انگار در چشمان تو یک کوه درد است
زیبا تحمل کردنت از جنس مرد است
غم لا به لای هر نفس رقاصه ای شاد
از رقص او پژمرده رویت رنگ زرد است
کم سو شده آن برق دیروز نگاهت
چیزی نمیفهمم از این برقی که سرد است
حرفی بزن، تنهاییت را ریشه کن کن
اینجا همیشه برد با زوج و نه فرد است
کز کرده ای در گوشه ای با حس یک مرگ
حسی که رویش یک وجب از خاک و گرد است
با شادی انداز آن دو تاس بردنت را
هر لحظه ات چون مهره ای بر تخته نرد است
زیبا تحمل کردنت از جنس مرد است
غم لا به لای هر نفس رقاصه ای شاد
از رقص او پژمرده رویت رنگ زرد است
کم سو شده آن برق دیروز نگاهت
چیزی نمیفهمم از این برقی که سرد است
حرفی بزن، تنهاییت را ریشه کن کن
اینجا همیشه برد با زوج و نه فرد است
کز کرده ای در گوشه ای با حس یک مرگ
حسی که رویش یک وجب از خاک و گرد است
با شادی انداز آن دو تاس بردنت را
هر لحظه ات چون مهره ای بر تخته نرد است