مشاعرۀ سنّتی

t.askari

عضو جدید
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
 

t.askari

عضو جدید
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
 

sara.sss27

عضو جدید
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست
 

نارون آبي

عضو جدید
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه سیاه رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جاده دره ها چون مرده مان خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
 

asal1826

عضو جدید
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد


به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد
 

As7az

عضو جدید
در غمار زندگی هر چه داشتیم باختیم
بس که تک خال محبت بر زمین انداختیم
الفت شبهای خوش را روزگار از ما گرفت
ای خوش آن روزی که با هم روزگاری داشتیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرا عهدیاست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
 

m@hn@z

عضو جدید
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
 

t.askari

عضو جدید
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
 

t.askari

عضو جدید
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارا یارا گاهی دل مارا به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن
 

t.askari

عضو جدید
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
 

t.askari

عضو جدید
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم
 

Mahdy.T

عضو جدید
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا