ره یافتگان به دین اسلام

tahoora62

کاربر بیش فعال
بزرگترین مبلغ دین مسیحیت مسلمان شد





به گزارش شیعه آنلاین، دکتر "میلر" بزرگترین مبلغ دین مسیحیت در کانادا بود. وی به تازگی مسلمان شده است. او در مورد خود می‌گوید: عاشق ریاضی هستم برای همین منطق را نیز دوست دارم. چون منطق را دوست دارم به مسائلی چون علت و معلوم اهمیت زیادی می دهم.
وی در ادامه می افزاید: در یکی از روزها قرآن را برداشتم و شروع کردم به خواندن آن. اول فکر می کردم که موضوعات آن فقط در مورد بیابان است چون تصور می کردم با توجه به اینکه بر اعراب بیابان نشین نازل شده، پس باید درباره صحرا سخن بگوید. اما بعد فهمیدم چنین نیست. هدفم به پیدا کردن اشتباه در این کتاب تغییر کرد. پیش بینی می‌کردم که با توجه به اینکه بیش از 14 قرن از نزول آن گذشته است، بتوانم به راحتی اشتباهات زیادی در آن پیدا کنم و آن را به رخ مسلمانان بکشم.
دکتر "میلر" می‌افزاید: همچنین فکر می‌کردم مطالبی در مورد زندگی اعراب بادیه نشین در این کتاب نوشته شده باشد اما در نهایت پس از ساعت‌ها مطالعه قرآن کریم، نه تنها اشتباهی در آن پیدا نکردم، بلکه چیزهای بسیار زیادی نیز در آن یافتم. آیه ای که مرا خیلی به فکر فرو برد آیه 82 سوره نساء بود: "أفلا یتدبرون القرآن ولو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا كثیرا" ترجمه: آیا به قرآن فکر نمی کنند، اگر از خداوند نبود در آن اشتباهات زیادی می یافتند.
این مسیحی مسلمان شده همچنین می گوید: نکته قابل تعجبی که بسیار مرا حیرت زده کرده این بود که یک سوره کامل به نام حضرت "مریم" در قرآن وجود دارد و در آن ایشان مورد تمجید و احترام قرار گرفته است به طوریکه این گونه تعریفی از ایشان حتی در کتب انجیل هم نیامده بود. در 25 نقطه مختلف در قرآن کریم نیز نام حضرت مسیح آمده در حالیکه نام حضرت محمد(ص) که پیامبر دین اسلام بوده تنها پنج بار در قرآن آمده است. این مسأله خیلی تعجب مرا برانگیخت و بر من و مسلمان شدنم تأثیر بسیار زیاد گذاشت.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
روایت جالب مسلمان شدن یک دختر یهودی در "اسراییل"
روزنامه اسپانیایی الموندو از مسلمان شدن یک دختر 19 ساله یهودی در منطقه کرمئیل واقع در شمال فلسطین اشغالی خبرداد و نوشت : این دختر یهودی که از خانواده متعصب راستگرای یهودی است حجاب بر سرمی کند و روزانه به قرائت قرآن می پردازد.

به گزارش خبرگزاری قدس این روزنامه در گفتگویی با مارو داویدیوبیچی دختریهودی تازه مسلمان شده نوشت: از سن 13 سالگی نسبت به قرآن حساس شدم پرسشهای زیادی بود که به دنبال پاسخش می گشتم اما پاسخ ها را در دین خود هرگز نیافتم. برای اولین بار به مسجد رفتم. وقتی از مسجد خارج شدم در قلبم راحتی و سبکباری احساس کردم در مسجد کار خاصی نکرده بودم اما احساس می کردم قلبم پاک و تمیز شده است ...کم کم پاسخ پرسشهایم را در دین اسلام یافتم و رسما به این دین گرویدم.

این دختر یهودی تازه مسلمان شده گفته است:من اعتراف می کنم کاری که کرده ام باعث خشم و نگرانی شدید یهودیان خواهد شد و انان مرا خائن و دیوانه معرفی خواهند کرد... و حتما از من می پرسند که چگونه یهودیت را به کناره ی انداخته ام و به دین اجدادم پشت کرده ام... اما من یادم هست که از یک پدر و مادر یهودی متولد شده ام.

مارو ادامه می دهد: والدینم از این اقدام من سرخورده شده اند و من این وضعیت را می فهمم... اینکه آنها مرا به خیانت متهم می کنند را نیز درک می کنم به رغم این اما من والدینم را ترک نخواهم کرد .بهترمیدانم که با این وضعیت جدید کنار بیایم.

الموندو نوشت: مارو سعی کرده است که پدر و مادرش را نیز مسلمان کند اما ظاهرا پدر مادرش در جواب گفته اند که آنها ازادند هردینی را بپذیرند و بنابراین یهودی می مانند و تمایلی در گرایش به دین دیگر ندارند.

مارو الان شعائر اسلامی را به جا می آورد و تماما امور مربوط به یهودیت را کنار گذاشته است. او حجاب بر سر دارد و دائما قران تلاوت می کند.

به نقل از این روزنامه اسپانیایی وقوع تحول جدید برای مارو این دختر 19 ساله یهودی برای خانواده اش به مثابه یک زلزله بزرگ است و کافی است مخاطب در جهان بداند که والدین او از یهودیان راستگر و عرب و مسلمان ستیز اسراییل هستند.
__________________
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
ستاره رپ فرانسه مسلمان شد
گفته مي شود "ديامز" ستاره سرشناس رپ در فرانسه مدتي پيش به دين مبين اسلام گرويد. اين در حاليست كه مجله‌هاي مشهور فرانسه در شماره هاي اخير خود مسلمان شدن "ديامز" را تأييد كرده اند.

مجله فرانسوي "قالا" كه اهميت زيادي به انتشار اخبار مربوط به چهره‌هاي سرشناس هنري و موسيقي مي دهد، در شماره اين هفته خود پس از تأييد خبر مسلمان شدن "ديامز"، به نقل از يكي از نزديكان اين ستاره سرشناس نوشت: به نظر مي رسد "ديامز" براي مشكلات روحي و عاطفي خود چيزي را در دين اسلام يافته كه در هيچ يك از ديگر اديان نيافته است.



اين مجله فرانسوي در ادامه نوشت: "ميلاني جورجياديز" معروف به "ديامز" در چند وقت اخير و به وي‍ژه پس از شهرت يافتن، دچار مشكلات روحي – رواني و عاطفي بسيار زيادي شده بود و از آن به شدت رنج مي برد همين امر موجب شد گوشه گير شده و كمتر در ملأ عام ظاهر شود.



"
ديامز" 29 ساله كه در سنين كودكي پدر و مادرش از هم جدا شدند، دوران كودكي سختي را سپري كرد. وي در سن 15 سالگي به يك خودكشي ناموفق اقدام ورزيد. پس از گرويدن به دين مبين اسلام گفت:‌ براي درمان مشكلات روحيرواني خود به پزشكان زيادي مراجعه كردم اما هيچ يك از آنان نتوانست مرا درمان كند. راه حل درمان اين بيماري را در دين يافتم. چيزي كه دنبالش بودم را در شهرت و ثروت نيافتم، به خدا روي آوردم و آن را نزد خدا يافتم.



گفتني است "ديامز" خوانندگي را از سال 1994 ميلادي در يك گروه خوانندگي جوانان آغاز كرد اما به دليل استعداد زيادش توانست طي مدت زمان چند سال به شهرت برسد.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
مسلمان شدن نامزد «مسعود آوزیل» بازیکن ترک تبار تیم فوتبال آلمان
روزنامه پرفروش «بیلد» چاپ آلمان با انتشار خبری بر روی پایگاه اینترنتی خود، از مسلمان شدن خانم «ماریا کرنر» 28 ساله، نامزد «مسعود آوزیل» بازیکن ترک تبار تیم فوتبال آلمان خبر داد.
در این روزنامه آمده است که خانم «ماریا کرنر» که هفت سال از نامزدش بزرگ تر است، از تابستان سال گذشته به نامزدی وی در آمده است؛ وی خبر مسلمان شدنش را پیش از سفر همسرش به آفریقای جنوبی برای شرکت در مسابقات جام جهانی فوتبال 2010، اعلام کرد.




«ماریا کنر» که در گذشته از مسیحیان پروتستانت بوده خواهر «سارا کرنر» خواننده نسبتا سرشناس آلمانی نیز است؛ «ماریا» طی مراسمی خاصی گرویدنش به دین مبین اسلام را اعلام کرد و نام خود را از «ماریا» به «ملک» تغییر داد.
مادر «ماریا کرنر» در مورد مسلمان شدن دخترش گفت: «پیش از این که گرویدنش به دین اسلامی را اعلام کند، من فهمیده بودم که به این دین نزدیک شده زیرا مدتی بود که دیگر گوشت خوک نمی‌خورد و به خواندن قرآن اهمیت می ورزید.»

خانواده «ماریا کرنر» پس از اعلام شدن خبر مسلمان شدن وی، بحث و جدل زیادی با او داشتند، اما در نهایت به تصمیم دخترانشان قانع شده و مخالفتی با اعلام این خبر نکردند؛ حتی «سارا» خواهر وی که خواننده است نیز بیان کرد که با خواهرم خیلی حرف زدم، اما در نهایت وقتی دیدم که در تصمیم خود مصمم شده، به رأی و نظرش احترام می‌گذارم.
ماریا کرنر، همسر سابق یکی از فوتبالیست‌های آلمانی است و دارای فرزند نیز می باشد.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
هنريك برودر»، نويسنده مشهور يهودي مسلمان شدن خود را رسماً اعلام كرد
89/04/27




«هنريك برودر»، نويسنده مشهور يهودي مسلمان شدن خود را رسماً اعلام كرد


«هنريك برودر» نويسنده يهودي و مشهور آلماني با اعلام مسلمان شدن خود، نام خود را به «هنريك محمد برودر» تغيير داد.









به گزارش مانيتورينگ فارس به نقل از شبكه تلويزيوني العالم، روشنفكر مشهور و يهودي آلماني پس از يك سلسله انتقادات و تاليفات شديد عليه اسلام و مسلمانان، به طور علني مسلمان شدن خود را اعلام كرد.
پايگاه اينترنتي «بلا قيود» امروز يكشنبه در اين‌باره نوشت: «هنريك برودر» روزنامه‌نگار و نويسنده نشريه آلماني «اشپيگل» و نويسنده پرفروش‌ترين كتاب سال آلمان در سال 2007 و برنده جايزه كتاب سال اين كشور با نام «بشتابيد.. اروپا تسليم مي‌شود» مسلمان شده است.
بنا بر اين گزارش، وي پيش از اسلام آوردن معتقد بوده است كه «وقتي كه وزير دادگستري آلمان اعلام مي‌كند امكان استفاده از قوانين شريعت در قانونگذاري وجود دارد من معتقدم كه اروپا نبايد تسليم مسلمانان شود؛ اسلام يك ايدئولوژي ضدزندگي غربي است. اروپا تا بيست سال ديگر به اسلامي دموكراتيك متحول خواهد شد.»
به گفته روزنامه مصري «الاسبوع» اين نويسنده 61ساله لهستاني‌تبار آشكارا فرياد برآورده است كه: «بشنويد، ‌من مسلمان شده‌ام».
بنا بر اين گزارش، وي كه سال‌ها با امام جماعت مسجد رضا در «نيوكولن» به بحث پرداخته بود، سرانجام با مسلمان شدن خود اعلام كرد كه از اين حقيقت پنهان شده كه تمامي وجودش را فراگرفته بود راحت شده است.
وي در رابطه با كنار گذاشتن آئين يهودي گفت: به سوي اسلامي خواهم رفت كه دين فطرتي است كه هر انساني بر اساس آن متولد شده است.
وي كه در برابر دو شاهد اسلام آورده و نام خود را نيز به «هنري محمد برودر» تغيير داده است تاكيد مي‌كند: «من هم اكنون عضو يك امت يك ميليارد و 300ميليون نفري هستم كه همواره در معرض اهانت بوده و من از اينكه به خانه‌اي كه در آن متولد شدم بازگشته‌ام بسيار خوشحالم.»
اين نويسنده و طنزپردار آلماني همچنين در سال 1384 نخستين بار كه محمود احمدي‌نژاد رئيس جمهور كشورمان ايده انتقال اسرا‌ئيل به اروپا يا آمريكا را مطرح كرد، مقاله‌اي با عنوان «اشلسويگ هولشتاين را به يهوديان بدهيد» در نسخه آن‌لاين اشپيگل و روزنامه دي ولت به چاپ رساند كه در آن با طنز و طعنه فراوان از اين ايده دفاع مي‌شد. وي در اين مقاله گفته بود كه اين طرح را ابتدا خود او مطرح كرده‌است: «اگر چيزي بنام عدالت تاريخي در اين جهان وجود مي‌داشت، آنگاه دولت يهودي مي‌بايستي در اشلسويگ-هولشتاين و يا در ايالت باواريا تشكيل مي‌شد و نه در فلسطين..»
مسائلي كه وي در نوشته‌هاي جدلي، طعنه‌زن و طنزآميز خود مطرح مي‌كند بيشتر شامل «ناسيونال سوسياليسم آلمان»، مسئله‌ «يهودي‌ها در اروپا»، «جنبش چپ آلمان»، «اسلام‌گرايي»، اسرائيل و مناقشه اسرائيل و فلسطين مي‌شود.
به گزارش العالم، هرچند پدر و مادر وي از بازماندگان كشتار يهوديان لهستان محسوب مي‌شوند، اما «برودر» نسبت به اقدامات يهوديان آلمان در آن سال‌ها انتقاد كرده است.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقا تهرانی در دوران اقامت امریکا، امامت جمعه شهر نیویورک و مسئولیت موسسه اسلامی آن شهر را به عهده داشت. خاطره ای که پیش روی شماست، در زمان مسئولیت ایشان در موسسه اسلامی شهر نیویورک رخ داده است...
یک روز جلوی در موسسه دختر خانم جوانی جلوی من را گرفت و اظهار داشت: می خواهد مسلمات شود.

سوال کردم چه اطلاعاتی پیرامون اسلام دارید؟ گفت: به نتیجه رسیده ام مسلمان شوم. پیشنهاد مطالعه چند کتاب را دادم، کتاب ها در اختیارش گذاشته شد؛ بعد از مدتی با اشتیاق به نزدم آمد و گفت: کتاب ها را خوانده و می خواهم مسلمان شوم.
باز چند کتاب دیگر هم به او دادم و گفتم: اینها را هم مطالعه کنید.این کار چند بار همینطور ادامه پیدا کرد. مطمئن بودم جامعیتی از اسلام و مکتب تشیع از مطالعه کتاب ها برایش حاصل شده است. یک روز همین دختر با عصبانیت وارد موسسه شد و گفت: اگر همین الان شهادتین را برایم نخوانید، داخل شهر می روم، داد میزنم و اعلام می کنم، من مسلمان هستم تا همه متوجه بشوند و به این طریق اسلام می آورم. شور و اشتیاق این دختر موجب این شد تا به او قول دهم در مراسم جشن بزرگ میلاد امام حسین (ع) در موسسه ایشان بیایند و مراسم تشرف به اسلام را برگزار کنیم.
روز میلاد امام حسین(ع) مراسم جشن برپا شد و شیعیان زیادی هم در جلسه شرکت کردند، به عنوان یک میان برنامه اعلام کردیم یک دختر فرانسوی مقیم نیویورک با اطلاع و آگاهی دین اسلام و مکتب تشیع را برگزیده و مراسم تشیع الان برگزار می گردد.
در این میان شخصی از داخل جمعیت بلند شد و گفت: اصلا این دختر از اسلام چه می فهمد که می خواهد مشرف بشود؟ بنده نیز سوالی را مطرح کردم و گفتم هرکس جواب را می داند پیرامون آن توضیح دهد؟ سوال درباره مسئله «بداء» بود که از اعتقادات مسلم ما شیعیان است.هیچکس جوابی نداد! سوال را از این دختر پرسیدم؟ توضیحاتی پیرامون آن به جمعیت ارائه داد.
سپس در جلوی جایگاه قرار گرفت؛ پس از اقرار به شهادتین و ارایه عقاید به او، اذان درگوش راست و اقامه در گوش چپ او خوانده شد. رسما به اسلام و مکتب تشیع گروید و نام او را «رقیه» نهادیم.
چند روزی از این قضیه گذشت تا اینکه همین دختر را با حجاب کامل اسلامی هم راه با مرد و زنی دیدم، به نظر می آمد پدر و مادرش باشند. در خیابان جلوی مدرسه با ما برخورد نمودند.
آن مرد و زن (پدر و مادرش) با زبان فرانسوی شروع به سر و صدا کردند؛ چرا دختر مارا مسلمان نموده اید؟ به او بگویید حجابش را بردارد... سر و صدا باعث شد عده ای دور ما جمع شوند. در همان حین، احساس کردم این دختر تازه مسلمان الان در شرایط سختی است و خیال کردم دارد خجالت می کشد. به موسسه رفتم و زنگ زدم ایران دفتر آیت الله مظاهری و پرسیدم: آیا در چنین شرایطی اگر اصل دین شخص در خطر باشد به نظر شما اجازه می دهید روسری را بردارد؟ در این مورد خاص ایشان فرمودند اشکال ندارد. به سرعت برگشتم و به این دختر گفتم: با یکی از مراجع تقلید صحبت کردم و در مورد شما فرمودند: اگر دین شما در معرض خطر است اشکال ندارد و شما می توانید روسری را بردارید، آنچه در جواب شنیدم این بود: دختر تازه مسلمان به من گفت: این حکم از احکام ثابت و اولیه است یا از احکام ثانویه و بنا بر ضرورت است؟ گفتم از احکام ثانویه می باشد. تا این را شنید، گفت:« اگر روسری خود را برندارم و بخاطر حفظ حجابم کشته شوم آیا من شهید محسوب میشوم؟» گفتم: «بله!» گفت: « والله روسری خود را برنمی دارم هرچند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم.» البته بعد از این ماجرا خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مودبانه دخترشان از این خواسته صرفنظر کردند.
آنها عازم فرانسه بودند و با همان حال به طرف فرانسه روانه شدند، آدرس یک مرکز دینی که دوستان ما در آنجا بودند به او دادم و بعدا هم متوجه شدم که الحمدلله با یک جوان مسلمان فرانسوی ازدواج نموده است.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
خواهر زن توني بلر پس از سفر به ايران مسلمان شد
خواهر زن نخست‌وزير اسبق انگليس پس از تجربه يك سفر مقدس در ايران به دين اسلام گرويد.
به گزارش فارس روزنامه انگليسي "ديلي‌ميل " نوشت: "لورن بوث "، 43 ساله، خواهرزن "توني بلر " گوينده راديو و تلويزيون، 6 هفته پيش پس از سفر به حرم مقدس "فاطمه معصومه " (س) در شهر مقدس قم به دين اسلام گرويد.

وي به رسانه‌ها اعلام كرد كه هم‌اكنون حجاب دارد و روزانه 5 مرتبه نماز برپا مي‌دارد و هر زمان كه بتواند از مسجد محلي خود ديدار مي‌كند.
بوث به روزنامه ديلي ميل در خصوص سفر خود به شهر مقدس قم گفت: سه‌شنبه بعدازظهر بود و من نشسته بودم كه احساس كردم يك مورفين معنوي به من تزريق شده است و احساس سعادت و شادي مي‌كنم.
وي ادامه داد كه زماني كه به انگليس بازگشت خيلي سريع به دين اسلام گرويد.

بوث گفت: من ديگر گوشت خوك نمي‌خورم و هر روز قرآن مي‌خوانم و اكنون 60 صفحه قرآن قرائت كرده‌ام. 45 روز است كه ديگر مشروبات الكلي مصرف نمي‌كنم كه اين بيشترين زماني‌ است كه در 25 سال اخير من به مشروبات الكلي روي نكرده‌ام. مسئله عجيب از زماني كه تصميم گرفتم به دين اسلام تغيير دين دهم اين است كه من به هيچ عنوان هيچ تمايلي براي لمس الكل هم ندارم و اين در حالي است كه من فردي بودم كه ميل شديدي به آن داشتم و در پايان هر روز يك شيشه يا دو شيشه االكل مصرف مي كردم.

وي در خصوص احتمال پوشيدن برقع گفت: چه كسي مي‌داند كه اين سفر معنوي مرا به كجا مي‌برد.

بر اساس اين گزارش، قبل از آنكه بوث به ايران سفر كند تا حدودي با اسلام موافق بود و بسياري از وقت خود را در خصوص موضوع فلسطين صرف مي‌كرد.

بوث تأكيد كرد: من هميشه از قدرت و تسلي كه اسلام به انسانها مي‌داد شگفت‌زده مي‌شدم.

وي گفت كه اميدوار است گرايش وي به اسلام بر طرز برخورد "توني بلر " و نگرش وي به اسلام تأثير گذارد.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
یک میلیونر آمریکایی مسلمان شد
درباره اسلام اطلاعات بسیار کمی داشتم اما وقتی از نزدیک خانه خدا و مسجد النبی (ص) را زیارت کردم و مسلمانان را در حالت نماز و عبادت دیدم، رغبت و احساساتم برای کسب معلومات بیشتر در مورد دین اسلامی افزایش یافت و همین امر مرا به این دین هدایت کرد.
به گزارش شیعه آنلاین، یک میلیونر آمریکایی که وکلای سرشناس ایالت لس آنجلس آمریکا به شمار می رود، اخیرا به دین مبین اسلام گروید.
این میلیونر آمریکایی «مارک شیفر» نام دارد. او پس از سفر به عربستان سعودی و بازدید از مسجد الحرام و مسجد النبی (ص)، مسلمان شد.
وی پس از مسلمان شدن طی گفتگویی در این باره گفت: احساس می کنم دوباره متولد شده ام و زندگی را از نو آغاز کرده ام.


گفتنی است تخصص «مارک شیفر» در پرونده های مربوط به "جبران خسارت" است. موضوع آخرین پرونده ای که در مورد به وی سپرده شده بود، به شکایت از «مایکل جکسون» خواننده سرشناس پاپ مربوط می شد. این پرونده یک هفته پیش از مرگ «مایکل جکسون» به «مارک شیفر» سپرده شد.

گفته می شود این میلیونر آمریکایی پس از مسلمان شدن وقتی خواست وارد مسجد الحرام شود، در چهره اش شادی و سرور زیادی بود و وقتی چشمش به کعبه افتاد چنان حسی به وی دست داد که دیگر نتوانست جلوی اشک های خود را بگیرد و ناگهان شروع کرد به گریه کردن.
«مارک شیفر» بعد از مسلمان شدن، طی مصاحبه ای در مورد اهداف بعدی خود در زندگی گفت: می خواهم درباره اسلام بیشتر مطالعه کنم و بصورت عمیق دین اسلامی را بشناسم. می خواهم برای ادای حج یک بار دیگر به عربستان سعودی بیایم.
وی در ادامه در پاسخ به پرسشی در مورد علت گرویدنش به دین اسلامی گفت: درباره اسلام اطلاعات بسیار کمی داشتم اما وقتی از نزدیک خانه خدا و مسجد النبی (ص) را زیارت کردم و مسلمانان را در حالت نماز و عبادت دیدم، رغبت و احساساتم برای کسب معلومات بیشتر در مورد دین اسلامی افزایش یافت و همین امر مرا به این دین هدایت کرد.
خداوند متعال در آیه ۱۲۵ سوره أنعام در قرآن کریم فرمودند: «فمَن یُردِ اللَّه أنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدرَهُ لِلإسلَام» ترجمه: پس‌ هر که‌ را خداوند بخواهد هدایت‌ کند، سینه‌ وی‌ را برای‌ اسلام‌ باز‌ می‌کند.


مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
يك تازه مسلمان امريكايي: حجاب نجاتم داد
"زهرا گونزالس"، مسلمان آمریکایی، سی و هفت سال دارد و اهل "ایالت کالیفرنیای آمریکا" است. بیست و پنج سال پیش مسلمان شده و چهار فرزند دارد. نه سالی است که به "ایران" آمده و هم اکنون ساکن "مشهد" است. با صحبت‌ها و راهنمایی‌های مادرش از یک کاتولیک مسیحی به مسلمانی آگاه، تبدیل شده است. در مصاحبه با ما، برخی سختی‌ها را که مسلمان شدن و محجبه شدن برایش ایجاد کرده، بازگو کرده است.


مسلمانان بی‌حجاب!
در سال ۱۹۷۹.م بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فضا یک مقدار باز‌تر شد. مادرم در یکی از دفا‌تر اسلامی در آمریکا با یک خانم ایرانی آشنا شد و در طول یک سال، تحقیقات مفصلی کرد و جاهای مختلفی رفت و نهایتاً تصمیم گرفت، دینش را عوض کند و مسلمان شود، ولی آن موقع به خانواده‌اش و به ما نگفت که مسلمان شده و مخفیانه نماز می‌خواند و کارهای عبادی‌اش را انجام می‌دهد؛ البته حجاب نداشت، چون خود آن خانم هم حجاب نداشت و راستش آن زمان خیلی کم خانم با حجاب پیدا می‌شد. ولی کم‌کم، بعد از پیروزی انقلاب، خیلی تغییر و تحول ایجاد شد و همه مسلمان‌ها با حجاب شدند.


مسلمانی پنهانی
ما کاتولیک بودیم و مادر بزرگم خیلی آدم سنتی، مذهبی و متعصب بود و مسلّماً نمی‌گذاشت دخترش به این راحتی دینش را عوض کند. به همین خاطر، مادرم پنهانی عباداتش را به جا می‌آورد. کم‌کم برای ما هم از توحید گفت، ولی هیچ وقت مستقیماً از اسلام و اینکه به این دین گرایش پیدا کنیم، صحبتی نمی‌کرد. دائماً به طور غیر مستقیم اشاراتی می‌کرد و از مهربانی‌ها و بزرگی خداوند می‌گفت و حرفی از دین دیگری نمی‌زد و از صفت‌های خداوند می‌گفت و ما را به تفکر و تأمل وا می‌داشت.


مسلمان با حجاب
تا اینکه یک روز که به خانه رفتیم، مادرم ما را دور خودش جمع کرد و گفت: «این حرف‌هایی که من درباره خدا و اخلاق و این‌ها گفتم از دین کاتولیک نیست. از دین اسلام است و اسلام؛ یعنی تسلیم. تسلیم در برابر خدا نه در برابر نفسمان!»
و بعد هم گفت که من مسلمان شده‌ام و به دین اسلام در آمده‌ام و می‌خواهم با حجاب شوم، ولی شما را مجبور نمی‌کنم که مسلمان شوید، شما را آزاد می‌گذارم. ابتدا تعجب کردیم ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، ما به حرف‌هایش فکر کردیم. بعد از صحبت کردن با یکدیگر به این نتیجه رسیدیم که ما هم مسلمان شویم و بعد عبادات را از مادرم فرا گرفتیم.


گرایش فطری به توحید
بعد‌ها از مادرم پرسیدم آن موقع که اسلام را به ما معرفی کردید، نگران نبودید که ما مسلمان نشویم؟! گفت: «نه، من مطمئن بودم که اسلام را انتخاب می‌کنید، چون من زمینه‌سازی لازم را کرده بودم.»
مادرم زمینه‌ای ساخت تا فطرت ما رشد کند و به بالندگی برسد. مادرم از روشی ساده و فطری استفاده کرد و به زیبایی، ما را به اسلام جذب کرد. وقتی ما مسلمان شدیم، خانواده‌های مادر و پدرم، خیلی ما را اذیت کردند. نمی‌توانستند، قبول کنند که ما مسلمان شده‌ایم و ارتباطشان را با ما قطع کردند. حدود بیست سال رابطه‌اشان با ما قطع بود. چند سال پیش مادربزرگم با ما تماس گرفت و گفت: «من دارم می‌میرم، بیایید آشتی کنیم!» جالب بود که هنوز بعد از این همه مدت سعی می‌کرد ما را به دین کاتولیک برگرداند!


در شهر خودمان غریبه شدیم!
بعد از مسلمانی، احساس کردیم در‌‌ همان شهر خودمان غریب شدیم. دیگر خانواده‌ای و دوستی که بخواهد با ما رفت و آمد کند، نداشتیم! آن موقع تعداد مسلمانان در آمریکا خیلی کم بود. اگر مسجدی هم بود، مال وهابی‌ها بود. عربستان در مناطق مستضعف‌نشین، شام می‌داد، به خاطر همین، اگر مسلمانی هم در آمریکا بود، حتی اگر به طرف وهابی‌ها نمی‌رفت، سنی می‌شد.
با شکوفایی انقلاب اسلامی ایران، روح تازه‌ای در جهان اسلام دمیده شد و با اینکه عربستان پول زیادی خرج می‌کرد، ولی ایران بدون این کار، فقط از طریق انقلاب خود، توانسته بود مردم را به سمت اسلام جذب کند. البته متأسفانه نتوانسته بود آن را پرورش و به طور ارادی گسترش دهد. آن موقع کتاب‌هایی با موضوع شیعه و اسلام خیلی خیلی کم بود، ولی کتاب درزمینه وهابیت و عقاید اهل سنت خیلی زیاد بود. فقط ما یک نشریه داشتیم به نام "محجوبه" که از ایران می‌آمد و متعلق به سازمان تبلیغات بود. وقتی به دست ما می‌رسید، بین خودمان پخش می‌کردیم و می‌خواندیم، ولی از جزئیات احکام اسلام چیزی نمی‌دانستیم.


اولین تجربه حجاب
برای الین بار که روسری پوشیدم و به مدرسه رفتم. خوشحال بودم. روز اول شروع کلاس‌ها هم بود. فکر می‌کردم دوستانم با دیدن من خیلی خوشحال خواهند شد. وقتی سوار سرویس مدرسه شدم، همه با دیدن من ساکت شدند و به من خیره خیره نگاه کردند. سکوت عجیبی حاکم شده بود. خیلی ترسیدم. از برخورد آن‌ها مات بودم. راننده به من گفت: بیا بشین یا برو! در اتوبوس هنوز باز بود! یک لحظه به ذهنم رسید که فرار بکنم و بروم، ولی بعد با خود گفتم فردا و پس فردا و روز‌های آتی را چه کنم؟ بالأخره که باید با این پوشش به مدر سه بروم. از خدا کمک خواستم که به صندلی آخری که خالی بود، بتوانم برسم و بنشینم ولی حس کردم پا‌هایم خیلی سنگین شده است. ناگهان پسری گفت: به او نگاه کنید به سرش پارچه بسته و به مدرسه آمده و همه شروع کردند به خندیدن! بعد هم به سمتم آشغال پرت کردند و رویم آب دهان ریختند!


خدا خودش کمک می‌کند
هر روز رفتن من به مدرسه‌‌ همان طور بود! با مادرم صحبت کردم و از او راهنمایی خواستم. او گفت: «خدا خودش ما را هدایت کرده، پس ما را وسط راه،‌‌ رها نمی‌کند.» یک روز از سنی‌ها خواستم تا مرا راهنمایی کنند. آن‌ها به من گفتند: که خیلی به خودت سخت نگیر! می‌توانی در مدرسه روسری‌ات را در بیاوری و بعد دوباره سر کنی! فهمیدم این حرف آن‌ها از دین و شریعت نیست و از نفس خودشان است؛ یعنی برای راحتی خود فرد، این حرف را می‌زنند، ولی من در قرآن خوانده بودم که باید روسری یا‌‌ همان چیزی که برای پوشش استفاده می‌کنید، بلند باشد و گردن و سینه را بپوشند.


کتاب‌های پاسخگو سؤالاتم
یک روز نشستم و با خدا درد دل کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن! من می‌دانم که حجاب درست است ولی پس چرا مسلمان‌ها این طور هستند؟! فلسفة حجاب چیست؟! من چه سطحی از حجاب را باید داشته باشم؟!‌»
واقعاً کسی نبود که جواب من را بدهد و کتابی هم در این زمینه نبود! یک روز که به خانه آمدم، مادرم به من گفت که یک بسته پستی از ایران برای ما آمده است. وقتی باز کردیم، دیدیم چند تا کتاب بود که از سازمان تبلیغات برای ما فرستاده بودند. کتاب "فلسفه حجاب" شهید مطهّری و چند تا کتاب از شهید بهشتی و کتاب "فاطمه فاطمه است" دکتر شریعتی، همه به زبان انگلیسی جزء آن‌ها بودند. من فقط دوازده سال داشتم و هر چند این مباحث برایم سنگین بود، ولی چون خیلی علاقه‌مند به مطالعة آن‌ها بودم، مثل تشنه‌ای که به آب می‌رسد وآن را‌‌ رها نمی‌کند، شده بودم.


چگونه شیعه شدیم؟
یک روز به خانه‌ای که یک زن عرب آدرس آن را به ما داده بود، رفتیم تا پرسش‌های دینی خود را مطرح کنیم، آن خانه، مال وهابی‌ها بود برخورد بسیار تند و زننده آن‌ها باعث شد که به حمدالله هیچ‌گاه به سمت وهابی‌ها نرویم.


حسین، قلبمان را تکان داد!
اما روز بعد رفتیم جایی که می‌گفتند، حسینیه شیعیان است. در آنجا همه در حال سینه زدن و نوحه خوانی به زبان عربی و فارسی بودند و با سوز خاصّی کلمه حسین را می‌گفتند و اشک می‌ریختند. وقتی با این صحنه روبه‌رو شدیم، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتیم. با اینکه ما آمریکایی‌ها زیاد احساساتی نیستیم و ابراز احساسات نمی‌کنیم.

در واقع این فرهنگ را خود آمریکایی‌ها تزریق می‌کردند که هیچ چیز در دنیا ارزش ندارد که خود را به خاطر آن اذیت کنید یا جانتان را بدهید و حسّ ایثار و فداکاری اصلاً در آنجا معنی ندارد! در درون آدم‌ها این حس را خفه کردند! ولی وقتی با این صحنه روبه‌رو شدیم، بی‌اختیار در درونمان یک حسّی ایجاد شد که اصلاً توصیف کردنی نبود. یک حالت روحانی که تا آن زمان آن را درک نکرده بودیم. این سؤالات هم در ذهنمان ایجاد شد که این حسین کیست که همه برای او گریه می‌کنند؟!! مگر با او چه کردند؟ ما در این مراسم با خانمی آشنا شدیم و خیلی با هم صحبت کردیم و چند ماه بعد هم با مطالعات و جست‌وجو اعلام کردیم که ما شیعه هستیم.


احترام به مخالف دروغ است
فضای آمریکا طوری است که اگر کسی را مخالف فرهنگ، ایده و جامعه خودشان ببینند، تحمل نمی‌کنند و فرصت بیان حرف و استدلال را به طرف مقابل نمی‌دهند و فوراً به او انگ می‌زنند!؛ یعنی تا موقعی که شما در چارچوب آمریکا هستید، همه چیز خوب است، ولی وقتی به دین دیگری بروی فوراً در برابر تو گارد می‌گیرند و مخالفت شدیدی نشان می‌دهند وآن دمکراسی وآزادی آمریکایی که می‌گویند، فقط در حدّشعار است و واقعیّت بیرونی ندارد!

حیای قبل حجاب
مادرم حتّی وقتی که مسلمان نبود، همیشه درباره حیا صحبت می‌کرد. یادم هست مادربزرگم در یک تابستان برای من یک دست لباس تابستانی خرید که یک تاپ کوتاه با یک شلوارک خیلی کوتاه بود، ولی من آن‌ها را نپوشیدم. مادر بزرگم اصرار کرد، ولی مادرم به او گفت: «دست بردار! چرا این قدر به او اصرار می‌کنی؟ دخترم وقتی این‌ها را می‌پوشد، احساس بدی دارد. نمی‌خواهد بدنش را نشان دهد، چرا شما مجبورش می‌کنید؟» یعنی حجاب را نمی‌شناختیم، ولی حیا داشتیم و کم‌کم که رشد کردیم، آن حیا را حفظ کردیم.


مهاجرت به خاطر اذیت!
چون خانواده پدر و مادرم خیلی ما را اذیت می‌کردند، ما به شهر دیگری مهاجرت کردیم. شهر کوچکی بود ولی چون مسلمان زیاد داشت، مادرم آنجا را انتخاب کرده بود. در همسایگی ما چند ایرانی هم زندگی می‌کردند. ۱۷ سال در آن شهر ماندیم و بعد از آن به قم آمدیم. خواهرم به حوزة علمیه و رفت و ادامة تحصیل داد، ولی من ۲ سال در حوزه درس خواندم و بعد ازدواج کردم و به آمریکا برگشتم. همسرم در "واشنگتن دی‌سی" کار می‌کرد. دوباره به ایران آمدیم و در مشهد ساکن شدیم.


فلسفه حجاب را تبیین کنیم
عده‌ای می‌گویند ما برای ترویج حجاب در جامعه، کار را نمی‌توانیم با زور جلو ببریم ولی من معتقدم ابتدا کمی زور و اجبار لازم است. حجاب یک امر تربیتی است که خانواده‌ها از سنین کودکی باید آن را برای کودکان خود مطرح کنند. مثلاً مسواک زدن را چطور به بچه‌ها یاد می‌دهیم؟ خوب بچه ابتدا که نمی‌داند مسواک چه مزیت‌هایی دارد! پس در ابتدا او را مجبور می‌کنیم که حتماً باید مسواک بزند تا خودش کم‌کم عادت کند و علاقه پیدا کند که مسواک بزند. تا جایی که حتی اگر جایی رفت و مسواکش نبود با انگشتانش و مقداری نمک هم این کار را می‌کند. اما وقتی بزرگ‌تر شد، برایش باید کاملاً توضیح بدهید و بعد هم تشویقش کنید تا حالا خودش انتخاب کند که این کار را انجام بدهد. آنگاه اگر ما نباشیم هم خودش مراعات این قضیه را خواهد کرد.
پس ابتدا ما مجبورش کردیم، اما بعد از آن عادت کرد که این کار را انجام دهد و بعد از آن ما از مزیت‌های آن گفتیم و یاد دادیم، فکر کند و خودش انتخاب کند. برای مسئله حجاب هم ما همین کار را باید انجام بدهیم. من نمی‌گویم صد درصد با زور، چون انجام‌پذیر نیست، مخصوصاً برای نسل امروز، اما باید از سنین کودکی حجاب را به بچه آموزش داد. خانواده‌ها و مخصوصاً مادران خیلی در این امر مؤثر هستند. ولی امروز می‌بینم حتی مادرانی که چادر دارند هم، دختر بچه کوچکشان را با لباس‌های نامناسب بیرون می‌آورند! مادر می‌گوید بچه گرمش می‌شود یا اذیت می‌شود و باید آزاد باشد. خوب اگر این طور هست، بعدش نباید انتظار داشته باشیم که در نُه سالگی حجاب کامل داشته باشد!
ما اصلاً نمی‌نشینیم با بچه‌های خودمان صحبت کنیم و از مزیت‌های حجاب برای آن‌ها بگوییم. فقط اینکه اگر بی‌حجاب باشی، مدرسه یا جامعه به تو فشار خواهد آورد یا چون در خانواده مذهبی هستی، پس باید با حجاب باشی، کافی نیست! نسل امروز این استدلال‌های بی‌اساس را قبول نخواهد کرد، حتی اگر اجبار و زور بالای سرشان باشد

در مسلمانان خارج هم حجاب غریب است
در کشور‌های خارجی هم برنامه خاصی برای حجاب ندارند. البته نشریات اسلامی در این زمینه مؤثر بوده، ولی خیلی کم هستند! در واقع آنجا هم این والدین و خانواده‌ها هستند که باید مسئله حجاب را برای فرزندان خود، با استدلال‌های قوی، بازگو کرده و ابهاماتشان را بر طرف کنند. البته در خارج، آثار حجاب، نمود و عینیت بیشتری در فرد ایجاد می‌کند. او خیلی ملموس می‌بیند، این حجاب است که باعث شده کمتر در جامعه به جنس مخالف جذب شود و آرامش روحی و روانی زیادی برایش فراهم شده است.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
ادامه: یک تازه مسلمان شده:حجاب نجاتم داد
موبایل بلوتوث‌دار در آمریکا محدودیت سنی دارد و اینجا نه!
هم دولت و هم خانواده‌ها باید سعی کنند طرح حجاب را اصلاح و اجرا کنند. مثلاً اگر آموزش و پرورش، طرحی را اجرا کند ولی دولت یا خانواده‌ها با آن هماهنگ نباشند، چه فایده‌ای دارد؟! یا اگر دولت و نیروی انتظامی طرحی دارد که آموزش و پرورش حمایتش نکند، چه فایده‌ای دارد؟! ما باید وحدت داشته باشیم و والدین در این امر خیلی خیلی مؤثر هستند. ولی متأسفانه بعضی از خانواده‌ها در امر دین بی‌سوادند! شاید مسلمان و انقلابی باشند، ولی بلد نیستند این دین را چطور به بچه‌هایشان یاد بدهند!
دین، مسئله لطیفی است، چیزی مربوط به روح و روان بچه‌هاست. خانواده‌ها در همین استفاده از تکنولوژی هم متأسفانه بی‌سواد هستند و نمی‌دانند که استفاده درست را چطور باید به بچه‌شان آموزش دهند. مثلاً چه لزومی دارد که بچه راهنمایی یا ابتدایی موبایل دستش باشد؟! ما فکر می‌کنیم فقط دارد بازی می‌کند، ولی این طور نیست. ما نمی‌توانیم به نسل امروز بگوییم استفاده نکنید، ولی باید طرز استفاده صحیح را هم به آن‌ها بگوییم. در کشور‌های مدرن مثل آمریکا همه ضرر استفاده آزادانه از این تکنولوژی‌ها را می‌دانند.

بنابراین برای استفاده از آن‌ها خیلی محدودیت ایجاد کرده‌اند. مثلاً جوان‌ها نمی‌توانند به همه سایت‌ها وارد شوند؛ بلکه سایت‌های غیر مجاز برای آن‌ها ***** شده‌اند یا از یک سنی مجاز به استفاده از موبایل‌های بلوتوث‌دار هستند؛ ولی ما اینجا آزادانه و بدون هیچ محدودیتی از آن‌ها استفاده می‌کنیم و اگر هم کسی اعتراض کند، می‌گویند: در کشور‌های غربی آزادی هست، چرا ما را محدود می‌کنید؟! در حالی که از آنجا اطلاع درستی ندارند. در کشور‌های توسعه یافته مدرن، استفاده از تکنولوژی محدود شده، چون ضربه‌اش را خورده‌اند ولی ما هیچ برنامه و ضابطه‌ای برای استفاده از این وسایل نداریم!




استقبال زنان چادری در ذهنم ماند
زمان انقلاب که ورود امام را در تلویزیون نشان می‌داد، شش ساله بودم؛ اما قشنگ یادم هست که خلبان دست امام را گرفت و از پله‌های هواپیما پایین آمدند و با استقبال بی‌نظیر مردم روبه‌رو شدند. نکته قابل توجّه برای من این بود، که دیدم خانم‌ها همه با چادر به استقبال امام آمده‌اند. من آن موقع کاتولیک بودم، ولی این صحنه معنوی را که از تلویزیون دیدم، خیلی برایم جالب بود. برداشت من این بود که پوشیدن چادر به معنای احترام به این آقاست، بنابراین این تصویر هنوز در ذهنم باقی است


حجاب را نماد اسلام می‌دانند

اسلام هراسی در کشورهای مختلف نمود‌های مختلفی دارد. مثلاً در ترکیه از اسلام می‌ترسند، چون قدرت وحدت اسلام را می‌شناسند و می‌ترسند که ترکیه هم مثل ایران بشود و قانون اسلامی داشته باشد! اما کشور‌هایی مثل فرانسه، سوسیالیستی هستند. آن‌ها حتی به خواهران کاتولیک هم اجازه حجاب نمی‌دهند! رویه آن‌ها بر یکسان‌سازی است و این ایده سوسالیسم است که همه باید یکسان باشند! فکر می‌کنند با این حرکت، جامعه آرام است؛ در حالی که آدم را خفه می‌کنند و این رویه، خلاف فطرت است.



در آمریکا، دانمارک و بلژیک هم مشکل نژاد‌پرستی دارند. آن‌ها اعتقاد دارند‌ نژاد سفید، پاک و بر‌تر است و غیر از آن را قبول ندارند. آن‌ها واقعاً از اسلام می‌ترسند، مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب، چون قدرت اسلام را دیدند و آن را تجربه‌اش کردند. یادم هست وقتی که موقع جنگ ایران و عراق بود، صدام حسین به آمریکا قول داد که سر یک هفته ایران رافتح خواهد کرد، اما بعد از چند ماه، روزنامه "نیویورک تایمز" تیتر بزرگی زد با این عنوان که با انقلاب اسلامی ایران نباید روبه‌رو شد!؛ یعنی ترسیدند و فهمیدند این موج اسلامی را نمی‌شود، خفه کرد.


آن‌ها حجاب را علامت بزرگی از اسلام می‌دانند. برنامه‌ای در یکی از شبکه‌های آمریکایی ـ فکر کنم تگزاس بود ـ پخش می‌شد تا این حس نژاد پرستی را کم کند. از همه خانم‌ها و آقایان پرسیده بودند اگر یک خانم با روسری بیاید، تدریس کند شما مخالف هستید؟ آقایان گفتند: ما مسئله‌ای نداریم! از لحاظ ما اشکالی ندارد. ولی خانم‌ها گفتند: نباید این کار انجام بشود!؛ یعنی خانم‌ها مخالف حجاب همکار خودشان بودند! خوب چرا؟ گفتند: برای اینکه اگر یک خانم خیلی خوب باشد؛ یعنی معلم خوب و مهربانی باشد، بچه‌ها به سمت اسلام می‌روند یا اینکه اگر آن معلم محجبه خصوصیت خوبی داشته باشد، در بچه‌ها خیلی تأثیر می‌گذارد و باعث جذب آن‌ها به اسلام می‌شود، به همین خاطر در محیط‌های آموزشی و علمی، مثل مدارس یا دانشگاه‌ها، حجاب را ممنوع کرده‌اند. چون حجاب را یک راه موثر برای جذب نوجوانان و جوانان به اسلام می‌دانند.




مطالعه، راه سعادت است
در پایان می‌خواهم عرض کنم که اولین کلمه قرآن این است: إقرا؛ یعنی بخوان! من مطمئنم اگر هر کس چه مسلمان و چه غیرمسلمان اهل مطالعه باشد و به دنبال دین واقعی، قطعاً به اسلام می‌رسد. به‌‌ همان جملة حضرت زینب(س) می‌رسد که گفتند به جز زیبایی چیز دیگری ندیدم! نمی‌گویم خدا ما را آزمایش نمی‌کند، چطور می‌شود ما را آزمایش نکند و به بلایا دچار نسازد؛ در حالی که حضرت زهرا(س) را که بهترین زنان عالم است، آزمایش کرده و چقدر مشکلات داشتند و چقدر سختی و درد کشیدند، پس زندگی بدون ‌خطر و مشکلات نمی‌شود، ولی آن کسی راه نجات را می‌یابد و در این آشفتگی‌ها آرامش خواهد یافت و همه چیز را زیبا می‌بیند که به سمت اسلام واقعی برود، نه اسلام نفسانیت، نه اسلام آمریکایی!
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
تشرف یک استاد دانشگاه اسپانیا به اسلام
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تشرف یک استاد دانشگاه اسپانیا به اسلام

[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«لوسانو» دلیل تشرف به دین اسلام را پاسخگویی این دین به همه نیازهای فردی و اجتماعی انسان و جامعه ذکر کرد و اظهارداشت: مدت هاست در باره اسلام مطالعه نموده ام و به این نتیجه رسیده ام که اسلام سرشار از آموزه های راهگشا برای زندگی است و اینک آمادگی لازم برای تشرف را یافته ام .[/FONT]

[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«امیر پورپزشک» سرپرست رایزنی فرهنگی ایران ضمن تبریک به وی گفت: [/FONT]

[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]راه حق و حقیقت چون خورشیدی است که در دل وجان انسان جستجوگر و عاشق جلوه گر می شود.وی با اشاره به جهان بینی اسلامی ،هدف و فلسفه خلقت ، نگرش قرآن به انسان و جامعه ، جایگاه ادیان و پیامبران الهی در اسلام و قرآن و اکمال دین با نبوت پیامبر اسلام ، جایگاه، اندیشه و عقل در قرآن و اسلام و مسئولیت های مسلمان واقعی را تبیین نمود پس از تشرف به اسلام، [/FONT]

[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پاردس لوسانو تمایل خود را برای سفر به ایران و ادامه مطالعات اسلامی در مراکز تخصصی همچون جامعه المصطفی ابراز نمود .[/FONT]

[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در پایان، سرپرست رایزنی فرهنگی ایران یک جلد کلام ا... مجید به زبان اسپانیولی به وی اهدا کرد.[/FONT]

1389/09/16 10:28 am - شیعه نیوز[/FONT]
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
ماشا الیلیکینا خواننده و بازیگر روسی


ماشا الیلیکینا نام مشهوری در روسیه و مناطق روسی‌زبان است. او حدود 2 سال پیش به عنوان یک هنرپیشه جذاب و یک مدل زیبا مطرح بود و شهرت و محبوبیتش با اوج گرفتن «گروه رقص و موسیقی فابریک» در روسیه، به بالاترین حد رسید.
ماشا الیلیكینا، ستاره سابق سینما، رقص و موسیقی، اینك حجاب اسلامی در بر دارد و به تدریس در مدارس مشغول است. وی می‌گوید از جلوه‌های كاذب سابق متنفر است و اكنون احساس خوشبختی می‌كند.




تصاویر قبل از تشرف به اسلام




 

tahoora62

کاربر بیش فعال
آنچه در پی می‌آید مصاحبه سایت روسی Islam.ru با این ماشاست که به تازگی مسلمان شده است:


• چطور شد که تمام موفقیت‌ها و درخشش‌های خود روی صحنه را زیر پا گذاشتی و به اسلام گرویدی؟
ماشا: من به لطف خداوند به سوی او گام برداشتم. این اراده خدا بود.

• در زمانی که یك خواننده بودی آیا فکر می‌کردی که روزی اسلام بیاوری، روزه بگیری و به حج بروی؟
ماشا: نه؛ حتی به ذهنم خطور هم نمی‌کرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم.

• آیا راهی که برای مسلمان‌شدن طی کردی، مسیری طولانی بود؟
ماشا: من دو سال است که مسلمان شده‌ام. یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیكترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمی‌دانستم که چطور می‌توانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم.
روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را می‌دیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگی‌ام بود كه چیزی از خدا می‌خواستم.

• در حال حاضر به چه کاری مشغولی؟
ماشا: من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس می‌کنم. ضمناً برخی از نت‌های مجاز شرعی را نیز می‌نویسم.

• آیا موسیقی هم گوش می‌دهی؟
ماشا: بله؛ آثار «گروه ریحان»، «گروه سامی یوسف» و «گروه کت استیونس» ( که پس از اسلام آوردن نام خود را «یوسف اسلام» گذاشت) را گوش می‌کنم.

• آیا چیزی از قرآن هم آموخته‌ای؟ آیا آمادگی داری که زبان عربی را هم به آن پنج زبان اروپایی اضافه کنی؟
ماشا: در ابتدا فکر می‌کردم که آموختن زبان عربی مشکل باشد. اما آن را شروع کرده‌ام و خیلی هم آن را دوست دارم و فکر می‌کنم کلیدی برای فهم دانش برتر باشد.

• چرا گرایش به اسلام نسبت به ادیان دیگر بیشتر است؟ و چرا بیشتر کسانی که به اسلام می‌گروند از بین هنرمندان و فعالان در کنسرت و موسیقی هستند؟
ماشا: اسلام نسبت به ادیان دیگر، محکمترین اساس را دارد. تمام قواعد اسلام در زندگی کاربرد دارند. راه اسلام سعادت‌بخش است.

• از اینكه مسلمان شده‌ای چه احسای داری؟
ماشا: احساس خوشبختی. امروز من این فرصت را دارم که مقایسه کنم قبلاً چه بودم و حالا چه هستم. من اکنون با حیات واقعی آشنا شده‌ام، پس خوشبختم.

• و چه تفاوتی با قبل داری؟
ماشا: ایمان به خدا زندگی مرا متحول کرد. میل به عبادت خداوند در فطرت و وجود همه انسان‌ها نهاده شده است. من اطمینان دارم که خداوند به ما تفکر و تعقل نداده است تا بیاییم، زندگی کنیم، بخوریم، بخوابیم و بمیریم. خدا به ما فرصت زندگی کردن داده است تا به او برسیم.

• آیا گاهی به موفقیت‌ها و درآمد سابق خود فکر نمی‌کنی؟ حسرت آن دوران را نمی‌خوری؟!
ماشا: آن جلوه‌ها، پس از مسلمان شدن، برایم بی‌ارزش و منفور هستند.

• از اینکه آشکارا خود را مسلمان معرفی می‌کنی هراس نداری؟
ماشا: نه نمی‌ترسم. برعکس، تکلیف و وظیفه خود می‌دانم که دیگران را از راه گمراهی بازدارم و به عنوان الگویی برای آنها باشم.

• از اینکه عکس‌های سابقت در اینترنت هست ناراحت نیستی؟
ماشا: من خودم دوست ندارم به این عکس‌ها نگاه کنم. اما اشکال ندارد که مردم آنها را ببینند تا برایشان عبرت شود و بدانند که انسان می‌تواند تولد دیگری داشته باشد و از نو به دنیا بیاید. انسان می‌تواند توبه کند و با انجام کارهای خوب، تمام سیاهی‌های گذشته‌اش را پاک کند، ان شاء الله.

• اینك چه چیزی از «اسلام» می‌توانی به دیگران بگویی؟
ماشا: اسلام می‌گوید: «اگر نمی‌توانی راجع به خدا بیندیشی حداقل سعی کن از قید خودت رهایی یابی و پلیدی‌های نفست را مهار کنی؛ رذایلی مانند خودپسندی، تکبر، حسد، ظلم، دروغ، خودستایی و خودنمایی». اگر کسی می‌خواهد به سوی اسلام گام بردارد فقط باید اندیشه کند و از فطرت خود مدد بگیرد.

• چه پیامی برای مسلمانان داری؟
ماشا: آرزو می‌کنم که کارهای نیک و عبادات برادران و خواهران دینی من مورد قبول خداوند متعال قرار بگیرد و رحمت خدا بر خانه‌های آنان ببارد.

• و برای غیر مسلمانان؟
ماشا: امیدوارم کسانی که هنوز به دین اسلام مشرف نشده‌اند لحظه‌ای به خود بیایند و فارغ از انبوه اطلاعات پوچ و بیهوده‌ای که چشم و گوش مردم این عصر را فرا گرفته است كمی اندیشه کنند.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال

اسلام آوردن "دیمیتری بولیاکف" فیزیکدان برجسته اوکراینی

برای نمازگزاران مرکز اسلامی شهر کیف یک عادت شده است که هر روز شاهد حضور یک غیرمسلمان در این مرکز و تشرف وی اعم از زن و مرد به دین اسلام باشند و این بار شاهد اسلام آوردن یک دانشمند اوکراینی بودند.
به گزارش ابنا به نقل از سایت "اتحادیه سازمانهای اسلامی در اروپا"،"دیمیتری بولیاکف" فیزیکدان برجسته اوکراینی چندی پیش با حضور در مرکزاسلامی شهر کیف پایتخت اوکراین و با گفتن شهادتین نزد امام جماعت این شهر رسما دین اسلام را برای خود برگزید.
این دانشمند اوکراینی با اشاره به چگونگی محرز شدن حقیقت دین اسلام برای وی تصریح کرد: پس از مطالعه مساله گردش زمین به دور محور خود در احادیث نبوی(ص) تصمیم به مسلمان شدن گرفتم.
بولیاکف 22 ساله در ادامه اظهار داشت: راه آشنایی من با اسلام تنها از راه علمی بوده است؛ من یکی ازاعضای گروه علمی فیزیک خلاء هستم که زیر نظر پروفسور ” نیکلای کوسینیکف” یکی از دانشمندان برجسته در این رشته کار می‌کند.
وی تاکید کرد: آنها نمونه‌های آزمایشگاهی مختلفی را مورد بررسی قرار دادند تا به تحلیل چرایی گردش زمین به دور محور خود که یک نظریه جدید است برسند و سرانجام آن را ثابت کردند ولی غافل از این که این نظریه در احادیث نبوی که از1400 سال پیش به یادگار مانده و همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند وجود دارد و این مطلب یک چیز را ثابت می‌کند و آن این که تنها منبع اسلام و پیامبرش می‌تواند آفریدگار جهان باشد.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
يوسف اسلام (كت استيونس خواننده سابق پاپ)

جمعيت با هيجان و شور خاصي او را تشويق مي كرد و از او مي خواست يكي از آهنگهاي پاپ را كه قبلا اجرا كرده بخواند، آخر او از ستاره هاي بسيار مشهور موسيقي پاپ بود، ولي نمي دانم چرا در آن مجلسِ آماده، كاري را اجرا نمي كرد. مي گفت :«تصميم گرفته ام ديگر از آن آهنگها نخوانم.» اما گوش مردم به اين حرفها بدهكار نبود. او كه ديد اصرارها ادامه دارد بالاخره قبول كرد و گفت :‌«‌پس مي خواهم الان خيلي بهتر و زيبا تر از قبل بخوانم» و شروع كرد به خواندن، اما با ترتيلي زيبا:‌ :«‌بسم الله الرحمن الرحيم, الحمد لله ربّ العالمين, ... ». سوره حمد كه تمام شد، تشويق حضارِ آلماني زبان بود كه فضاي سالن را پر كرد. او كسي نبود جز يو سف اسلام ( كت استيونس)كه بعداز تحقيقات مفصلي اسلام آورده بود . از زبان خود او بخوانيم:‌ از لحظه تولد، به انسان وظيفه بزرگي داده مي شود كه اين وظيفه بر اساس موقعييت او به عنوان برترين موجود جهان خلقت تعريف شده است، انسان براي جانشيني خدا خلق شده و اين خيلي مهم است كه انسان با تشخيص اين موضوع خودش را از همه چيزهاي بي ارزش و باطل رهائي بخشد و اين زندگي را فرصتي بداند براي تدارك زندگي بعدي. (آخرت) هر كس اين شانس (موقعييت) را از دست بدهد، هرگز شانس دوباره به او داده نخواهد شد تا دوباره برگردد.چون خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد:هنگامي كه انسان براي محاسبه بر انگيخته مي شود مي گويد: اوه خداي بزرگ! ما را دوباره برگردان و يك شانس ديگر به ما بده و خدا خواهد گفت: اگر تو را برگردانم تو همان كارهاي سابق را انجام مي دهي. تربيت و شكل گيري عقايد اوليه من در يك شهر مدرن دنيا با تمام تجملات و زندگي سطح بالا و مشاغل مختلف متولد و بزرگ شدم. خانواده ام يك خانواده مسيحي بود. همه ما مي دانيم كه همه كودكان بر اساس طبيعت اصلي شان (فطرت) متولد مي شوند. ياد گرفتم كه خدا وجود دارد ولي دستوري وجود نداشت تا با او ارتباط برقرار كنم؛ بنابراين بايد از طريق (حضرت) عيسي(ع) ارتباط برقرار مي كردم. او در حقيقت يك در به سوي خدا بود و اين موضوع كم و زياد مورد قبول من واقع شده بود، ولي قادر به هضم آن نبودم. با دقت به بعضي از مجسمه هاي حضرت عيسي(ع) نگاه مي كردم. آنها فقط سنگ بودند، بدون زندگي. وقتي مسيحيان مي گفتند خدا سه تاست اين براي من يك موضوع بغرنج بود ولي راجع به آن بحثي نكردم و كم يا زياد به هرحال به آن معتقد بودم. من بايد به عقايد پدر و مادر احترام مي گذاشتم. ستاره پاپ به مرور زمان از اين بحث ها فاصله گرفتم و شروع به ساخت موسيقي كردم، دلم مي خواست كه يك ستاره بزرگ شوم. آنچه در فيلم ها مي ديدم انجام مي دادم. شايد آن خداي من شده بود و هدف من جمع آوري پول شد. دائي ام يك ماشين زيبا داشت. با خودم گفتم خوشا به حال او! به هر چيزي كه دلش ميخواست رسيده، انسانهاي اطراف من با تاثيري كه روي من داشتند باعث شدند كه فكر كنم اين دنيا خداي من است و تصميم گرفتم كه دنيا خداي من باشد. و تلاش كنم كه پول زيادي به دست آورم و زندگي بزرگ و مجللي داشته باشم. اكنون الگوي من براي موفقيت ستاره موسيقي پاپ شدن بود؛ بنابراين شروع به ساخت ترانه كردم. ولي يك احساس عميق براي ميل به بشريت و انسان دوستي داشتم، با اين احساس كه اگر ثروتمند شوم به انسانهاي فقير كمك مي¬كنم . خداوند در قرآن ميفرمايد: «ما قول ميدهيم ولي تا به چيزي ميرسيم، ميخواهيم آن را نگه داريم و حريص ميشويم.» و اين اتفاق افتاد، من خيلي مشهور شدم. گر چه فقط يك نوجوان بودم ولي اسم و عكسم در تمام رسانه ها پخش شد. آنها زندگي مرا وسعت بخشيده بودند و ميخواستم زندگي ام وسعت بيشتري داشته باشد، (لذت بيشتري ببرم) و تنها راه آن بود كه مست باشم، با شراب و دارو . . . در بيمارستان بعد از گذشت يكسال از موفقيت مالي من و زندگي سطح بالا شديداً بيمار شدم و اين زماني بود كه شروع كردم به فكر كردن: «براي من چه اتفاقي افتاده بود؟ آيا من فقط جسم بودم و هدف از زندگي صرفاً خشنود كردن و ارضاي نيازهاي جسماني بود؟» به زودي فهميدم اين بلا يك موهبت الهي بوده است كه از سوي خدا براي من نازل شده است و يك شانس (موقعيت) براي باز كردن چشم هايم به سوي حقيقت بود، با خود انديشيدم چرا اين جا هستم؟ چرا در رختخواب هستم، و شروع كردم تا پاسخي بيابم. در آن موقع يك علاقه شديد در مورد عرفان و فلسفه شرق در من پيدا شده بود. شروع به مطالعه و تفكر در مورد مرگ كردم و اين جستجو ادامه يافت و متوقف نشد. اكنون احساس مي¬كردم در راه برگشت و رسيدن به زندگي با بركت و پر فضيلت هستم. به تفكر عميق پرداختم و سپس به گياه خواري روي آوردم. اكنون به صلح، آرامش و قدرت گياهان معتقد شده بودم. اين اولين مراحل بازگشت از عقايد اوليه بود. ولي مشخصاً معتقد بودم كه من فقط يك جسم نيستم و اين آگاهي را در بيمارستان دريافتم. روزي در حياط بيمارستان قدم مي¬زدم كه ناگهان باران گرفت، در همين حين به دنبال يك پناهگاه مي¬گشتم به ناگاه دريافتم: «من تشخيص مي¬دهم بدنم¬ تر خواهد شد؛ در حقيقت بدن من به من مي¬گويد تر خواهد شد. و اين مرا به اين فكر رهنمون شد كه بدن من همانند الاغ مي¬ماند و تربيت شده، كه در اين مواقع بايد كجا برود و با خود گفتم: اگر الاغ هم به جاي تو بود همين كار را مي¬كرد.» اينجا بود كه فهميدم در من چيزي به نام خواهش نفساني وجود دارد و اين يك هديه خداوند بود. در همين حال حس كردم كه ميل شديدي به خدا دارم. دوباره شروع به ساخت موسيقي نمودم، ولي اين بار افكار و عقايد خودم را در اشعارم منعكس مي¬كردم. در يكي از اشعارم را به خاطر مي¬آورم كه مي¬گفتم: «مي¬خواهم بدانم، مي¬خواهم بدانم چه كسي بهشت را آفريده است و چه كسي جهنم را. آيا مي¬توانم بدانم كه تو در كنارمي يا به صورت يك سلول خاكي¬اي، در حالي كه ديگران در يك هتل بزرگ (جهان بزرگ هستي) به دنبال تو مي¬گردند.» و اكنون مي¬دانم كه آن موقع در راه شناخت خدا بودم. بعلاوه شعري نوشتم كه نامش «راه پيدا كردن خدا» بود و دوباره در دنياي موسيقي مشهور شدم. واقعاً برايم شرايط سختي به وجود آمده بود؛ چون در حال ثروتمند و مشهور شدن بودم و دقيقاً در همان ايام خالصانه به دنبال حقيقت مي‌گشتم. سپس به موقعيتي رسيدم كه حق را به بودا مي¬دادم ولي براي ترك دنيا و رهبانيت آماده نبودم و سعي مي¬كردم دنيا را با آن تركيب نمايم. در حقيقت براي گوشه گيري از اجتماع آماده نبودم. ديگر از آئين ذن و اعداد رمزي و كارتهاي فال و طالع بيني خسته شده بودم (آئين بودا و ذن از اديان و مكاتب جنوب شرق آسيا هستند)، سعي كردم به كتاب مقدس (تورات و انجيل) برگردم ولي چيزي نيافتم. در اين زمان هنوز با اسلام آشنائي نداشتم و ناگهان يك معجزه رخ داد: «اسلام در يك دستش تلاش براي آباداني دنيا و در دست ديگرش صلح آرامش را به انسانها هديه مي-دهد.» برخلاف كليسا و كنيسه¬هاي پوچ و تهي، شديداً تحت تاثير قرار گرفتم. آشنايي با قرآن وقتي برادرم از سفري با خود برگشت با خودش يك قرآن ترجمه شده آورد كه آن را به من داد، او مسلمان نشده بود ولي احساس كرده بود چيزهائي در اين عقيده و دين وجود دارد و مي¬توانيم چيزهائي در آن بيابيم و اين زمان بود كه من كتابي دريافت كرده بودم كه راهنمايم بود و همه آنچه را مي¬خواستم در آن برايم گفته بود: «هدف از زندگي چيست؟ حقيقت چيست؟ و چه خواهد شد؟ از كجا آمده¬ام؟» حس كردم كه اين يك دين صحيح است، ديني كه مردم غرب آن را درك نكرده¬اند و نه اينكه فقط يك دين براي دوران پيري باشد. در غرب مردم به دنبال ديني هستند كه صرفاً رفتار آنها را تائيد كند تا بتوانند احساس خوبي از خودشان داشته باشند (جدايي دين از دنيا در غرب) و من به دنبال اين هدف نبودم من در ابتدا در بين اصالت روح و جسم متحير شدم. سپس دريافتم روح و جسم جدا نيستند و نبايد هدفم را اين قرار دهم كه صرفاً در كوه به دنبال تعالي روح خود باشم. ما بايد به دنبال رضاي الهي باشيم. (در تمام صحنه هاي زندگي) آن وقت است كه مي¬توانيم از فرشته¬ها هم بالاتر رويم. اكنون اولين چيزي كه دلم مي¬خواست انجام دهم «مسلمان شدن» بود. فهميده بودم كه:همه چيزها از آن خداست و هرگز خواب او را درنمي¬يابد او همه چيزها را آفريده است.» اينجا بود كه به خودم باليدم كه فهميدم چرا اينجا هستم (خلق شده¬ام) و چقدر ارزشمند هستم. ولي خودم خودم را خلق نكرده¬ام و همه هدف اين بود كه در شروع كاملاً تسليم آموزشهايي باشم كه آن را به اسم «الاسلام» مي¬شاختم در اين حال به دنبال اين بودم كه ايمان عميقي در خودم كشف كنم. احساس مي¬كردم كه مسلمان هستم، در هنگام قرآن خواندن حس مي¬كردم كه تمام پيامبران الهي پيغام شبيه هم براي بشريت آورده¬اند، پس چرا مسيحيت و يهوديت از هم مجزا هستند؟، و فهميدم كه مسيحيها خدا را آن گونه كه حضرت مسيح(ع) قبول كرده بود قبول نكرده¬اند و كلام خدا را تغيير داده¬اند (تحريف كرده اند) و بخاطر همين است كه مسيحيان اشتباها مسيح را فرزند خدا مي¬دانند. (!) همه آنچه را مي¬خواستم دريافتم و اين از زيبايي قرآن بود كه خواسته بود تحقيق كنيم و دليل بياوريم تا خورشيد يا ماه افول كننده را نپرستيم و فقط خداي خالق جهان را بپرستيم و در مورد مخلوقات خدا مانند خورشيد و ماه و ساير مخلوقات فكر كنيم كه: «چگونه است كه ماه و خورشيد كه با هم بسيار متفاوت هستند به صورت منظم در آسمان ظاهر مي¬شند و ما آنها را هم اندازه مي¬بينيم و گاهي هم در كنار هم و باز در طرف ديگر آسمان افول مي كنند.» حتي هنگامي كه فضا نوردان به فضا مي¬روند و ناچيزي زمين و وسعت فضا را مشاهده مي¬كنند بسيار تحت تاثير قرار مي¬گيرد چون صداي خدا را شنيده-اند. وقتي دوباره قرآن را خواندم در آن نماز را يافتم و مهرباني و صدقه را. البته هنوز مسلمان نشده بودم ولي مي¬دانستم تنها قرآن به سوالاتم جواب خواهد داد و براي من فرستاده شده و آن را به صورت يك راز مخفي كردم؛ اما باز هم قرآن در سطوح مختلفي با من ارتباط برقرار مي¬كرد كه من آنها را مي¬فهميدم آنجا كه مي¬فرمايد: «آنان كه ايمان آورده¬اند نمي¬توانند با كفار دوستي كنند و ايمان آورندگان با هم برابرند.» در اينجا بود كه خواستم برادر مسلمانم را ملاقات كنم. تبديل سپس تصميم گرفتم به بيت المقدس سفر كنم (همانگونه كه برادرم رفته بود). به مسجدي رفتم و آنجا نشستم. مردي از من پرسيد كه چه مي¬خواهم؟ گفتم: كه مسلمان شده¬ام. گفت: اسمت چيست؟ گفتم :استيونس. او متحير شد و من به صف نمازگزاران پيوستم. (براي اولين بار با آنكه هنوز مسلمان نشده بودم با جماعت نماز خواندم). احساس مي¬كردم موفق نشده¬ام. به لندن برگشتم. با خانمي به نام نفيسا ملاقات كردم و به او گفتم كه مي¬خواهم اسلام را در آغوش بگيرم و او مرا به مسجدی هدايت كرد و آن زمان سال 1977 بود. بعد از حدوداً يك و نيم سال كه براي اولين بار قرآن را ديده بودم، اكنون به اين نتيجه رسيده بودم، كه بايد تمام افتخاراتم را رها كنم بنابراين در يك روز جمعه نزد امام (روحاني) رفتم و عقيده¬ام را بيان كردم. (شهادتين را گفتم). تو كسي بودي كه قبل از اين به قله¬هاي شهرت و ثروت رسيده¬اي و هدايت چيزي بود كه از تو دوري مي¬كرد. خوشحالم كه به سختي تلاش كردم تا هنگامي كه قرآن را ديدم. اكنون مي¬دانم كه مستقيماً مي¬توانم با خدا ارتباط برقرار كنم برخلاف مسيحيت يا ساير مذاهب مانند هندو كه مي¬گويد: «شما ارزش گاو (پاي عقبي گاو) را نمي¬دانيد. ما معتقد هستيم خدا يكي است، اما اين تنها راه برقراري ارتباط با خداست.» آنچه كه او (نفيسا) مي¬گفت دستوري براي رسيدن به خدا بود. خدايي كه همسران (ازواج) را آفريده بود و از ما مي خواست از هدف¬هائي كه مانند بت زندگي ما را فراگرفته، رهايي يابيم. اسلام تمام حصارها را شكست، و آنچه كه مؤمنان را از بي¬ايمانها جدا مي¬كند صلاه (نماز) است. و اين بود ماجراي تطهير من. در پايان مي¬خواهم بگويم: آرزو دارم هر آنچه انجام مي¬دهم براي رضاي خداوند باشد و هرگز با مسلماني رو به رو نشوم كه اسلام را در آغوش نگرفته باشد. (از صميم قلب ايمان نداشته باشد.) وقتي قرآن را خواندم در آغاز فهميدم كسي بر كس ديگري برتري ندارد. (اشخاص مهم نيستند) اين اسلام و تقوي است كه به همه چيزها رجحان دارد و اگر براساس رفتار و منش پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عمل كنيم مسلماً موفق خواهيم بود. باشد تا خداوند ما را دنباله رو پيامبر (صلي الله عليه و سلم) قرار دهد. آمين. يوسف اسلام (كت استيونس خواننده سابق پاپ)
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
تشرف فرزند رئيس «بي بي سي» به اسلام
جاناتان پيرت که فرزند جان پيرت، رئيس شبکه «بي بي سي» بريتانياست، پس از تشرف به اسلام نام يحيي را براي خود انتخاب کرده است.

به گزارش بولتن، جاناتان گفته است که در جريان پژوهشي که درباره تاريخ اديان انجام داد، اسلام را عميقا مورد بررسي قرار داد و اين دين آسماني را براي خود برگزيد.

وي گفت که در حال حاضر تغييرات بسياري را در خود احساس مي کند و زندگي وي پس از تشرف به اسلام دگرگون شده است.

گفتنی است، «جان پيرت»، پدر جاناتان البته از اينکه پسرش پس از تشرف به اسلام از او دور شده، ابراز ناخرسندي کرده ولي گفته است که با وجود اين موضوع همچنان فرزندش را دوست دارد.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
[FONT=times
new roman, times, serif]تشرف به اسلام پرنس رپ دیامس[/FONT]
[FONT=times
new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times
new roman, times, serif]ديامس خواننده فرانسوي با حضور در مسجد ژان فيليپه پاريس اسلام آورد و خود را ملتزم به رعايت شئونات اسلامي از جمله حجاب و قطع ارتباط با مردان نامحرم کرد.
محجبه شدن وي پس از پذيرش دين مبين اسلام بازتاب گسترده‌اي در اين کشور و قاره اروپا پيدا کرده است.
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به گزارش حفا نیوز از ابنا، ديامس (يا ديامز ـ Diam"s) خواننده مشهور رپ فرانسوي از ارائه دلايل خود در گرويدن به اسلام و هر گونه گفتگو با رسانه ‏ها خودداري کرده است.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اما مجله «پاري ماچ» چاپ پاريس با ذکر اين خبر نوشته است: او در حدود دو ماه است که با جواني مسلمان ازدواج کرده و در اين مدت در حالات زندگي او تغييرات اساسي رخ داده است. ديامس که چند مدتي بود به دليل ابتلا به بيماري افسردگي شديد از حضور در اجتماع خودداري مي‏کرد، در صحبت با دوستانش گفته است من نزد پزشکان زيادي رفته ‏ام ولي درمان بيماري خود را تنها در عمل به دستورات اسلام يافته ‏ام. [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]«ميلاني جورجياديز ـ Mélanie Georgiades» مشهور به ديامس در 25 جولاي 1980 از مادري فرانسوي و پدري يوناني به دنيا آمده است.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وي خوانندگي را از سال 1994 ميلادي در يک گروه خوانندگي جوانان آغاز کرد اما به دليل استعداد زيادش توانست طي مدت زمان چند سال به شهرت برسد. او داراي شخصيتي قوي و صدايي ويژه است.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ديامس 29 ساله که به علت اشعار و شخصيت سياسي ‏اش در اذهان عمومي فرانسويان شناخته شده است، در آهنگ‏هاي خود شديداً به سازمان‏هاي بين ‏المللي مدعي حقوق ‏بشر اعتراض و از کودکان بي ‏سرپرست مهاجر کشورهاي آفريقايي و اسلامي دفاع مي‏کرد. او نه تنها با سياست‏مداران راست‏گرايي همچون «ژان ماري لوپن» و دخترش «ماري لوپن» به مخالفت شديد پرداخته، بلکه با سياست‏هاي رييس جمهور فعلي فرانسه «نيکلا سارکوزي» هم مخالف است.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وي از سال 2003 به عنوان «پرنسس رپ» در دنياي موزيک غربي شهرت يافته بود. ديامس در سال 2007قبل از انتخابات رياست جمهوري فرانسه در انتقاد از سارکوزي رئيس جمهور اين کشور، وي را فردي خودخواه که به مردم علاقه‌اي ندارد، توصيف کرده بود.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ديامس اکنون با گرويدن به دين مبين اسلام، راه آرامش و رستگاري را در آموزه‏ هاي آن يافته است.[/FONT]
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
تشرف به اسلام از طریق فرعون
هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981م زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل شود.*
*هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان شناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه،آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.*
*رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند،*
او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پرفوسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده است در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است .

*
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به او یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند،*


*چرا که نتیجه تحقیق کاملاً مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای به شدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری. در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است.*
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است. با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898م و تقریبا درحدود دویست سال قبل کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟
چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟*
*موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر میکرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمیآورد.. و با خود میگفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ *
*و آیا ممکن است که محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم به سفرکشورهای اسلامی گرفت تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]
**امروز فقط بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت درسی باشد. هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند...**
*این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد:
من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.
موریس بوکای بار تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.*
*وبر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید)

حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتابی بود بنام (قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید)
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
بزرگترین اندیشمندان جهان جذب می شوند، اگر...

روایات اهل بیت(ع) آنچنان از جامعیت‌و عمقی برخورداراند که اگر به خوبی برای مردم تبیین شود، نه تنها عوام، بلکه بزرگترین و معروف‌ترین اندیشمندان جهان را به سوی خود جذب کرده و به این کلمات ایمان می آوردند.

یکی از معروف‌ترین دانشمندان و اساتید انرژی هسته‌ای کشور کانادا که به دنبال دین حق می‌گشت، به طور اتفاقی مرا در شهر پاریس ملاقات کرد و از آنجایی که کاملاً به زبان عربی تسلط داشت، درباره دین اسلام و مکتب اهل بیت(ع) سؤالات مهم و جدی مطرح کرد.

این اندیشمند ‌کانادایی، بیش از ۵ ساعت درباره دین اسلام و مکتب تشیع با من گفت‌وگو کرد و بیش از ۳۰ سؤال مهم اعتقادی و کلامی پرسید و بعد از آنکه با حقایق دین اسلام آشنا شد و مکتب اهل بیت(ع) را شناخت همان‌جا شیعه شد.

*دستت را قطع کن تا با هم گفت وگو کنیم!

قبل از این ملاقات این اندیشمند کانادایی به عربستان سفر کرده بود تا با بزرگان دینی آنجا برای پیدا کردن دین حق گفت‌وگو کند، گویا سعودی ها نیز از این موضوع بسیار خوشحال می شوند و قبل از گفت‌وگو او را به صرف ناهار دعوت می کنند، اما از آنجایی که او غربی و چپ دست است،غذا را با دست چپ می خورد که با واکنش شدید بزرگان سعودی مواجه می شود که باید با دست راست غذا بخوری، او که ذاتاً چپ دست است، امتناع می کند و در عوض سعودی ها به او می‌گویند: چون بر خلاف سنت نبوی عمل کردی، ابتدا دستت را قطع کرده بعد با هم گفت‌وگو می کنیم، که این موضوع ناراحتی این دانشمند و ترک آن مجلس را به دنبال داشته است.

* می ترسیدم به مسلمانان نزدیک شوم!

خودش می گفت که بعد از این حادثه از خیر دین اسلام گذشتم و چند وقت می ترسیدم به مسلمانان نزدیک شوم ولی از آنجایی که مطالعات فراوانی در زمینه دین اسلام داشته و سؤالات زیادی برایش ایجاد شده بود به دنبال فردی برای تعامل و گفت‌وگو می گشت، او که از طریق سایت، اطلاعات نسبی از من داشت در پاریس با من ملاقات کرد.

بعد از آنکه به همه سؤالات او که بعضاً سؤالات عقلی و کلامی بود با حوصله و صبر پاسخ دادم، از من پرسید این جواب ها را چه کسی به تو آموخته است که در پاسخش گفتم: این جواب ها برای مکتب اهل بیت(ع) است، مکتبی عقلی، انسانی و الهی که بر مبنای حکمت و علم بنا شده است.

*می روم تا بر اساس مکتب اهل بیت (ع) برنامه ریزی کنم

بعد از آنکه سؤالاتش را پرسید و با حقایق، ظرایف و لطایف دین اسلام آشنا شد، مرا بغل کرد و بوسید و گفت: به عنوان یک دانشمند صددرصد یقین دارم که مکتب اهل بیت(ع) حق است؛ بنابراین می روم تا همه کارها و برنامه‌هایم را بر مبنای دستورات این مکتب تنظیم و برنامه ریزی کنم.

* کشیش مسیحی که شیعه شد!

چندی بعد با یک کشیش مسیحی در دل سرزمین کفر و جایی که کمربند کفر و ظلمت محسوب می شود و از هر ابزاری برای نابودی حق و شیعه استفاده می کنند، بیش از ۴ ساعت به گفت‌وگو نشستم و درباره مکتب اهل بیت(ع) بحث کردیم، فضای عجیبی در آن جلسه حکم فرما شده بود و پرسش و پاسخ ها میان ما رد و بدل می‌شد، خودش جلسه را تمام کرد و در حالی که بلند می‌شد گفت: درحالی بلند می‌شوم که شیعه هستم و می روم تا دیگران را به روح متعالی تشیع آشنا کنم.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
استاد دانشگاه اسپانیایی که به اسلام تشرف یافت

در روز عید غدیر، خوان پاردس لوسانو استاد دانشگاه پلی تکنیک اسپانیا و مهندس کامپیوتر، در محل رایزنی فرهنگی ایران در مادرید به دین اسلام تشرف یافت.

به گزارش ایسنا، لوسانو دلیل تشرف به دین اسلام را پاسخگویی این دین به همه نیازهای فردی و اجتماعی انسان و جامعه ذکر کرد و اظهار داشت: مدت‌هاست درباره اسلام مطالعه نموده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که اسلام سرشار از آموزه‌های راهگشا برای زندگی است و اینک آمادگی لازم برای تشرف را یافته‌ام.
وی با اشاره به جهان‌بینی اسلامی، هدف و فلسفه خلقت، نگرش قرآن به انسان و جامعه، جایگاه ادیان و پیامبران الهی در اسلام و قرآن و اکمال دین با نبوت پیامبر اسلام، جایگاه، اندیشه و عقل در قرآن و اسلام و مسئولیت‌های مسلمان واقعی را تبیین نمود.
.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
یک استاد هنر دانشگاه مریلند امریکا تشرف به دین مبین اسلام را تولد جدیدی برای خود دانست

جفرسون بندر، استاد هنر دانشگاه مریلند آمریکا پس از مسلمان شدن گفت: معتقدم که با گرایش به اسلام تولدی دوباره یافتم.
امام مسجد مرکز اسلامی واشنگتن، جمعه گذشته هنگامی که نمازگزاران برای ترک این مرکز اسلامی اماده می شدند، اسلام آوردن این هنرمند جوان را اعلام کرد و پس از آن، جفرسون بندر، با صدای بلند شهادتین را با دو زبان عربی و انگلیسی گفت و به دین اسلام مشرف شد.
جفرسون بندر، استاد هنر دانشگاه مریلند آمریکا پس از مسلمان شدن گفت: معتقدم که با گرایش به اسلام تولدی دوباره یافتم.
امام مسجد مرکز اسلامی واشنگتن، جمعه گذشته هنگامی که نمازگزاران برای ترک این مرکز اسلامی اماده می شدند، اسلام آوردن این هنرمند جوان را اعلام کرد و پس از آن، جفرسون بندر، با صدای بلند شهادتین را با دو زبان عربی و انگلیسی گفت و به دین اسلام مشرف شد.
وی درباره تشرف خود به اسلام گفت: حکایت اسلام آوردن من بسیاری طولانی است؛ این حکایت از سفر به سنگال آغاز شد و از آنجا تصمیم گرفتم تا درباره اسلام تحقیق و بررسی کنم.
جفرسون با ابراز تعجب نسبت به ارزش ها، اصول، مودت و دوستی در اسلام، افزود: مسلمانان با وجود تعهد نسبت به دین خود، تلاش خود را برای دستیابی به مسایل متعلق به خود انجام می دهند.
این استاد دانشگاه میرلند تشرف به اسلام را آغاز مرحله جدیدی در زندگی خود دانست و یادآور شد: تشرف به اسلام، معتقدم فرصت منحصر به فردی برای من بود تا خودم را برای دومین بار پیدا کنم، زیرا سال ها حیران و گمراه بودم، چراکه دور شدن انسان از دین باعث گمراهی بیشتر می شود.
بنابر گزارش اسلام آنلاین، جفرسون بندر درباره نوع روابط خود پس از مسلمان شدنش گفت: با وجود اینکه پدر و مادرم کاتولیک هستند، گرویدن به اسلام هیچ تاثیری در نوع روابط من با خانواده ام نداشته است، زیرا نکات مشترکی میان ادیان وجود دارد و این نکات دلیلی بر حفظ روابط ما است.
بندر تاکید کرد: اسلام امکان دستیابی به فرصت هایی را به ما می دهد که دین مسیحیت اشاره ای به آنها نکرده است،
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
مدل سرشناس فرانسوی مسلمان شد

گفته می شود او پس از مسلمان شدن و فراگیری حرفه پرستاری، زندگی مرفه سابق خود را رها کرده و به افغانستان سفر کرد تا در کنار مبارزان این کشور به درمان آنان بپردازد.





خانم "فا بیان" دختر جوان 28 ساله ای است که تا مدتی پیش یکی از سرشناس ترین مدل های فرانسه به شمار می رفت. وی چندی پیش مسلمان شده و پس از ترک شغل خود به عنوان مدل لباس، به شغل پرستاری روی آورد.

گفته می شود او پس از مسلمان شدن و فراگیری حرفه پرستاری، زندگی مرفه سابق خود را رها کرده و به افغانستان سفر کرد تا در کنار مبارزان این کشور به درمان آنان بپردازد.

"فا بیان" طی اظهاراتی در این باره گفت: اگر لطف و رحمت خداوند شامل من نمی شد، هیچ گاه نمی توانستم مسلمان شوم و تا آخر عمرم مانند یک حیوان زندگی می کردم. من در آن زندگی فقط به دنبال سیراب کردن هوس و شهوت های خود بودم و هیچ اصول و ارزشی برای خود نداشتم. از کودکی آرزو داشتم پرستار شوم، اکنون که مسلمان شده ام به آرزوی خود رسیده ام.

وی در ادامه افزود: در حال و هوای کودکی همواره خودم را در حالت کمک به کودکان بیمار تخیل می کردم اما وقتی بزرگ تر شدم، به دلیل زیبایی ظاهری که دارم ناخودآگاه به سمت دنیای مدل کشیده شدم و از شکل من استفاده ابزاری می شد، دقیقا مانند یک وسیله مدت دار که بویی از انسانیت در آن نبود.

این دختر تازه مسلمان شده، همچنین گفت: تا اینکه برای شرکت در یکی از برنامه ها به بیروت پایتخت لبنان دعوت شدم. وقتی به آنجا سفر کردم، صحنه هایی دیدم که در همه عمرم مانند آن را ندیده بودم. در آنجا پیش از گذشته از خودم منفور شدم و کم کم به سمت متحول حرکت کردم تا اینکه در نهایت به اسلام که انسانیت واقعی در آن وجود دارد، رسیدم. پس از مسلمان شدن در بیروت به پاکستان سفر کردم و از مرز این کشور به افغانستان رفتم و با کمک به کودکان و مجروحان یکی از آرزوهای دیرینه و کودکی خود را محقق ساختم.

"فا بیان" افزود: شرکت های مدل پس از اینکه از مسلمان شدن من با خبر شدند، سعی کردند مرا به راه قبلی باز گردانند از همین رو هدایای بسیار زیادی برایم فرستادند و پیشنهاد دستمزد سه برابری نسبت به قبل را به من دادند اما من که تازه راه اصلی را یافته بودم، هدایا را پس فرستاده و همه پیشنهادات آنان را رد کردم و اکنون احساس می کنم که در خوشبختی کامل به سر می برم.
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
خواننده برتر رپ روس آلیسا حسیناوا

مدت‏هاست که زنان با پوشش اسلامی‌(روسری) در جای‏جای شهر «قازان»، پایتخت جمهوری تاتارستان (از جمهوری‌های خودمختار کشور روسیه) دیده می‏شوند. آنها را در مغازه‏ها، دانشگاه‏ها، مترو و در همه خیابان‏های شهر می‏توان دید.
«آلیسا حسیناوا»، خواننده مشهور سابق را در یکی از مکان‏های بسیار آرام و دیدنی در مرکز قدیمی‌و تاریخی قازان، یعنی باغ آرمیتاژ ملاقات نمودیم. او از جهاتی شبیه به دیگر خواهران مسلمان خود که اغلب می‏کوشند لباس‏های سنتی و محلی تاتار بر تن کنند، نیست. ظاهر او با زندگینامه بسیار جالبش تطابق دارد.
این ستاره سابق باشگاه مسکو، در آغاز سال 2000 میلادی با خلاقیت و استعداد خود مورد توجه هنرمندان روسی و اروپایی واقع شد تا جایی که نویسنده معروفی در روسیه به نام «آرتمی‌تروایتسکی» درباره نوشت که منتقدان، او را سلطان خواننده‏های تاتار می‏نامند.
او در سال 2004 آلبومی‌تولید کرد که در رده بهترین‏های موسیقی روسیه جای گرفت. وی تنها در روسیه شهرت پیدا نکرد، بلکه او را به فستیوال‏های موسیقی مهم خارجی دعوت می‏کردند.
موفقیت‏های بسیاری در انتظار این ستاره روس بود، اما او ناگهان از همه آنها دست کشیده و صحنه نمایش را به کلی ترک گفت.
همه اعضای خانواده آلیسا به دین اسلام مشرف شده‏اند: شوهر او «احمد»، برادر کوچکتر او «بولات» و مادرش که در مدرسه عالی قازان به نام «محمدیه» درس می‏خواند.
او می‏گوید: «متولد شدن دخترم در جهان‏بینی من تأثیر بسزایی گذاشت. در گذشته، من می‏خواستم هر دو نقش مادری و خوانندگی را با هم ایفا کنم، اما پس از چندی دریافتم که چنین کاری به دلیل گرفتاری‏های زیاد کار خوانندگی امکان‏پذیر نیست. پرستار گرفتن برای کودک هم اصلا در خصوصیات یک تاتار نیست. حتی در زبان تاتاری نیز لغتی بنام پرستار دیده نمی‏شود. چون ملت تاتار به هیچ‏کس اعتماد ندارد تا فرزند خود را به او بسپارد.
تاتاری‏ها خود شخصا به فرزندانشان رسیدگی می‏کنند و این شایسته‏ترین کار برای زنان تاتاری است. من هم تمام وقت آزادم را وقف دختر سه ساله‏ام «مریم» می‏کنم.
من فرزند خود را به طور سنتی تربیت می‏کنم و یاد می‏گیرم که با فرهنگ عمومی‌تاتاری، جهیزیه تهیه و ذخیره کنم. در این زمان من متدین‏تر نیز شده‏ام و خلاقیت‏های گذشته‏ی من، برایم کهنه شده است.
به طور کل از طریق فرهنگ تاتاری ویژگی‏های یک زن مسلمان برای من آشکار شده و احساس زن بودن و مادر بودن را واقعا درک نمودم.»
آلیسا دین اسلام را نیز مطالعه می‏کند و با تاریخچه مردم تاتار و هنرهای آنها نیز آشنا می‏شود. او از دوران گذشته زندگی خود بیزاری می‏جوید و از آن با بی‏میلی یاد کرده و می‏گوید: «می‏دانی! من دیگر نمی‏خواهم در مقابل جمعیت قرار بگیرم. من از موسیقی مأیوس شده‏ام و دیگر نمی‏خواهم برای جلب رضایت افراد معتاد به موسیقی، آواز بخوانم. و همچنین نمی‏خواهم تلاش کنم که آنها خوششان بیاید.
آنها مرا به بسیاری از جشنواره‏ها و کنسرت‏ها دعوت نمودند؛ مثلا به فستیوال‏هایی در سوئیس، استونی و... ، اما من دعوت آنها را رد کردم».
آلیسا پنج سال پیش با یک کارگردان تاتاری ازدواج کرد. آن موقع بود که او با اسلام آشنا شده و شهادتین را بر زبان آورد.
شوهر آلیسا که در یک خانواده مذهبی تربیت یافته و بزرگ شده است، در این دگرگونی، نقش قابل‏توجهی داشت.
آلیسا می‏گوید: «به نظر من، هر انسانی باید آرزوی رفتن به بهشت را داشته باشد. من نمی‏دانم چه چیزی می‏تواند بهتر از این باشد؟!»
چندی پیش، وی تصمیم گرفت تا از مسکو به زادگاهش تاتارستان برگردد، زیرا او در آنجا احساس راحت‏تری می‏کند: «در گذشته آرزو می‏کردم که به مسکو بروم، اما اکنون احساس می‏کنم که زندگی در قازان برای من راحت‏تر است. اگر در مسکو یا سن‏پطرزبورگ به دلیل ظاهر خود و حجابی که دارم، باید واهمه درگیری و پرخاشگری داشته باشم، در قازان خود را آرام حس می‏کنم. در اینجا برای شخص مسلمان همه چیز خوب و باب میل است. مثلا در گذشته برای پیدا نمودن کتاب‏های اسلامی‌باید تمام مسکو را زیر پای می‏نهادم، ولی در اینجا به راحتی به مغازه‏های اسلامی‌مراجعه کرده و آن را خریداری می‏نمایم.»
لیسا می‏افزاید: «اینجا بین مسلمانان رابطه خوبی برقرار است و مساجد و قهوه‏خانه‏های اسلامی، مکان‏هایی هستند که من به راحتی می‏توانم در آن با مسلمانان به گفتگو بنشینم.
من عاشق روستای «استارو تاتارسکی» در قازان هستم و از قدم زدن در آنجا لذت می‏برم.
هم‏اکنون وقت خود را صرف دخترم «مریم» می‏نمایم و به او یاد می‏دهم که آفریدگار خود را فراموش نکند.
آنچه برای من اهمیت دارد، این است که هم‏اینک عضو یک خانواده با ارزش و پولادین هستم و در سایه شوهرم احساس آرامش و رضایت می‏کنم و همانند یک زن حقیقی تاتار، به فرزند خود رسیدگی می‏کنم.
من همچنین می‏خواهم در اینجا به فعالیت‏های اجتماعی و فرهنگی بپردازم تا برای جامعه مسلمان خود مفید باشم».
 
روایت جالب مسلمان شدن یک دختر یهودی در "اسراییل"
روزنامه اسپانیایی الموندو از مسلمان شدن یک دختر 19 ساله یهودی در منطقه کرمئیل واقع در شمال فلسطین اشغالی خبرداد و نوشت : این دختر یهودی که از خانواده متعصب راستگرای یهودی است حجاب بر سرمی کند و روزانه به قرائت قرآن می پردازد.

به گزارش خبرگزاری قدس این روزنامه در گفتگویی با مارو داویدیوبیچی دختریهودی تازه مسلمان شده نوشت: از سن 13 سالگی نسبت به قرآن حساس شدم پرسشهای زیادی بود که به دنبال پاسخش می گشتم اما پاسخ ها را در دین خود هرگز نیافتم. برای اولین بار به مسجد رفتم. وقتی از مسجد خارج شدم در قلبم راحتی و سبکباری احساس کردم در مسجد کار خاصی نکرده بودم اما احساس می کردم قلبم پاک و تمیز شده است ...کم کم پاسخ پرسشهایم را در دین اسلام یافتم و رسما به این دین گرویدم.

این دختر یهودی تازه مسلمان شده گفته است:من اعتراف می کنم کاری که کرده ام باعث خشم و نگرانی شدید یهودیان خواهد شد و انان مرا خائن و دیوانه معرفی خواهند کرد... و حتما از من می پرسند که چگونه یهودیت را به کناره ی انداخته ام و به دین اجدادم پشت کرده ام... اما من یادم هست که از یک پدر و مادر یهودی متولد شده ام.

مارو ادامه می دهد: والدینم از این اقدام من سرخورده شده اند و من این وضعیت را می فهمم... اینکه آنها مرا به خیانت متهم می کنند را نیز درک می کنم به رغم این اما من والدینم را ترک نخواهم کرد .بهترمیدانم که با این وضعیت جدید کنار بیایم.

الموندو نوشت: مارو سعی کرده است که پدر و مادرش را نیز مسلمان کند اما ظاهرا پدر مادرش در جواب گفته اند که آنها ازادند هردینی را بپذیرند و بنابراین یهودی می مانند و تمایلی در گرایش به دین دیگر ندارند.

مارو الان شعائر اسلامی را به جا می آورد و تماما امور مربوط به یهودیت را کنار گذاشته است. او حجاب بر سر دارد و دائما قران تلاوت می کند.

به نقل از این روزنامه اسپانیایی وقوع تحول جدید برای مارو این دختر 19 ساله یهودی برای خانواده اش به مثابه یک زلزله بزرگ است و کافی است مخاطب در جهان بداند که والدین او از یهودیان راستگر و عرب و مسلمان ستیز اسراییل هستند.
__________________


با خواندن این تاپیک به مسلمانان افسوس خوردم!

به خاطر اینکه انقدر در اسرائیل ازادی هست که یک دختر به راحتی میتواند بین یهودیان مانند مسلمان زندگی کند و حتی پدر و مادرش میگویند که ازادند دعوت او به اسلام را نپذیرند!

اما بیائید در کشورما تصور کنید یک مسلمانی یهودی شده باشد
و یا فردی بخواهد به مسلمانان دین غیر اسلامی را تبلیغ و ترویج کند!

بلا فاصله از زندان و اطلاعات سر در می اورد
من شخصی را میشناسم که روزانه پنج نوبت نماز میخواند و یک روز اطلاعات امد و به جرم اینکه او وهابی شده است او را برای بازجوئی به اطلاعات بردند تا شب اخر وقت رد انجا بازجوئی میکردند
و اخر سر که دیدند او یک مسلمان عادی است و فقط بین نامزهایش فاصله انداخته است تا نماز را در پنج نوبت بخواند ازادش کردند!

با این روش دیگر نیازی به تبلیغ و ترویج ادیان دیگر نیست هر انسانی در چنین خفقانی زندگی کند اسلام را کنار می اندازد و میرود سراغ عرفانها و مکاتب کاذب! و لو بداند که اسلام حق است از روی لجبازی اسلام را رها میکند!

و در اسرائیل با ان ازادی که به درک و شعور انسان و انتخاب او قائل هستند مسلما هر انسانی میرود
حق و حقیقت را که اسلام است پیروی میکند.

واقعا برای یک عده دیکتاتور احمق متاسفم که با نام تبلیغ و ترویج اسلام و فرهنگ اسلامی
و منع انتشار کتابهای غیر اسلامی و در خفقان نگه داشتن جوانان
باعث میشوند جوانان ایرانی روز به روز از اسلام فراری شوند!

در حالی که اگر مردم حقیقت اسلام را مطالعه کنند و مکاتب غیر اسلامی را مطالعه کنند
خودشان نزد وجدانشان ازادانه میتوانند بفهمند اسلام حق است یا غیر اسلام!

ولی انها که انتشار کتابهای غیر اسلامی را منع میکنند و یا جلسات بحث مکاتب غیر اسلامی را منع میکنند
در اصل به اسلام ضربه میزنند!

حیف از ان خونی که حسین در کربلا داد که امروز با نادانی عده ای جوانان ایران از اسلام فراری میشوند!
 

masisabz

عضو جدید
کاربر ممتاز
با خواندن این تاپیک به مسلمانان افسوس خوردم!

به خاطر اینکه انقدر در اسرائیل ازادی هست که یک دختر به راحتی میتواند بین یهودیان مانند مسلمان زندگی کند و حتی پدر و مادرش میگویند که ازادند دعوت او به اسلام را نپذیرند!

اما بیائید در کشورما تصور کنید یک مسلمانی یهودی شده باشد
و یا فردی بخواهد به مسلمانان دین غیر اسلامی را تبلیغ و ترویج کند!

بلا فاصله از زندان و اطلاعات سر در می اورد
من شخصی را میشناسم که روزانه پنج نوبت نماز میخواند و یک روز اطلاعات امد و به جرم اینکه او وهابی شده است او را برای بازجوئی به اطلاعات بردند تا شب اخر وقت رد انجا بازجوئی میکردند
و اخر سر که دیدند او یک مسلمان عادی است و فقط بین نامزهایش فاصله انداخته است تا نماز را در پنج نوبت بخواند ازادش کردند!

با این روش دیگر نیازی به تبلیغ و ترویج ادیان دیگر نیست هر انسانی در چنین خفقانی زندگی کند اسلام را کنار می اندازد و میرود سراغ عرفانها و مکاتب کاذب! و لو بداند که اسلام حق است از روی لجبازی اسلام را رها میکند!

و در اسرائیل با ان ازادی که به درک و شعور انسان و انتخاب او قائل هستند مسلما هر انسانی میرود
حق و حقیقت را که اسلام است پیروی میکند.

واقعا برای یک عده دیکتاتور احمق متاسفم که با نام تبلیغ و ترویج اسلام و فرهنگ اسلامی
و منع انتشار کتابهای غیر اسلامی و در خفقان نگه داشتن جوانان
باعث میشوند جوانان ایرانی روز به روز از اسلام فراری شوند!

در حالی که اگر مردم حقیقت اسلام را مطالعه کنند و مکاتب غیر اسلامی را مطالعه کنند
خودشان نزد وجدانشان ازادانه میتوانند بفهمند اسلام حق است یا غیر اسلام!

ولی انها که انتشار کتابهای غیر اسلامی را منع میکنند و یا جلسات بحث مکاتب غیر اسلامی را منع میکنند
در اصل به اسلام ضربه میزنند!

حیف از ان خونی که حسین در کربلا داد که امروز با نادانی عده ای جوانان ایران از اسلام فراری میشوند!



:gol:
 
البته این رو یادم رفت عرض کنم که
بنده حدود بیست ساله که توی انتخابات شرکت نمیکنم

توی جریانات سبزی فروشها

نه به محمود کماندو رای دادم و نه به سبزی فروش ها!

چون پشت صحنه هر دو از یک جا ......
 

masisabz

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته این رو یادم رفت عرض کنم که
بنده حدود بیست ساله که توی انتخابات شرکت نمیکنم

توی جریانات سبزی فروشها

نه به محمود کماندو رای دادم و نه به سبزی فروش ها!

چون پشت صحنه هر دو از یک جا ......[/QUOTE]

:gol:

ما هم که به عمو سبزی فروش رای دادیم، برای این بود که مجال اعتراض به انتخاب از پیش تعیین شده آقای کوت... داشته باشیم!
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
برا من جالبه شما که هی دم از عدم آزادی و خفقان و ... میزنید اونوقت تو تاپیکی که هیچ ربطی هم به سیاست نداره واسه خودتون اعلام انزجار از یکی و قضاوت در مورد انتخابات و ... میکنید.آزادی یعنی همین!که شما هر جایی هر حرفی رو به هر کسی بخواید بزنید و هیشکی هم حق نداره هیچی بگه. آخه همه که مثل شما اهل تعقل و تدبر نیستن !که برن شبانه روز کنکاش کنن و ببینن کی دروغ میگه کدوم دین کاملتره و کدوم کتاب تحریف نشده!!!!باید جلوی ادیان ساختگی رو گرفت. باید با اونا مثل خودشون عمل کرد. در ضمن انقد این داستانهای خنده دار رو براحتی باور نکنید. منم نمازامو جدا میخونم ولی به جان شما تا حالا هیشکی منو زندانی و بازجویی نکرده

ببخشید آقایون متفکر ؛سوال؟
من کجای این نوشته ها پرسیدم کی به کی رای داده؟ یا آیا در ایران آزادی ادیان وجود داره یا خیر؟یا آقای کماندو مزین به چی شده؟ بابا از شما که دانشجو هستید بیشتر از اینا انتطار میره . در مورد مطلب نوشته شده نظر بدید لطفا!!!!!!!!!!!!!
 
بالا