انسان،من ، وچرا من من شدم چرامن تو نشدم چرا او نشدم چرا در یک مکانم وهمزمان نمی توانم
در دو مکان یا بیشتر باشم واز دور همه را تماشا بکنم ،این تفکری است که ممکن است روزی بهما دست بدهد یا حتی داده است شاید پرسش این سوال که چرا من من شدم خیلی ساده باشد ولی تمرکز زیاد دراین مسئله می تواند خیلی ناراحت کننده باشد شاید چون خداوند از روح خود بر مادمیده ما این احساس را داریم این همان حس زیاده خواهی من انسان است ولی انسان نمی تواند همزمان در دو مکان باشد چون این حس را دارد ولی توانایی این کار را ندارد واین حس وتفکری است که از خداوند گرفته است ،خداوند ذات مقدسی است که همزمان در همه مکان ها وزمان ها وجود دارد ،انسان این حس را می تواند داشته باشد شاید داستان بعضی از این انسان ها را شنیدهباشید که تعدادشان هم کم نیستند .ولی انسان ها این حس را بطور خیلی محسوس دارند نه بطور کامل چون این توانایی ظرفیت بی نهایت می خواهد که انسان ندارد .خداوند لطیف هست بی نهایت هست. ما همه انسانیم ودارای تواناییهای متفاوت ولی شاید خیلی تفاوت داشته باشیم ولی قدرت فوق العاده ای داریم . می خواهیم در مورد خدایی حرف بزنیم که بی نهایت است من هم مثل همه شما این کلمه را از قران کتاب مقدسمان خوانده بودم وخیلی از صفت های که برای خداوند است ولی هیچ وقت حس نکرده بودم .روزی من از مدرسه می امدم کوچه خلوت بود وکسی در کوچه نبود با خدا حرف می زدم ودرد دل می کردم روز بسیار گرمی بود آفتاب تیر می کشید ولی وقتی حس کردم که آفتاب از پشت سرم تیر می کشد تیر معمولی نبود حس خوبی داشتم انگار به من تصلی می داد آرامش می داد من به هیچ عنوان نمی توانم آن حس خوبی که دارم برایتان بیان کنم ومطمئنم که شما تا در آن موقعیت قرار نگرفته اید حس مرا درک نمی کنید تا حالا حسی به آن زیبایی نداشتم من در تششع خورشید خدا را حس کردم خداوند را با حس خودم شناختم نه با آنچه که از کتابها خوانده بودم خواندن با لمس کردن تفاوت زیادی دارد با خودم می گفتم کاش این حسم پایانی نداشت او در نور آفتاب برایم تجلی شد تا اورا بهتربشناسم من همیشه می توانم او را حس کنم نه فقط با آفتاب وگرمای سوزان حتی در زمستان با سرمای سوزناک من همیشه بیرون می رفتم سرما راحس می کردم ولی سردم نبود دوست داشتم همیشه سرما به صورتم با آن حس می خورد ولی من همیشه نمی توانستم این حس را داشته باشم وقتی با او حرف می زدم می توانستم او را حس کنم ،ما میتوانیم با قلب مان او را بهتر بشناسیم آن موقع هست که عقل می گوید من تسلیمم.