الهام مجهول
عضو جدید
هميشه هواي كوي تو را به سر دارم
نشسته در هواي دلت نفسي دارم
نشسته در هواي دلت نفسي دارم
اینم ه از خماری در بیابچه ها یه ه بدین دیگه من از صب تو کفشمااااااااااااااا![]()
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکستهميشه هواي كوي تو را به سر دارم
نشسته در هواي دلت نفسي دارم
اینم ه از خماری در بیا
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
مشکلی دارم زدانشمندان مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
می خور که به زیر خاک میباید خفت
![]()
![]()
ز عشقت باز طشت از بام افتاد
فرست از بام باز آن نردبان را
مرا گویند بامش از چه سویست
از آن سویی که آوردند جان را
ز عشقت باز طشت از بام افتاد
فرست از بام باز آن نردبان را
مرا گویند بامش از چه سویست
از آن سویی که آوردند جان را
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم![]()
می و می خانه امشب کجاست؟
عشق و سرمستی همه به پاست
بیا در ره ما قدم گذار
یار ما دگر در پس ایوانهاست
ترا باشد به جاى من همه کس
مرا اندر دو گیتى خود تویى بس
نه ولی دیگه گفتی دیگه.....سعدیااا مرد نکونام نمیرد هرگز...................(قبوله؟؟!؟!!؟؟؟!؟!)![]()
نه ولی دیگه گفتی دیگه.....
ز دوری تو دو چشمم چو رود جیحون است
شوم فدای تو، احوال چشم تو چون است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |