبريزي از گفتن ولي در هيچ سوي ات محرمي نيست

من قصد نفي بازي گل را و باران را ندارم

شايد براي من که همزاد کويرم شبنمي نيست

شايد به زخم من که مي پوشم زچشم شهر آن را

در دستهاي بي نهايت مهربانش مرهمي نيست

شايد و يا شايد هزاران شايد ديگر اگرچه

اينک به گوش انتظارم جز صداي مبهمي نيست
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

کاش میشد بوسه ها را قاب کرد
مثل نامه سوی هم پرتاب کرد



کاش میشد عشق را تقسیم کرد

مثل یک شاخه گلی تقدیم کرد
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم.و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم.اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی.اگر بد کردم وهرگز به روی خود نیاوردی.اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من.اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من.....حلالم کن....و بعد امشب دعایم کن
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوسه ام را میگذارم پشت در
قهر کردی.قهر کردم.سر به سر
تو بیا در را تماما باز کن
هر چه می خواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم.داشتی؟
آمدم . حالا تو با من آشتی؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا دیگر

نه از
حادثه خبری هست

و نه از
اعجاز آن چشم های آشنا

از
دلتنگی ها هم که بگذریم

تنهایــــــــی . . .

تنها اتفاق این
روزهای من است . . .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ وقت نفهمیدم چرا؟؟؟

درست همان کسی که فکرمیکنی

با همه فرق دارد
...
یک روز مثل همه تنهایت میگذارد


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستهایت را که باز کنی به هیچ جا بند نیستم! سقوط میکنم

خیلی وقته دیگه زندگی خوش نمیگذره....

فقط میگذره.....


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سکوت نشسته ام وبه اطرافم نگاه میکنم وبه روزهایی که گذشت فکر میکنم روزهایی که به سرعت رفت وبه خاطره تبدیل شد.دیگر دلخوشی جزدفتر تنهایی ندارم.دفتری که یکی یکی برگهایش باخاطره ها پرشده به خودم میگم چطوره که دفترطاقت عصه هام وداره؟یکی یکی برگها شو ورق میزنم هرچی بیشتر به اخرش نزدیک میشم تنهاییم بیشتر بیشتر میشه...نمیدونم چراتوی این سکوت منتظر حس انتظاری که برای خودم هم تازگی داره شاید باز هم دلتنگ شدم دلتنگ مهربانی که هفت روز هفته به حرفام گوش میده و در خواب فقط سکوت رو بدرقه راهم میکنه......چه زود دیر شد زودی که همیشه حقیقتی رو پشت خودش پنهان کرد وبرای من چیزی جز حسرت نذاشت...دلم برای گریه هام هم تنگ شده دیگه اشکی هم برام نمونده تا دوباره ارومم کنه از خدا می خوام بهم ارامشی درخورم بده تاواسطه ارامش دیگران باشم.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی!
چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود...
چه بی ریا گذشت لحظه هایی که به عشق تو بود....قلب شکسته ای که زیر پاهایت بود را ندیدی ، صدای شکستن قلبم چه بی صدا بود!صدای ناله دلم چه بی نوا بود ، درد دلهای ناگفته در دلم چه بی زبان بود...قلبم را به بازی گرفتی اما نمیدانستی که بازی سرشکستن دارد !چه با هیاهو به قلبم آمدی و چه آرام از قلبم رفتی ،هنگام آمدنتعاشقانه با من درد دل میکردی وهنگام رفتنت تنها با یک سکوتبه صدای گریه هایم گوش میکردی!تصویر رفتنت بر روی قلب شکسته ام نقش بسته ،و آواز رفتنتدر فضای غمگین صحنه عشق پیچیده ...آنگاه که صحنه عشق خالی از تصویر تو است ، دل من نیز در پی فرار از دام تنهایی است!باور میکنم که اسیرم ، اینبار اسیر تنهایی !اما باور نمیکنم که رفته ای و بار سفر را بسته ای ، و شعر جدایی را برایمنوشته ای و لای کتاب قصه عشقمان گذاشته ای !چه قصه تلخی بود ، قبلا آن را خوانده بودم اما باور نکرده بودم ،نمیدانستم سرنوشت ما نیز مانند یک قصه تلخ است ....قلبم را شکستی اما رنگ التماس چشمهایم را ندیدی ،آن شعر عاشقانه ایکه به عشق تو سروده بودم را نخواندی!صحنه عشق را خالی کردی و تصویر رفتنت را همراه با یک قلب شکسته جا گذاشتی!
 

کیمیا جونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح می دم ،کمرنگ است ولی دو رنگ نیست...
 

candela

عضو جدید
تنهایی

تنهایی

دورازاین هیاهو دلم کویرمیخواهد
وتنهائی وسکوت وآغوش سرد شبی که آتشم رافرونشاند،
نه دیوار،نه در،نه دستی که بیرونم کشدازدنیایم
نه پایی که درنورددمرزهایم
نه قلبی که بشکند سکوتم
نه ذهنی که سنگینم کندازحرف
نه روحی که آویزانم شود
من باشم وتنهایی ژرفی که نورستارگان روشنش میکند
وآرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز



هر چند ندانی ..

که چه دردی نفس خسته ی این شبـــ. زده را..

با شقاون بسپردش به ته چــاه سکوتــــ !

بغض آمد و..

مهتـ ـاب دمیــد

لحظه ها خسته و بیمــار همه..

پا به پای طپشـــ.. قلبـــِ زمین


همه ...

در سوگـــ. من خــانه نشین!



رفتنـ ـد به خوابـــــ ...
 

tomas.edison

عضو جدید
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود رادر آب
آب در حوض نبود
ماهیان میگفتند
هیچ تقصیر درختاننیست
ظهر دم کردهتابستان بود
پسر روشن آب لبپاشویه نشست
و عقاب خورشید
آمد او را به هوابرد که برد
به درک راه نبردیمبه اکسیژن آب
برق از پولک مارفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت
چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن
و بگو ماهی ها
حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
 

tomas.edison

عضو جدید
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟

گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام تو من...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

اگر نامه ای می نویسی به دریا
سلام مرا نیز بنویس

سلام مرا ,
با اگر..آه..آیا......

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاش ميشد پرنده بوديم توي دست آسمون
تا براي هم مي ساختيم از پَرامون آشيون
من براي تو ميساختم سقفي از بال و پرم
تو ميزاشتي عاشقونه پرت رو زير سرم
واي اگه پرنده بوديم تو رو با خودم مي بردم
وقتي با تو مي پريدم آسمون كم مياوردم
نميذاشتم شوق پرواز تو دلامون بره از ياد
تو رو با خودم ميبردم جايي كه نباشه صيّاد
تو فقط بايد بموني اي پناهِ آخر من
تا كه پرپر نشه بي تو همه ي بال و پر من
كاش ميشد پرنده بوديم توي دست آسمون
تا براي هم مي ساختيم از پَرامون آشيون
من براي تو ميساختم سقفي از بال و پرم
تو ميزاشتي عاشقونه پرت رو زير سرم
واي نگو اين فقط يه خوابه ، من و تو پرنده نيستيم
وقتي همديگرو داريم نگو ما برنده نيستيم
ما ميتونيم از محبّت با هم آسمون بسازيم
حتي با دستاي خالي با هم آشيون بسازيم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باور من
بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من

هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من
هنوزم بیقراره این دل دیوونه من

فراموشم نکن
تویی تنها دلیل بودن من
به یاد من باش, فراموشم نکن
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر جاده هاي عبور تو جاي صميميت بهار مانده
و عشق هميشه با نام تو به يادم مي آيد....
من از شکوه هزاران خاطره تو را بيشتر مي شناسم .
وقتي سفره احساسم را پهن مي کنم ،
حريص مي شوم بر ديدار تو
و تو را از ميان هزاران دقيقه فرياد مي زنم .
تو را جستجو مي کنم در نامه هاي عاشقانه
و مي سازمت آن طور که مي خواهم .
تو را به آشيانه پاييز مي برم،
در عمق جنگل وحشي احساسم
در کلبه محقر چوبي
که چراغش هميشه با دوستي روشن است .
من واژه هاي مهر نثارت مي کنم
و تو ، باز هم با جادوي لبخند به من اميد مي بخشي
تا باز هم بتوانم بنويسم.....

"دوستـــــــــــــــــت دارم"
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
چہ بے پـــــــــــرواااا دلـــــــــمـ
آغوشـ ممــــــــــنوعہ اے را
میخــــــواهد...
که تنـــــــــــها شرعے بودنشـ را
منـ مـــــــیدانمـ.....
دلــــــمـ و
تــــــــــو...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟

تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟
تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را
بکشم...؟
تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند
نزدیک و نزدیک تر کندتا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟...
تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم و دلم برایت تنگ شود؟
تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد!
تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم
و تا کی باید
لحظه ها و ثانیه ها را یکی یکی بشمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد؟ خسته
ام !
یک خسته دلشکسته عاشق بی سر پناه.... عاشقم !
یک عاشق دیوانه سر به هوا .....!

تا کی باید کنج اتاق خلوت دلم بنشینم و با قلم و کاغذ درد دل کنم؟...
تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن
است!
تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران
پنهان کنم؟
تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ،
عاشقی که معشوقش در کنارش نیست!
تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم....
و تا کی باید با دستهای خالی ، با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با
چشمانی
خیس و شاکی زندگی کنم؟
آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم
ولی در کنار تو نباشم ؟
 

Similar threads

بالا