دردسرهای ازدواج با دختردایی پول‌دار

B.R.Z

عضو جدید
دردسرهای ازدواج با دختردایی پول‌دار​




مرد جوان در حالي که بغض گلويش را مي فشرد به کارشناس اجتماعي کلانتري جهاد مشهد گفت: ۳ سال قبل با فيروزه ازدواج کردم. او دختر دايي ام است و با حمايت هاي مالي خانواده اش کار و بار درست و حسابي راه انداختيم. اما افسوس که از همان لحظه اول زندگي مان فيروزه ادعاي بيش از حد داشت و هر موقع مي خواستم حرفي بزنم سرم داد مي کشيد و مي گفت: يادت نرود که جوان يک لاقبايي بودي و اگر پدر و مادرم زير پر و بال تو را نمي گرفتند هنوز بدبخت و بيچاره بودي و... .


متأسفانه همسرم در تمام کارهاي خانه خودش را صاحب نظر مي داند و در محيط کار نيز برخورد بسيار تحقيرآميزي با من دارد. حدود ۴ ماه قبل يک روز به سبب مشکل کوچکي که به وجود آمده بود در حضور چند نفر شخصيتم را لگد مال کرد و چون جوابش را دادم مرا از محل کار بيرون انداخت و گفت ديگر حق نداري به سر کار بيايي.

فيروزه آبروي مرا نزد اقوام و آشنايان به باد داده است و جلوي همه مي گويد از سر دلسوزي تن به اين ازدواج داده است. همسرم معتقد است که اگر بچه دار شويم نخواهد توانست کارهايش را انجام بدهد و از اين مسئله نيز فراري است او با روحيه خشن خود عذابم مي دهد و هزار و يک ايراد روي من گذاشته، متأسفانه فيروزه نقش خود را به عنوان يک زن فراموش کرده است و يک بار که حرف از طلاق به ميان آوردم برادرانش آن چنان کتکم زدند که تا چند روز ناي حرف زدن و راه رفتن نداشتم.

مرد جوان با چشماني اشک بار ادامه داد: ۵ ساله بودم که پدرم فوت کرد و مادرم به هر بدبختي که بود مرا با آبرومندي بزرگ کرد و به دانشگاه فرستاد. پس از آن که فوق ديپلم گرفتم به خاطر مادرم از سربازي معاف شدم و سپس تصميم گرفتم ازدواج کنم.

تنها ملاک من براي انتخاب همسر، پول و ثروت بود و روزي که فيروزه را به عقد خودم درآوردم نفس عميقي کشيدم و با خودم گفتم روزهاي سخت زندگي تمام شده است. اما با وجود پول و ثروتي که به دست آوردم از اين ازدواج خيري نديدم.

همسرم در تمام لحظات زندگي احساس برتري و خودخواهي دارد و مرا به چشم يک کارگر و غلام حلقه به گوش مي بيند. الان پشيمان هستم و مي خواهم او را طلاق بدهم. کاش با يک دختر ساده و بي ريا ازدواج کرده بودم و با دسترنج خودم زندگي ام را مي ساختم و اين قدر تحقير نمي شدم.

همسرم ديشب در اتاق را به رويم قفل کرد و با عصبانيت گفت: چرا بدون اجازه او به خانه مادر پيرم رفته ام. من که ديگر واقعا به آخر خط رسيده ام از پنجره خانه فرار کردم و شب را در پارک خوابيدم.

منبع: تابناک
:cool::cool::cool:
 

mmr1414m

عضو جدید
عاقبت ازدواج با پول يه نفر چه دختر چه پسر چيزي غير اين نيست ميگن كبوتر با كبوتر باز با باز.....
 

B.R.Z

عضو جدید
از این دسته آدما که همیشه میخوان پول و ثروتشونو به رخ همسرشون بکشن متنفرم.مخصوصا اگه زنی بخواد این کارو بکنه .
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
از این دسته آدما که همیشه میخوان پول و ثروتشونو به رخ همسرشون بکشن متنفرم.مخصوصا اگه زنی بخواد این کارو بکنه .
من از هر دو متنفرم
هم آقا و هم خانم
مخصوصنی هم وجود نداره:smile:
 

Similar threads

بالا