میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ،از میان برخیز
زلف او دام است و خالش دانه ي آن دام و من
بر اميد دانه اي افتاده ام در دام دوست
حافظ
میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ،از میان برخیز
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
نیما
از غرقه ما خبر ندارد اسوده که بر کنار دریاست
سعدی
زگفتار او رستم آمد به شورمیان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ،از میان برخیز
زگفتار او رستم آمد به شور
از آن دشت پر آب و نخچیر گور
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل ونهار ارد
دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
در بهای بوسه ای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث
ثمری گر ندهد آه فغان خواهد داد
اثری گر نکند ناله دعا خواهم کرد
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما نیست پایان الغیاث
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
دریکتای که وگوهریکدانه کیست
تلاش موج درگوهر شدن امید آن دارد
کهگرد ساحلی زبن بحر بیپایان شود پیدا
یا بسان بلبل و قمری همه گفتار شو
یا چنان چون باز و شاهین سر به سر کردار باش
شیوه حور وپری گرچه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
درست اول اين نوبهار عاشق شد
دلم ميان همين گير و دار عاشق شد
دل ودینم شد ودلبر به ملاحت برخاست
گفت با من منشین گز تو سلامت برخاست
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
محتاج قصه نیست گرت قصد خون است
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
تا یمن تاب شد سهیل سپهر
آن پرستش نه ماه دید و نه مهر
ره میخانه بنما تا بپرسم
معال خویش را از پیش بینی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |