جمعیت سنی ها زیاده ؟ که چی؟

Sarp

مدیر بازنشسته
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یک آقایی می گفت: چون جمعیت اهل سنت بیشتر است پس آنان هستند که به حق اند نه ما که در اقلیتیم.
کسی نبود به او بگوید:
بیشتر مردم این شهر به قوانین راهنمایی رانندگی توجه نمی کنند پس حتماً آن ها به حق هستند! ....
و بیشتر مردم بنی اسرائیل پیامبرانشان را آزردند پس با این قانون شما آنان به حق بوده اند و نه پیامبرانشان.
و بیشتر ...​


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و باز کسی نبود برای او این آیه را تلاوت کند:[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور
ولى عده کمى از بندگان من شکرگزارند!
سباء13
[/FONT]










[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]البته هدف توهین و جسارت نیست خدای نکرده
[/FONT]​
[/FONT]
 

M.Reza2008

عضو جدید
البته این حرف کاملا اشتباهیه، چون در این صورت مسیحیها برحق ترین امت روی زمینند. این دلیل سرتاپا غلطه.
اما کم بودن ما هم دلیل حقانیت ما نیست (خلاف آیه ای که آوردین) چه کسی میدونه کدوم یک از مذاهب شیعه و سنی کاملا درسته.
هرکدوم اشتباهاتی دارن و هیچکدوم مصون از خطا نیست و اون اسلام نابی که پیامبر معرفی کرد میشه گفت دیگه وجود نداره.
سنی ها به خاطر لجبازی با شیعیان یه سری موارد مثل امامت و احادیث و معصومیت ائمه و... رو قبول ندارن
شیعه ها هم بیش از حد غرق خرافات و اغراق هستند. مثل اعتقاد به "مهدی" (منظورم امام زمان نیست، اسم و نسب این امامه) یا رجعت ائمه و پیامبران در آخرالزمان یا شنوا و بینا دونستن پیامبر و امامان پس از رحلت و شهادت و.....
شاید اگه بتونیم اشتباهات رو از مذهب شیعه حذف کنیم اون اسلام ناب صدر اسلام رو دوباره زنده می کنیم
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
شیعه ها هم بیش از حد غرق خرافات و اغراق هستند. مثل اعتقاد به "مهدی" (منظورم امام زمان نیست، اسم و نسب این امامه) یا رجعت ائمه و پیامبران در آخرالزمان یا شنوا و بینا دونستن پیامبر و امامان پس از رحلت و شهادت و.....
شاید اگه بتونیم اشتباهات رو از مذهب شیعه حذف کنیم اون اسلام ناب صدر اسلام رو دوباره زنده می کنیم
رضا جون ما عاقبت نفهمیدیم به کدوم سازت باید برقصیم
میشه برای این خرافاتی که میگی دلیل بیاری؟!!!
 

M.Reza2008

عضو جدید
رضا جون ما عاقبت نفهمیدیم به کدوم سازت باید برقصیم
میشه برای این خرافاتی که میگی دلیل بیاری؟!!!

ساز و دهل رو بیخیال. قصد من کاملا روشنه. خوبیه سنی اینه که بیشتر بدعتهایی که یه سری اقلیت شیعه درآوردنو نداره؛ شیعه هم همین بدایع و خرافاتشو بتونه حذف کنه بهتر از سنی میشه (به یقین نمیشه گفت ولی اونوقت بیشتر تازه مسلمونای خارجی به مذهب شیعه گرایش پیدا می کنن)
من برای این خرافات دلیل میارم؛ شما بگو چرا به اینا اعتقاد داری؟ دلایل شما برام بیشتر مهمه
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
ساز و دهل رو بیخیال. قصد من کاملا روشنه. خوبیه سنی اینه که بیشتر بدعتهایی که یه سری اقلیت شیعه درآوردنو نداره؛ شیعه هم همین بدایع و خرافاتشو بتونه حذف کنه بهتر از سنی میشه (به یقین نمیشه گفت ولی اونوقت بیشتر تازه مسلمونای خارجی به مذهب شیعه گرایش پیدا می کنن)
من برای این خرافات دلیل میارم؛ شما بگو چرا به اینا اعتقاد داری؟ دلایل شما برام بیشتر مهمه

خوب شما می گی خرافاته در حالی که این عقیده شیعه هستش
پس شما باید دلیل برای این حرفتون بیارید گرچه منم دلیل خودم رو دارم
پس فکر کنم روی دلایل شما بحث بشه بهتره
 

M.Reza2008

عضو جدید
خوب شما می گی خرافاته در حالی که این عقیده شیعه هستش
پس شما باید دلیل برای این حرفتون بیارید گرچه منم دلیل خودم رو دارم
پس فکر کنم روی دلایل شما بحث بشه بهتره

باشه. پس اول با رجعت شروع کنیم:

ما یه فرقه بین شیعه داریم به اسم «غلاة» ؛بطور كلي قسمتي از شيعه را مي‌گويند كه دربارة پيغمبر و ائمه غلو كرده‌اند، بطوري كه آنانرا از حدود نبوت، امامت و خلافت خارج كرده، اوصاف و احكام خدائي برايشان قائل شدند، بسا يكي از ائمه را به خدا، و گاهي خدا را بخلق تشبيه مي‌كنند، منشأ تمام شبهات اينان بطوري كه شهرستاني صاحب ملل و نحل مي‌گويد: مذاهب حلوليه، تناسخيه، يهود، و نصاري مي‌باشد، زيرا تشبيه خالق بمخلوق از عقايد يهود و تشبيه خلق به خالق از عقايد نصاري است، و بدعت‌هايشان بطور عموم منحصر در چهار چيز است: تشبيه، بداء، رجعت و تناسخ.
این گروه به فرقه های مختلفی تقسیم میشن که شامل «سبائیه، علیائیه، کیسانیه، خطابیه» هستن.
رجعت از عقاید مختص این گروه محسوب میشه و هرکدوم از فرقش به یک نوع رجعت اعتقاد دارن؛ ولی جالب ترین اعتقاد مربوط به فرقه کیسانیه میشه:
«اينان نيز بفرقه‌هاي چندي تقسيم شده‌اند، و بطور كلي منسوب به مختار بن ابي عبيده ثقفي كه ملقب به كيسان بوده مي‌باشند، كه جمعي محمد حنفيه را امام و بعضي او را مهدي منتظر مي‌دانند، مي‌گويند: محمد حنفيه زنده و در كوه (رضوي) پنهان‌است، و در طرف راست و چپش دو شيري است كه او را محافظت مي‌كند، تا اينكه ظهور كرده و زمين را پس از اينكه مملو از ظلم و جور شده باشد، پر از عدل و داد مي‌كند، و همة مردم با همان اجسام اولية خود برمي‌گردند، پيغمبر و تمام انبياء نيز رجعت مي‌كنند وهمه به پيغمبر ايمان مي‌آورند، و علي بن ابي طالب هم رجعت مي‌كند، و با معاويه بن ابي سفيان و آل ابي سفيان جنگ كرده و آنانرا مغلوب مي‌كند و شهر دمشق را منهدم نموده و بصره را غرق خواهد كرد.»
یه مورد دیگه که عرض کردم هم این بود که رجعت ابدا جزو عقاید شیعه دوازده امامی نبوده و نیست و اگه کسی از شیعیان اثنی عشری به رجعت اعتقاد داشته باشه باید تو عقایدش تجدید نظر بکنه.
«اكنون كه دانسته شد (رجعت) جزو عقايد غلاة‌است، به بينيم آيا شيعه اثني عشريه اصلا داراي چنين عقيده‌اي بوده‌اند يانه؟ زيرا ممكن است فرقه هاي غلاة و دوازده امامي در اين باره باهم شركت داشته باشند، چنانكه اغلب فرق و مذاهب عالم در بسياري از چيزها، لا اقل در يكي در موضوع با هم متفقند، در جواب مي‌گويم فرقة اثني عشريه از اول بكلي از اين مقاله مبري و منزه بوده‌اند، زيرا همة ملل و نحل نويسها يعني: آناني كه عقايد تمام فرق اسلام وغيره را با كمال بي طرفي ضبط كرده‌اند، همه بطور عموم (رجعت) را در تحت عنوان عقايد (غلاة) ضبط كرده‌اند، ولي در مقام شرح عقايد فرقة اثني عشريه كه مي‌رسند پس از بيان جميع عقايدشان اصلا متعرض رجعت نمي‌شوند؛ مثلا شهرستاني متوفي در سنه (548) در كتاب خود (ملل و نحل) و ابن حزم متوفي در (456) در كتاب (فصل) رجعت را همانطوريكه مستفاد از اخبار منقوله در كتاب بحار است، از عقايد (غلاة) مي‌دانند، ولي در مقام شرح عقايد (اثني عشريه) كه مي‌رسند پس از بيان تمام عقايدشان بهيچوجه از رجعت اسم نمي‌برند.

ابن جوزي متوفي در سنة (597) در كتاب خود موسوم به (تلبيس ابليس) در صفحة 22 (رجعيه) را فرقة مخصوصي از فرق شيعه مي‌داند، مي‌گويد: عقيدة اينها اينستكه امير المؤمنين و همة اصحابش براي انتقام از دشمنان خود رجعت خواهند كرد، ولي در ذكر عقايد فرقة اثني عشريه كه مي‌رسد ابداً متعرض رجعت نمي‌شود.»
برای افرادی مثل خودم که معنی کلمه "متعرض شدن" رو نمی دونن، تو لغت نامه معین براش معنی "متذکر شدن" رو نوشته.
امیدوارم تا اینجا کافی باشه؛ بقیه موارد هم یک به یک برسی میشه ایشالا.
 

M.Reza2008

عضو جدید
دوستان اگه در مورد مبحثی سوال دارید میتونید با پ.خ مطرحش کنید. تا جایی که بتونم سعی می کنم کمکتون کنم
 
آخرین ویرایش:

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی صحبت ازخرافات می شودمابادوجنبه روبروهستیم: اینکه آیاتشیع مذهبی خرافی است یاعموم شیعیان خرافاتی هستند.به عقیده من هردوباهم.یعنی درتشیع خرافه وبدعت به چشم می خوردوقتی درمذهبی دروپیکروقاعده ای وجودنداشته باشدواحادیث وعقایدعجیب وغریب زیادی وجودداشته باشدطبیعتاعموم مردم هم پارافراترمی گذارندودرحدخداازبندگان خداانتظاردارند.می توانیدبه کتاب بحارالانوارمراجعه کنیدتااحادیث زیادی رادراین موردبخوانید.مثلاوقتی درموردامامان تااین اندازه غلوشده می بینیم که چندروزپیش امام جمعه قم نقل می کندازفلانی که امام خامنه ای هنگام بیرون آمدن ازبطن مادرش گفت :یاعلی. عکس هایی رادیده ام که اشخاصی جاپای نایب امام زمان ایران رابه سر و روی خودمی مالندوازجایی که ردشده تبرک می جویند.یاکسانی که ازمستخدم حرم امام رضامی خواهندکه جاروی حرم رابه سرورویشان بکشدومثال هایی بی شمارازکارهای مضحکی که انجام شده است.اینهاهمه ناشی ازبی دروپیکربودن وبی قاعده بودن یک ایدئولوژی وتفکراست.جایی که همه چیزبا جمله خواست خدابوده توجیه می شود.وقتی چنین بت هایی رادرذهن مردم می سازیم،بایدانتظاراعمال وکارهای نابخردانه هم ازعموم مردم داشته باشیم.بایدانتظارداشته باشیم که طرف نامه ای بنویسدوبه چاه جمکران بیندازدتابه دست امام زمانش برسد.بایدانتظارزنانه ومردانه شدن چاه جمکران راهم داشته باشیم تایه وقت خدای نکرده نامه های زنهاومرداقاطی نشودودل امام زمان آزرده خاطرنگردد.بایدانتظارفرقه های افراطی جدیدراهم بکشیم.بایدوقتی بدعتی مثل برگزاری هرساله مراسم عاشورارادراسلام به وجودمی آوریم که ازبدعت های دوران صفویه است بایدانتظارداشته باشیم که مردم پارافراتربگذارندوکارراه به قمه زنی و...بکشانند.وقتی بت هایی می سازیم به نام حرم وضریح وصدهامیلیون تومان خرج آن می کنیم درحالیکه بسیاری زیرخط فقرهستند، بایدانتظارداشته باشیم که مردم به آنهاآویزان شوندوخودرابه آن غل وزنجیرکنندوبرآن بوسه بزنند.بله دوستان! این است نتیجه تیغ تیزحاکمان صفویه! مکتب تشیع درایران توسط حاکمان سفاک وخونریزصفویه پیاده شدوتفکروایدئولوژی که اینگونه رواج یابدونه بامنطق واستدلال،سرانجامش هم خرافه پروری وخردستیزی خواهدبود.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
وقتی صحبت ازخرافات می شودمابادوجنبه روبروهستیم: اینکه آیاتشیع مذهبی خرافی است یاعموم شیعیان خرافاتی هستند.به عقیده من هردوباهم.یعنی درتشیع خرافه وبدعت به چشم می خوردوقتی درمذهبی دروپیکروقاعده ای وجودنداشته باشدواحادیث وعقایدعجیب وغریب زیادی وجودداشته باشدطبیعتاعموم مردم هم پارافراترمی گذارندودرحدخداازبندگان خداانتظاردارند.می توانیدبه کتاب بحارالانوارمراجعه کنیدتااحادیث زیادی رادراین موردبخوانید.مثلاوقتی درموردامامان تااین اندازه غلوشده می بینیم که چندروزپیش امام جمعه قم نقل می کندازفلانی که امام خامنه ای هنگام بیرون آمدن ازبطن مادرش گفت :یاعلی. عکس هایی رادیده ام که اشخاصی جاپای نایب امام زمان ایران رابه سر و روی خودمی مالندوازجایی که ردشده تبرک می جویند.یاکسانی که ازمستخدم حرم امام رضامی خواهندکه جاروی حرم رابه سرورویشان بکشدومثال هایی بی شمارازکارهای مضحکی که انجام شده است.اینهاهمه ناشی ازبی دروپیکربودن وبی قاعده بودن یک ایدئولوژی وتفکراست.جایی که همه چیزبا جمله خواست خدابوده توجیه می شود.وقتی چنین بت هایی رادرذهن مردم می سازیم،بایدانتظاراعمال وکارهای نابخردانه هم ازعموم مردم داشته باشیم.بایدانتظارداشته باشیم که طرف نامه ای بنویسدوبه چاه جمکران بیندازدتابه دست امام زمانش برسد.بایدانتظارزنانه ومردانه شدن چاه جمکران راهم داشته باشیم تایه وقت خدای نکرده نامه های زنهاومرداقاطی نشودودل امام زمان آزرده خاطرنگردد.بایدانتظارفرقه های افراطی جدیدراهم بکشیم.بایدوقتی بدعتی مثل برگزاری هرساله مراسم عاشورارادراسلام به وجودمی آوریم که ازبدعت های دوران صفویه است بایدانتظارداشته باشیم که مردم پارافراتربگذارندوکارراه به قمه زنی و...بکشانند.وقتی بت هایی می سازیم به نام حرم وضریح وصدهامیلیون تومان خرج آن می کنیم درحالیکه بسیاری زیرخط فقرهستند، بایدانتظارداشته باشیم که مردم به آنهاآویزان شوندوخودرابه آن غل وزنجیرکنندوبرآن بوسه بزنند.بله دوستان! این است نتیجه تیغ تیزحاکمان صفویه! مکتب تشیع درایران توسط حاکمان سفاک وخونریزصفویه پیاده شدوتفکروایدئولوژی که اینگونه رواج یابدونه بامنطق واستدلال،سرانجامش هم خرافه پروری وخردستیزی خواهدبود.

دوست عزیز مثل اینکه دلت از شیعه خیلی پره.مگه نمی گی همش خرافاته پس شما ترس نداشته باش از گسترشش.. متنت بیشتر ترستو از گسترش این مکتب نشون میده تا یه دلیل عقلی و نقلی
ضمنا این بحث بین دوشیعه بود پس خواهشا شما که منابع شیعه را قبول ندارید در ادامه بحث افاضه فیض نفرمایید
اگر دوست داشتید در تاپیکی جدا در خدمتتان هستیم البته نه با حرف صدمن یه غاز
 

M.Reza2008

عضو جدید
رجعت در روایات
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/267868-رجعت-در-روایات

حرفایی که من براتون تو این پست آوردم از یه منبع سنی بود؛ اونم موقع تحقیقش فقط سراغ منابع معتبر و موثق رفته. وگرنه اون خیلی بیشتر از شما دوست داره مارک اعتقاد به رجعت رو به پیشونی شیعه ها بچسبونه.
با اینکه متنتونو تا آخر خوندم ولی نخونده هم میشد فهمید که از پایه و اساس دروغ و اشتباهن، به این دلایل
روایاتی که چهل و اندی از بزرگان مورد اعتماد و علمای اعلام در افزون بر پنجاه مورد از تألیف‏های خود، آنها را آورده‏اند، بزرگانی چون ثقة الاسلام کلینی، محمد بن بابویه (شیخ صدوق)، ابو جعفر طوسی (شیخ طوسی)، سید مرتضی، نجاشی، کشّی، علی بن ابراهیم، سلیم هلالی، شیخ مفید و… .
1-اگه همه این راویان از یه فرقه باشن ممکن و بلکه باید اینطور باشه. ما میگیم رجعت رو یه فرقه ساخته نه یکی دو نفر.
این راویان هم حق ندارن از خودشون چیزی در مورد دین بیان کنند.

یه گروه دیگه از غلاة "خطابیه" ست که نظراتشونو میارم:
خطابيه – كه اصحاب ابي الخطاب محمد بن ابي زينب الاجدع الاسدي مي‌باشند، ابي الخطاب اول خودش را از اصحاب حضرت جعفر بن محمد (ع) مي‌دانست، و بعد خويشتن را قيم و وصي آن حضرت معرفي نمود، سپس مدعي خدائي حضرت، و نبوت خود گرديد و بالاخره مدعي شد كه من ملكي هستم كه بر اهل زمين بر انگيخته شده‌ام، حضرت صادق (ع) همينكه از مقالاتش مطلع شد او را لعن كرد و باصحاب خود اكيداً دستور داد كه از وي تبري كنند(127). حضرت صادق (ع) در لعن و تبري از او نهايت اصرار مي‌فرمود، زيرا او علاوه بر آنهمه دعاوي باطله‌اش اخبار زيادي نيز براي پيشرفت مقاصدش باسم آن حضرت جعل و منتشر كرده بود، چنانكه از روايت يونس كه در صفحة (52) ذكر كرديم و روايات ديگر نيز همين معني صريحاً استفاده مي‌شود.

2-همونطور که میبینید این گروه از قول امام صادق (ع) هم حدیث جعل کردند اونم در زمان زنده بودنشون. ایشون هم ساکت نمونده و از این افراد اظهار تبری کردند. بحارالانوار هم منبع معتبری نمی تونه باشه به صرف نگارنده ش (مجلسی).

یه صحبتی هم در مورد بیان شدن رجعت تو قران کردید؛ میشه آدرس بدین؟
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز مثل اینکه دلت از شیعه خیلی پره.مگه نمی گی همش خرافاته پس شما ترس نداشته باش از گسترشش.. متنت بیشتر ترستو از گسترش این مکتب نشون میده تا یه دلیل عقلی و نقلی
ضمنا این بحث بین دوشیعه بود پس خواهشا شما که منابع شیعه را قبول ندارید در ادامه بحث افاضه فیض نفرمایید
اگر دوست داشتید در تاپیکی جدا در خدمتتان هستیم البته نه با حرف صدمن یه غاز

من به تشیع احترام می گذارم همانگونه که به هرتفکروایدئولوژی وعقیده دیگری احترام می گذارم اماازنقدآن ابایی ندارم.ترسی هم ازگسترش آن ندارم چراکه برخلاف شعارهایی که درگوش شماخوانده اندبراین باورم که فقط به زورشمشیردین شماگسترش پیداکرده وهمچنان هم حاکمان شمابااعمال فشارومحدودیت های اساسی برای سایراقلیت های دینی(ازجمله اجازه ندادن ساخت مسجدبه اهل سنت،فی*لترکردن سایت ها،مجوزندادن به کتب شان و...) وایجاداختلال درجریان آزاداطلاعات سعی داردمردمش رادربی خبری نگه دارد.درحقیقت این حاکمان شماهستندکه ازبیداری مردم می ترسندوایجادمحدودیت های شدیدمی کنند.به هرحال تصورمی کردم که من وشماهردوداریم درهمین جامعه زندگی می کنیم ونمی دانستم که شمابه جای دیدن حقیقت همان چیزهایی رامی خوانیدومی بینیدکه موافق عقایدخودتان هستند.کمی مطالعاتتان رابیشترکنیدتاببینیددرجامعه تان چه خبراست.به هرحال هرکدام ازسخنان بنده راصدمن یک غازمی دانیدبنده می توانم درموردش توضیحات بیشتری بدهم.به شرط اینکه بعدازروبروشدن باحقیقت دنبال بهانه تراشی وگریزازحقیقت نباشید.ازبدعت های ساخت ضریح وعزاداری که روایاتی ازپیامبردرنکوهش آن وجودداردتانقل سخنان تاریخنگاران مشهورازحاکمان سفاک وخونریزصفویه که به اسم نایب امام زمان دست به جنایت می زدند.
 
آخرین ویرایش:

►MOHSEN◄

عضو جدید
من به تشیع احترام می گذارم همانگونه که به هرتفکروایدئولوژی وعقیده دیگری احترام می گذارم اماازنقدآن ابایی ندارم.ترسی هم ازگسترش آن ندارم چراکه برخلاف شعارهایی که درگوش شماخوانده اندبراین باورم که فقط به زورشمشیردین شماگسترش پیداکرده وهمچنان هم حاکمان شمابااعمال فشارومحدودیت های اساسی برای سایراقلیت های دینی(ازجمله اجازه ندادن ساخت مسجدبه اهل سنت،فی*لترکردن سایت ها،مجوزندادن به کتب شان و...) وایجاداختلال درجریان آزاداطلاعات سعی داردمردمش رادربی خبری نگه دارد.درحقیقت این حاکمان شماهستندکه ازبیداری مردم می ترسندوایجادمحدودیت های شدیدمی کنند.به هرحال تصورمی کردم که من وشماهردوداریم درهمین جامعه زندگی می کنیم ونمی دانستم که شمابه جای دیدن حقیقت همان چیزهایی رامی خوانیدومی بینیدکه موافق عقایدخودتان هستند.کمی مطالعاتتان رابیشترکنیدتاببینیددرجامعه تان چه خبراست.به هرحال هرکدام ازسخنان بنده راصدمن یک غازمی دانیدبنده می توانم درموردش توضیحات بیشتری بدهم.به شرط اینکه بعدازروبروشدن باحقیقت دنبال بهانه تراشی وگریزازحقیقت نباشید.ازبدعت های ساخت ضریح وعزاداری که روایاتی ازپیامبردرنکوهش آن وجودداردتانقل سخنان تاریخنگاران مشهورازحاکمان سفاک وخونریزصفویه که به اسم نایب امام زمان دست به جنایت می زدند.
شما بفرمایید پیرو چه مکتبی هستید تا اگه خوب بود ما هم بپیوندیم...
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
حرفایی که من براتون تو این پست آوردم از یه منبع سنی بود؛ اونم موقع تحقیقش فقط سراغ منابع معتبر و موثق رفته. وگرنه اون خیلی بیشتر از شما دوست داره مارک اعتقاد به رجعت رو به پیشونی شیعه ها بچسبونه.
با اینکه متنتونو تا آخر خوندم ولی نخونده هم میشد فهمید که از پایه و اساس دروغ و اشتباهن، به این دلایل

1-اگه همه این راویان از یه فرقه باشن ممکن و بلکه باید اینطور باشه. ما میگیم رجعت رو یه فرقه ساخته نه یکی دو نفر.
این راویان هم حق ندارن از خودشون چیزی در مورد دین بیان کنند.

یه گروه دیگه از غلاة "خطابیه" ست که نظراتشونو میارم:
خطابيه – كه اصحاب ابي الخطاب محمد بن ابي زينب الاجدع الاسدي مي‌باشند، ابي الخطاب اول خودش را از اصحاب حضرت جعفر بن محمد (ع) مي‌دانست، و بعد خويشتن را قيم و وصي آن حضرت معرفي نمود، سپس مدعي خدائي حضرت، و نبوت خود گرديد و بالاخره مدعي شد كه من ملكي هستم كه بر اهل زمين بر انگيخته شده‌ام، حضرت صادق (ع) همينكه از مقالاتش مطلع شد او را لعن كرد و باصحاب خود اكيداً دستور داد كه از وي تبري كنند(127). حضرت صادق (ع) در لعن و تبري از او نهايت اصرار مي‌فرمود، زيرا او علاوه بر آنهمه دعاوي باطله‌اش اخبار زيادي نيز براي پيشرفت مقاصدش باسم آن حضرت جعل و منتشر كرده بود، چنانكه از روايت يونس كه در صفحة (52) ذكر كرديم و روايات ديگر نيز همين معني صريحاً استفاده مي‌شود.

2-همونطور که میبینید این گروه از قول امام صادق (ع) هم حدیث جعل کردند اونم در زمان زنده بودنشون. ایشون هم ساکت نمونده و از این افراد اظهار تبری کردند. بحارالانوار هم منبع معتبری نمی تونه باشه به صرف نگارنده ش (مجلسی).

یه صحبتی هم در مورد بیان شدن رجعت تو قران کردید؛ میشه آدرس بدین؟

آقای آقا رضا شما که اهل مغالطه نبودید.شما می گید فرقه خطابیه ولی من نمی دانم این چه ربطی به رجعت دارد.این کاملا صحیح است که این فرقه کاملا مردود می باشد کما اینکه من اولین بار بود اسم این فرقه را می شنیدم
1-اگه همه این راویان از یه فرقه باشن ممکن و بلکه باید اینطور باشه. ما میگیم رجعت رو یه فرقه ساخته نه یکی دو نفر.
این راویان هم حق ندارن از خودشون چیزی در مورد دین بیان کنند.
خوب اینجاست که دیگه رسیدیم به نقطه کور بحث
رضاجان از حرفات معلومه شیعه ای.اما یه چیزو بهت بگم این علمایی که من نام بردم ستون شیعه هستند یعنی بدون اینها اصلا شیعه معنی نداره.عزیز من نمیشه که ما بگیم شیعه هستیم اما این علمای ذکر شده را قبول نداریم.اگه به این علمای مذکور اعتقادی نداری دیگه بحثی نمی مونه در واقع شیعه ای نمی مونه که بخواهیم دربارش بحث کنیم!
 
آخرین ویرایش:

JavadMessi

مدیر بازنشسته
بر این باورم که فقط به زورشمشیردین شماگسترش پیداکرده
اولا دین یا مذهب.ثانیا مدرک؟چون باور شما مدرک نمی باشد!
ازجمله اجازه ندادن ساخت مسجدبه اهل سنت
اولا مسجد که هست اما نمازخونش نیست شایدم مساجد اهل سنت یه طور دیگه ساخته می شند
دوما اهل سنت هم تا جایی که من می دانم پشت سر شیعه نماز نمی خوانند!
مجوزندادن به کتب شان
فکر کنم منظورتون منع تکثیر کتب شیعه در کشورهایی مانند عربستان بود.
ضمنا این را هم بدانید که عربستان بعد از اینکه علمای ما از کتب اهل سنت دلیلی بر حقانیت شیعه می آورند کشوری مانند عربستان به راههای مختلف از جمله جمع آوری گسترده کتب مربوطه و تغییر چاپ آنها سعی بر گمراه کردن برادران اهل سنت که دنبال حقیقت هستند می نماید
بدعت های ساخت ضریح وعزاداری که روایاتی ازپیامبردرنکوهش آن وجوددارد
کدوم پیامبر؟!!!
بقیه مطالبتان هم ربط به سیاست و حکومت داشت که مطمئنا با آن نمی توان اصول شیعه را زیر سوال برد
یک مطلب جالب هم برای شما که طالب حقیقت هستید.به نظر شما دلیل اینکه همیشه اهل سنت در مقام مدعی و شیعه در مقام جواب دهنده بوده چیست؟!
ضمنا اگر از لحن بنده ناراحت شدید معذرت می خوام اما از پست قبلیتان این احترام به عقاید ما برداشت نمی شدخوهشا .روی سوال قبلی هم فکر کن-یاحق
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
رضا جون ما عاقبت نفهمیدیم به کدوم سازت باید برقصیم
میشه برای این خرافاتی که میگی دلیل بیاری؟!!!
:D
ایشون در حال تحقیقه و مدام داره مطالب جدیدتر میخونه اینه که فعلا اوضاع اینه.
 
آخرین ویرایش:

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایشون نه شیعه هستند نه سنی و کتابهای هر دو گروه را مشکل دار میدانند. اما در عمده مباحثشون طرف سنی ها را میگیرند.
اینه که فکر میکنم به نتیجه نرسید از بحث باهاشون.
چون اگر از کتاب سنی ها هم براش مدرک بیارید نمیپذیره و فقط چیزی را قبول داره که خودش بهش رسیده باشه.
فکر کنم در چنین شرایطی باید اول یک کتاب تالیف کنند و نظراتشون را کامل در اون بیارن بعد شما با اصول خودشون باهاشون مباحثه بفرمایید.
 

M.Reza2008

عضو جدید
آقای آقا رضا شما که اهل مغالطه نبودید.شما می گید فرقه خطابیه ولی من نمی دانم این چه ربطی به رجعت دارد.این کاملا صحیح است که این فرقه کاملا مردود می باشد کما اینکه من اولین بار بود اسم این فرقه را می شنیدم

خوب اینجاست که دیگه رسیدیم به نقطه کور بحث
رضاجان از حرفات معلومه شیعه ای.اما یه چیزو بهت بگم این علمایی که من نام بردم ستون شیعه هستند یعنی بدون اینها اصلا شیعه معنی نداره.عزیز من نمیشه که ما بگیم شیعه هستیم اما این علمای ذکر شده را قبول نداریم.اگه به این علمای مذکور اعتقادی نداری دیگه بحثی نمی مونه در واقع شیعه ای نمی مونه که بخواهیم دربارش بحث کنیم!

ربطی به مغلطه بازی نداره؛ من میگم این فرقه از طرف امام صادق (ع) [در زمانی که ایشون هنوز حیات داشته، یعنی احادیث توسط علم رجال هم میتونه تایید شده باشه] یه احادیثی برای تایید عقاید خودشون ساختند و همونطور که قبلا هم گفتم:
و بدعت‌هايشان بطور عموم منحصر در چهار چيز است: تشبيه، بداء، رجعت و تناسخ.
و همینطور گفتم که امام صادق (ع) با شنیدن این خبر این گروه رو لعن کرده و ازشون تبری جسته، یعنی به کل خودشون و عقایدشونو رد کرده

اما نقطه کور بحثمون. از جا میدونی این ستون ها کرمو (اصطلاح عمرانی) نیستند؟ این احتمال وجود نداره اینا خودشون از غلاة باشن؟ اگه یکی از اینا برگرده بگه "شما این دعا رو این موقع بخون، همه گناهات بخشیده میشه و بدون حساب میری بهشت" حرفشونو قبول می کنی؟ شیعه هم مذهبی نیست که با مردود شمردن چند تا آخوند از بین بره، لطفا اینقدر کوچیکش نکن. همون ستون هم خودش شیعه بوده و خواسته یه تحقیقی تو دین کرده باشه.
اصلا یه موردی؛ فرض کن خواسته یه احادیثی از مثلا امام صادق جمع کنه (تو بحارالانوار). میره و بعد کلی تحقیق یه سری احادیثی رو جمع می کنه و تو کتابش میاره. امکان اینکه یه سری از این احادیث از طرف غلاة و مربوط به عقاید باطلشون باشه چقدره؟ بالاخره اونام شیعه بودن و ازشون می پرسیدی نمی گفتن ما از فرقه غلاةیم. گفتم که اونا در زمان امام صادق هم بودن، بنابراین از نظر زمانی احادیثشون درسته؛ از لحاظ راوی هم ممکنه اشخاص موجهی بوده باشن.
یه مورد دیگه، شما اینهمه اسم آوردی ولی احادیثت فقط از بحار بود، بقیه ستونها فقط پاشو امضا کردن؟ هیچی نداشتن؟
قرار بود از آیات قران هم دلیل بیاری واسه رجعت، ما هنوز منتظریم هاااااااا.

من تعجبم اینه که این یارو سنیه میگه من تو منابع شیعه هرچی گشتم رجعتی پیدا نکردم، شما اینهمه منبعو از کجا درمیاری؟!!!
 

magnet

عضو جدید
قرار بود از آیات قران هم دلیل بیاری واسه رجعت، ما هنوز منتظریم هاااااااا.

من تعجبم اینه که این یارو سنیه میگه من تو منابع شیعه هرچی گشتم رجعتی پیدا نکردم، شما اینهمه منبعو از کجا درمیاری؟!!!

دلائل و شواهد قرآنى یکى از دلایل چهارگانه، قرآن است. از نظر شیعه، قرآن به مسئله رجعت پرداخته و ثبوت و وقوع آن را هم در امتهاى گذشته و هم در آخرالزمان و در آیات متعددى به صورت مفصل بیان کرده است.

یکى از دلائل وقوع آن، وجود مواردى از بازگشت به دنیا در امتهاى گذشته است که قرآن‏کریم در ضمن بیان وقایع و رخدادهایى که در امتهاى گذشته واقع شده برخى از آنها را بیان فرموده است.
آیاتى که بیانگر بازگشت افرادى از امتهاى گذشته به دنیا است، گویاى آن است که رجعت محال نیست و به صورت کمرنگ، در امتهاى پیشین وجود داشته است. ازاین‏رو، قائلین به رجعت سخنى محال و عجیب و غریبى نگفته‏ اند.
به طور کلى آیاتى را که درباره رجعت وارد شده را مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته‏ اى که بر وقوع رجعت در امتهاى گذشته دلالت دارد و دسته‏ اى که بر وقوع آن در آینده دلالت مى‏کند.

استدلال به آیاتى را که حکایت از وقوع رجعت در امتهاى گذشته دارد مى‏توان در قالب یک قیاس منطقى به صورت زیر بیان کرد:
رجعت، امرى است که بارها در امتهاى پیشین رخ داده است و هر امرى که در امتهاى گذشته رخ داده باشد، در این امت (امت پیامبر اسلام) نیز واقع خواهد شد، پس نتیجه مى‏گیریم که رجعت در این امت نیز واقع خواهد شد.
نکته شایان توجه این که همان گونه که ملاحظه مى‏شود، استدلال مزبور به صورت شکل اول از اشکال چهارگانه استدلال منطقى است که در صورت تمام بودن مقدمات آن ، در صحت نتیجه آن نمى‏توان تردید کرد.
اکنون باید دید آیا مقدمات آن تمام است یا خیر؟ براى اثبات به آیات زیر که همگى بر وقوع رجعت در امتهاى گذشته دلالت دارد، تمسک شده است:

1ـ مرگ چند هزار نفر و حیات دوباره آنان: قرآن‏ کریم مى‏ فرماید: «الم‏تر الى الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا، ثم احیاهم انّ الله لذو فضل على الناس و لکنّ اکثر الناس لایشکرون» آیا ندیدى گروهى را از ترس مرگ از خانه‏هاى خود بیرون رفتند، در حالى که هزاران تن بودند، پس خداوند به آنها فرمود: «بمیرید»، پس خداوند آنها را زنده کرد، که خداوند نسبت به بندگان خود صاحب فضل و احسان است، امّا بیشتر مردمان سپاسگزارى نمى‏ کنند.
این آیه شریفه بیانگر این است که آنچه در امتهاى گذشته رخ داده در این امت( امت پیامبر اسلام) نیز رخ خواهد داد و یکى از آن وقایع مسئله رجعت و زنده شدن مردگانى است که در زمان ابراهیم و موسى و عیسى و عزیر و ارمیا و غیر ایشان اتفاق افتاده باید در این امت نیز اتفاق بیفتد.
در تفسیر این آیه شریفه، مفسران سخنان فراوانى بیان کرده‏اند که آیا شمار آنها10 هزار، 30 هزار، 40 هزار و یا70 هزار نفر بوده؟ و آیا اهل شام بودند و یا اهل «داوَرْدان» در شرق واسط؟ و این که آیا از ترس طاعون فرار کردند، یا از وبا و یا از جهاد؟ ولى اتّفاق نظر دارند که آنها هزاران نفر بوده‏اند که از ترس مرگ، از خانه و کاشانه خود گریختند و به فرمان خداوند در یک لحظه از دنیا رفتند و به قدرت پروردگار یک بار دیگر به این جهان برگشتند.
امام صادق (ع) از این فاصله به «روزگارى بس طولانى» تعبیر و امام رضا (ع) تعداد آنها را 35 هزار نفر و فاصله مرگ آنان را تا هنگام زنده شدن، 60 سال بیان فرموده است
از امام باقر(ع) روایت شده که آنها به زندگى خود بازگشتند، در خانه‏ هاى خود مسکن گزیدند، با همسران خود زندگى کردند، آن‏گاه با أجل طبیعى از دنیا رفتند. و معناى رجعت چیزى جز این نیست.

2ـ زنده شدن پس از صد سال مرگ: «اَوْ کَالَّذى مَرَّ عَلى قَرْیَة وَ هِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها، قالَ أَنّى یُحْیى هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها؟ فَأَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ، قالَ: کَمْ لَبِثْتَ؟ قالَ: لَبِثْتُ یَوْما اوْ بَعْضَ یَوْم. قالَ: بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عام. فَانْظُرْ اِلى طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ. وَ انْظُرْ اِلى حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّاسِ. وَ انْظُرْ اِلَى الْعِظامِ، کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْما. فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ، قالَ: أَعْلَمُ اَنَّ اللهَ عَلى کُلِّ شَىْ‏ء قَدیر»یا همانند کسى که از کنار دهکده‏ اى گذشت، که دیوارها بر روى سقفهاى آن فرو ریخته بود. گفت: چگونه خداوند اینها را پس از مرگشان زنده مى‏کند؟ خداوند او را یکصد سال میراند، سپس زنده کرد و به او فرمود: چقدر درنگ کرده‏اى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از آن. فرمود: نه، بلکه یکصد سال درنگ کردى. به غذا و نوشیدنى‏ات بنگر که هیچ‏گونه تغییر نیافته‏اند، ولى به الاغ خود نگاه کن (که چگونه متلاشى شده) براى این که تو را نشانه‏اى براى مردمان قرار دهیم. اینک به استخوانها نگاه کن که چگونه آنها را برداشته به یکدیگر پیوند داده، گوشت بر آنها مى‏پوشانیم. هنگامى که (این حقیقت) بر او آشکار شد، گفت: مى‏ دانم که خدا بر هر چیزى تواناست.
بیشتر مفسران معتقدند که یکى از پیامبران الهى در راه سفرى طولانى از روستائى عبور کرد و با آثار مرگ و نیستى در این سرزمین روبه‏رو شد، به یاد رستاخیز و زنده شدن مردگان افتاد و در حالى‏که قدرت کامله خدا را باور داشت، با شگفتى از خود پرسید: مردگان این روستاى ویران را بعد از درنگ دراز مدت در قبر چه کس حیات دوباره مى‏بخشد؟ آن‏گاه پروردگار بزرگ با میراندن وى پاسخ این پرسش را بیان فرمود. او مرد، مرکبش از هم متلاشى شد، ولى غذائى که همراه داشت هیچ‏گونه دگرگونى نیافت. پس از صد سال زنده شد و گمان کرد که تنها یک نیمروز خوابیده است؛ زیرا هنگام ظهر جانش را ستاندند و پیش از غروب آفتاب به دنیا بازگشت؛ اما چون به مرکب پوسیده خود نگریست، دریافت که مرده و بار دیگر زنده شده است و هنگامى که این مرکب در مقابل دیدگان او زنده شد، باور کرد که خداى سبحان همه مردگان را در روز قیامت زنده مى‏ نماید.
این آیه شریفه صراحت دارد که شخص مزبور به مدت صد سال از دنیا رخت بربسته سپس به اذن خداوند متعال حیات مجدد یافته است، و این نمونه‏اى روشن بر امکان بازگشت مجدد ارواح به دنیا مى‏ باشد. همچنان که خداوند قاهر نیز در پایان آیه مى‏فرماید: «ولنجعلک آیة للناس، و انظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما، فلما تبین له قال اعلم ان الله على کل شى‏ء قدیر» و براى آن که ترا براى مردم نشانه (قدرت خود) قرار دهیم، و به استخوانهاى (الاغ) بنگر که چگونه آنها را به یکدیگر پیوند داده سپس بر آن گوشت مى‏ پوشانیم؛ پس چون این جریان را مشاهده کرد، گفت: باور دارم که خدا بر هر کارى تواناست.
این داستان، یکى از روشنترین ادلّه رجعت است که امام على (ع) در برابر «ابن کوّا» که از خوارج بود، به آن استدلال فرمود. دیگر امامان معصوم (ع) نیز به آن استدلال کرده‏ اند و دانشمندان شیعه نیز در طول قرون و اعصار، در کتابهاى تفسیرى و عقیدتى خود به آن استناد نموده‏اند.

3ـ زنده شدن گروهى از بنى اسرائیل: حضرت موسى (ع) هفتاد نفر از برگزیدگان قوم خود را به کوه «طور» برد، تا شاهد گفتگوى ایشان با خدا و دریافت الواح از سوى خداوند متعال باشند، هنگامى که به کوه طور رسیدند و گفتگوى حضرت موسى (ع) را با خدا مشاهده کردند، گفتند: «و اذ قلتم یا موسى لن نؤمن لک حتى نرى الله جهرة فاخذتکم الصاعقة و انتم تنظرون، ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون»(49) اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نمى‏آوریم، مگر این که خدا را آشکارا به ما بنمایانى؛ پس صاعقه شما را در برگرفت، در حالى که مى‏نگریستید. سپس شما را بعد از مرگتان برانگیختیم، شاید سپاسگزارى کنید.
این آیات شریفه به داستان گروهى از پیروان حضرت موسى (ع) اشاره مى‏ نماید که خواستار دیدار خدا بودند، هر چه حضرت موسى(ع) آنها را از این خواسته جاهلانه منع کرد، آنان بر خواهش خود اصرار ورزیدند، تا سرانجام صاعقه آمد و همه آنها را نابود کرد. ولى خداوند آنان را حیات دوباره بخشید. مفسران معتقدند که این آیات درباره هفتاد نفر از قوم بنى‏ اسرائیل نازل شده است، همانان که براى میقات پروردگار برگزیده شدند و به سبب جهالت گرفتار عذاب گردیدند: «و اختار موسى سبعین رجلاً لمیقاتنا فلما اخذتهم الرجفة قال رب لوشئت اهلکتهم من قبل و ایاى» موسى هفتاد نفر ازمردان را براى میقات ما برگزید، پس چون لرزش شدید آنان را فراگرفت، موسى عرضه داشت: پروردگارا اگر مى‏خواستى من و ایشان را پیش از این هلاک مى‏کردى.
حضرت موسى (ع) عرضه داشت: بار پروردگارا! اگر این گروه زنده نشوند، من چگونه به سوى قوم خود بروم؟ آنها مرا به قتل اینان متّهم خواهند ساخت! خداوند منّان بر او منّت نهاد و آنها را زنده کرد و همراه حضرت موسى به سوى خانه و کاشانه خود باز گشتند. در مورد سرگذشت آنها هیچ اختلافى بین امّت اسلامى نیست و قرآن‏ کریم به صراحت از مرگ آنها و سپس زنده شدنشان سخن گفته است: «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون» آن‏گاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم، تا شاید سپاسگزار باشید.
قرآن‏ کریم به روشنى تأکید مى‏کند که آنها به وسیله صاعقه جان سپردند، سپس با قدرت پروردگار، دوباره زنده شدند و معناى «رجعت» چیزى جز زنده شدن پس از مرگ نیست.
همه مفسّران در تفسیر آیه شریفه به مرگ آنها و سپس زنده شدنشان به درخواست حضرت موسى و به قدرت خداوند متعال تصریح کرده‏ اند.
بیضاوى در تفسیر «انوار التنزیل» مى‏ نویسد: «مقید کردن کلمه «بعث» به کلمه «موت» از آنروست که گاهى انسان بعد از بى‏هوشى یا خواب برانگیخته مى‏شود (که آن را نیز بعث مى‏گویند)، ولى اینان در اثر صاعقه حیات خود را از دست داده بودند.»
همچنین در «کشاف» آمده است: «صاعقه آنان را میراند و این مرگ یک شبانه روز به طول انجامید.»
طبرى در «جامع البیان» مى‏نویسد: «صاعقه آنان را هلاک کرد، سپس برانگیخته شدند و به مقام پیامبرى رسیدند.»
سیوطى در تفسیر «درالمنثور» و تفسیر «الجلالین» و ابن کثیر دمشقى و فخررازى، نیز بر همین معنى تأکید ورزیده و برانگیختن بعد از صاعقه را به «زنده کردن»، تعبیر مى‏ کنند.
مفسران شیعه، مانند شیخ طوسى در تبیان و شیخ طبرسى در مجمع البیان نیز بر همین عقیده‏اند، و به طور کلى تتبع در کتب تفسیر بیانگر آن است که همه نویسندگان کتب تفسیر همگام با مفسران نخستین قرآن، مانند: قتاده، عکرمه، سدى، مجاهد و ابن عباس بر این نظر اتفاق دارند که هفتاد تن از افراد قوم بنى‏ اسرائیل در اثر صاعقه‏اى آسمانى جان خود را از دست دادند و خدا بر ایشان مرحمت فرموده براى دومین بار آنان را به دنیا بازگرداند.
امام على (ع) در مورد این هفتاد نفر فرمود: «این هفتاد نفر برگزیدگان حضرت موسى(ع) پس از مرگ زنده شدند، به خانه‏ هاى خود رفتند، ازدواج کردند، صاحب اولاد شدند و پس از فرارسیدن اجلشان از دنیا رفتند.»

4ـ زنده شدن مقتول بنى‏ اسرائیل: «و اذ قتلتم نفسا فادارأتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیى الله الموتى و یریکم آیاته لعلکم تعقلون» و (یاد آورید) آن هنگام را که انسانى را کشتید و درباره قاتل او اختلاف کردید، حال آن که خدا ظاهرکننده آن چیزی است که شما پوشیده داشتید. پس گفتیم بخشى از آن گاو را به قسمتى از آن مرده بزنید. این چنین خداى یکتا مردگان را زنده مى‏کند و نشانه‏هاى خود را به شما مى‏نمایاند، شاید خرد خویش را بکار گیرید.
داستان پیرمردى است که ثروتى سرشار و نعمتى بى‏شمار و پسرى یگانه داشت که پس از مرگ پدر همه آن ثروت به او منتقل مى‏شد، ولى عموزادگانش که تهى‏دست بودند بر او حسد کردند و او را به قتل رسانیدند و جسدش را در محله قومى دیگر انداختند و تهمت قتل را به آنها بستند و به خونخواهى برخاستند. اختلاف شدیدى پدید آمد و کار پیکار به محضر حضرت موسى (ع) کشیده شد تا در میان آنها داورى کند. آن‏گاه خدا به حضرت موسى وحى کرد که به همان خویشاوندان فرمان دهد گاو ماده‏اى را ذبح نموده و قسمتى از بدن این گاو را به بدن مقتول زنند تا او زنده شود و قاتل خود را معرفى کند.
هر گاو ماده‏ اى را که ذبح مى‏کردند کفایت مى‏ کرد، ولى آنان با پرسش هاى بیجا کار خود را دشوار ساختند و در هر بار نشانه‏ هایى گفته شد که آن نشانه فقط با یک گاو تطبیق نمود که متعلق به کودکى یتیم بود. ناگزیر آن را به قیمت بسیار گزافى خریدند و سر بریدند و قسمتى از بدن گاو را به بدن مقتول زدند، او با قدرت الهى زنده شد و گفت: اى پیامبر خدا! مرا پسر عمویم به قتل رسانیده است، نه آنها که به قتل متّهم شده‏اند و حضرت موسى (ع) امر فرمود: پسر عمویش را قصاص کردند.
از امام حسن عسکرى (ع) روایت شده که: شخص مقتول شصت سال داشت هنگامى که به اذن خدا زنده شد، خداى تبارک و تعالى هفتاد سال دیگر به او عمر داد و یکصد و سى سال عمر کرد، و تا پایان عمر از نشاط و تندرستى و سلامتى حواسّ برخوردار بود. پروردگار مهربان پس از نقل این داستان مى‏فرماید: «و خدا این‏گونه مردگان را زنده مى‏کند» بدین معنى که رویداد مذکور نشانى از قدرت خلل‏ناپذیر الهى بر زنده کردن مردگان بوده و هیچ‏کس را نرسد که به انکار این و اقعیت مسلم دست یازد.
در میان مفسران هیچ‏گونه اختلافى درباره این شرح آیات وجود ندارد، وتنها اختلافات جزئى آنان به کلمه «بعض» مربوط مى‏شود، و به طور دقیق معلوم نیست کدام عضو گاو را به چه بخشى از بدن مقتول تماس دادند.
سیوطى در «درالمنثور»، طبرى در «جامع البیان»، ابن کثیر در تفسیر خود نقل مى‏کنند که در اثر این کار شخص مقتول زنده شد، قاتل خود را نام برد و از دنیا رفت.
طبرى در شرح جمله «کذلک یحیى الله الموتى» مى‏نویسد: «این سخن، خطابى است از خداوند به بندگان مؤمن و احتجاجى است با مشرکانى که رستاخیز را دروغ مى‏شمردند، بدین شرح که، اى تکذیت‏کنندگان حیات پس از مرگ! از زنده شدن این شخص مقتول عبرت بیاموزید؛ زیرا همان‏گونه که من این شخص را حیات دوباره بخشیدم، مردگان را نیز بعد از درگذشتشان در روز قیامت زنده خواهم نمود.»
فخر رازى و زمخشرى و بیضاوى معقتدند که در کلام خدا جمله‏هایى پنهان است و در حقیقت چنین بوده است: «پس گفتیم که قسمتى از بدن مقتول را به عضوى از گاو بزنید، آنان این کار را انجام دادند و مقتول زنده شد» که جمله بعدى بر وجود این جمله پنهان دلالت مى‏ کند.
از دیگر موارد رجعت که در امتهاى گذشته رخ داده است، مى‏توان به رجعت اصحاب کهف و برگشت اهل ایوب رجعت ذى‏القرنین و .. اشاره کرد؛ البته اذعان به رجعت در امتهاى گذشته، اختصاص به قرآن‏ کریم ندارد، بلکه در برخى از کتب آسمانى ادیان دیگر نیز اشاراتى به رفته است.
بدین‏ ترتیب، تردیدى در تمام بودن وقوع رجعت در امتهاى پیشین باقى نمى‏ ماند؛ اما آیا هر چیزى که در امتهاى گذشته واقع شده باشد، در این امت نیز رخ خواهد داد؟ .
براى اثبات این به حدیث نبوى مورد قبول شیعه و اهل‏ سنت تمسک شده است. مضمون این حدیث که با تعابیر مختلف روایت شده، چنین است که پیامبر اعظم (ص) مى‏فرماید: «هر چیزى که در امتهاى پیشین رخ داده باشد، در این امت نیز رخ خواهد داد.»
و نیز فرمود: «یکون فى هذه الامه کل ما کان فى بنى اسرائیل حذو النعل بالنعل و القزة بالقزة» هر اتفاقى که در بنى اسرائیل رخ داده بدون اندکى (ذره‏اى) کم و زیاد در این امت هم رخ مى‏ دهد.
همچنین در کلامى دیگر مى‏ فرماید: «به آن خدایى که جانم به دست اوست شما مسلمانان با هر سنتى که در امتهاى گذشته جریان داشته روبه‏ رو خواهید شد و آنچه در آن امتها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت، به طورى که نه شما از آن سنتها منحرف مى‏ شوید و نه آن سنتها که در بنى اسرائیل بود، شما را نادیده مى‏ گیرد».
کثرت نقل احادیثى به این مضمون در مجامع حدیثى سنى و شیعى، تردید در صحت آن بر جاى نمى‏ گذارد و به یقین پیام‏آور بزرگ اسلام براى امت خود چنین مطلبى را فرموده‏ اند؛ بنابراین امت اسلامى با تمام رویدادهاى امم پیشین روبه‏ رو خواهد شد و حوادث مربوط به آنان بدون کم وکاست در میان این امت به وقوع خواهد پیوست. بدین‏سان بخش دوم قیاس که برگرفته از احادیث نبوى است نیز اثبات مى‏ گردد، در نتیجه آن نیز نباید تردید کرد، پس رجعت در این امت نیز واقع خواهد شد.
موارد یادشده، تنها چند نمونه از دهها مورد بازگشت مردگان به این جهان در میان پیشینیان مى‏باشد که در قرآن‏ کریم بیان شده است.
 
آخرین ویرایش:

magnet

عضو جدید
من تعجبم اینه که این یارو سنیه میگه من تو منابع شیعه هرچی گشتم رجعتی پیدا نکردم، شما اینهمه منبعو از کجا درمیاری؟!!!

دانشمند بزرگ شیعه، مرحوم سید مرتضی علم الهدی عقیده بر رجعت از دیدگاه امامیه را چنین توضیح می دهد: باور شیعه امامیه این است كه خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان (عج) گروهی از شیعیان راكه پیش از ظهور آن حضرت از دنیا رفته اندبه این جهان باز می گرداند تا آنان به پاداش یاوری و همراهی و درك حكومت آن وجود مقدس نایل گردند. همچنین خداوند برخی از دشمنان آن حضرت را زنده می كند تا از آنان انتقام گیرد، بدین صورت كه آشكار شدن حق و بلندی مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند.
از دیدگاه دانشمندان شیعه، هیچ گونه تردیدی در اصل «رجعت» وجود ندارد و همه عالمان بزرگ شیعی اعتقاد به رجعت را از ویژگی های پیروان اهل بیت بر شمرده اند.

مرحوم علامه مجلسی در كتاب گرانسنگ بحار الانوار می فرماید: عقیده به رجعت، در تمام دوران ها مورد اتفاق مذهب شیعه بوده و این سخن چندان آشكار است كه كسی نمی تواند به انكار آن برخیزد.
شیخ مفید و سید مرتضی نیز اعتقاد به رجعت را نزد شیعه اجماعی شمرده‌اند.
مرحوم شیخ حر عاملی می فرماید: فراوانی شمار نویسندگانی از شیعه كه روایات مربوط به رجعت را در كتاب های خویش گرد آورده اند- كه تعداد آن از هفتاد كتاب بیشتر است - دلیل بر قطعی بودن اعتقاد به رجعت از دیدگاه شیعه است.
شیخ صدوق
نیز اعتقاد به رجعت را از ویژگی های پیروان تشیع دانسته است.
دانشمندان شیعه برای اثبات رجعت به دلایل قرآنی، روایی و اجماع تمسك جسته اند كه ما تنها به نقل نمونه هایی از این استدلال ها بسنده می كنیم: گواه روشن تحقق رجعت، پیش از هر چیز قرآن كریم است كه در آیه 84 سوره نمل می فرمایدو یوم نحشر من كل امة افواجاً ممن یكذب بآیاتنا فهم یوزعون)؛ روزی كه از هر ملتی، گروهی از آنان را كه آیات ما را تكذیب می كردند، زنده می گردانیم. در این آیه شریفه كه برای اثبات رجعت مورد استناد ائمه(ع) و دانشمندان شیعه قرار گرفته است، سخن از روزی است كه تنها گروهی (و نه همه مردم) برانگیخته می شوند، در حالی كه در قیامت بنا به تصریح قرآن كریم همه انسان ها برانگیخته می گردند، آنجا كه می فرماید و یوم ینفخ فی الصور ففرغ من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله و كل اتوه آخرین)؛ روزی كه در صور دمیده شود، همه كسانی كه در آسمان ها و زمین هستند، مگر آن كس كه خدا را خواهد، به شدت می ترساند و همگان با ذلت نزد او حاضر می گردند.
از مقایسه این دو آیه شریفه چنین به دست می آید كه آیه نخست مربوط به روزی غیر از قیامت است و آن همان روزی است كه در روایات اهل بیت به نام «رجعت» معروف گردیده است.
اما دلیل اصلی اثبات رجعت روایات بی شماری است كه بر وقوع آن صحه می گذارد. مرحوم علامه مجلسی نام بیش از پنجاه تن از عالمان و محدثان شیعه را ذكر می كند كه روایات رجعت را در كتاب های خویش آورده اند كه اسامی برخی از آنها بدین قرار است: سلیم بن قیس هلالی، حسن بن صفار، علی بن ابراهیم قمی، ثقة الاسلام كلینی، عیاشی، كشی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، ابوالفتح كراجكی، نجاشی، شیخ طوسی، ابن طاووس و ... .
مرحوم علامه مجلسی در باره روایات رجعت می فرماید: كسی كه به حقاینت ائمه اطهار(ع) ایمان دارد چگونه می تواند درباره مسأله متواتری كه از آنان نقل شده و نزدیك به دویست روایت صریح در این زمینه رسیده و بیش از چهل تن از ثقات و عالمان شیعه آنها را در كتاب های خود آورده اند، تردید كند؟
شیخ حر عاملی نیز روایات رجعت را فزون از شمار دانسته و در باره آن قائل به تواتر معنوی شده است. ما در این مقام تنها به نقل دو روایت از روایات بی شمار رجعت می پرازیم:


1. از امام صادق(ع) درباره آیه: (ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین) پرسش شد، حضرت در پاسخ فرمود: ذلك فی الرجعة؛ این آیه در مورد رجعت است.
2. همچنین آن حضرت فرمود: لیس منا من لم یؤمن بكرمنا، هر كس به رجعت ما ایمان نداشته باشد، از ما نیست.
افزون بر قرآن و روایات، شمار فراوانی ازعالمان شیعه، عقیده به رجعت را در نزد امامیه اجماعی دانسته اند.



منابعش رو هم برات خلاصه کردم:
المسائل السرویه، شیخ مفید، ص 32، المطبعة مهر، ناشر: المؤتمر العالمی.
رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 125،تحقیق سید مهدی رجایی، ناشر: دار القرآن، 1405 هـ . ق، مطبعة السید الشهداء.
بحار الانوار، ج 53، ص 144 - 122، الطبعة الاولی، 1405 هـ . ق، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت.
الایقاظ من الهجعه، باب دوم.
مجمع البیان، ج 1،



:gol:


 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز


دانشمند بزرگ شیعه، مرحوم سید مرتضی علم الهدی عقیده بر رجعت از دیدگاه امامیه را چنین توضیح می دهد: باور شیعه امامیه این است كه خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان (عج) گروهی از شیعیان راكه پیش از ظهور آن حضرت از دنیا رفته اندبه این جهان باز می گرداند تا آنان به پاداش یاوری و همراهی و درك حكومت آن وجود مقدس نایل گردند. همچنین خداوند برخی از دشمنان آن حضرت را زنده می كند تا از آنان انتقام گیرد، بدین صورت كه آشكار شدن حق و بلندی مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند.
از دیدگاه دانشمندان شیعه، هیچ گونه تردیدی در اصل «رجعت» وجود ندارد و همه عالمان بزرگ شیعی اعتقاد به رجعت را از ویژگی های پیروان اهل بیت بر شمرده اند.

مرحوم علامه مجلسی در كتاب گرانسنگ بحار الانوار می فرماید: عقیده به رجعت، در تمام دوران ها مورد اتفاق مذهب شیعه بوده و این سخن چندان آشكار است كه كسی نمی تواند به انكار آن برخیزد.
شیخ مفید و سید مرتضی نیز اعتقاد به رجعت را نزد شیعه اجماعی شمرده‌اند.
مرحوم شیخ حر عاملی می فرماید: فراوانی شمار نویسندگانی از شیعه كه روایات مربوط به رجعت را در كتاب های خویش گرد آورده اند- كه تعداد آن از هفتاد كتاب بیشتر است - دلیل بر قطعی بودن اعتقاد به رجعت از دیدگاه شیعه است.
شیخ صدوق
نیز اعتقاد به رجعت را از ویژگی های پیروان تشیع دانسته است.
دانشمندان شیعه برای اثبات رجعت به دلایل قرآنی، روایی و اجماع تمسك جسته اند كه ما تنها به نقل نمونه هایی از این استدلال ها بسنده می كنیم: گواه روشن تحقق رجعت، پیش از هر چیز قرآن كریم است كه در آیه 84 سوره نمل می فرمایدو یوم نحشر من كل امة افواجاً ممن یكذب بآیاتنا فهم یوزعون)؛ روزی كه از هر ملتی، گروهی از آنان را كه آیات ما را تكذیب می كردند، زنده می گردانیم. در این آیه شریفه كه برای اثبات رجعت مورد استناد ائمه(ع) و دانشمندان شیعه قرار گرفته است، سخن از روزی است كه تنها گروهی (و نه همه مردم) برانگیخته می شوند، در حالی كه در قیامت بنا به تصریح قرآن كریم همه انسان ها برانگیخته می گردند، آنجا كه می فرماید و یوم ینفخ فی الصور ففرغ من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله و كل اتوه آخرین)؛ روزی كه در صور دمیده شود، همه كسانی كه در آسمان ها و زمین هستند، مگر آن كس كه خدا را خواهد، به شدت می ترساند و همگان با ذلت نزد او حاضر می گردند.
از مقایسه این دو آیه شریفه چنین به دست می آید كه آیه نخست مربوط به روزی غیر از قیامت است و آن همان روزی است كه در روایات اهل بیت به نام «رجعت» معروف گردیده است.
اما دلیل اصلی اثبات رجعت روایات بی شماری است كه بر وقوع آن صحه می گذارد. مرحوم علامه مجلسی نام بیش از پنجاه تن از عالمان و محدثان شیعه را ذكر می كند كه روایات رجعت را در كتاب های خویش آورده اند كه اسامی برخی از آنها بدین قرار است: سلیم بن قیس هلالی، حسن بن صفار، علی بن ابراهیم قمی، ثقة الاسلام كلینی، عیاشی، كشی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، ابوالفتح كراجكی، نجاشی، شیخ طوسی، ابن طاووس و ... .
مرحوم علامه مجلسی در باره روایات رجعت می فرماید: كسی كه به حقاینت ائمه اطهار(ع) ایمان دارد چگونه می تواند درباره مسأله متواتری كه از آنان نقل شده و نزدیك به دویست روایت صریح در این زمینه رسیده و بیش از چهل تن از ثقات و عالمان شیعه آنها را در كتاب های خود آورده اند، تردید كند؟
شیخ حر عاملی نیز روایات رجعت را فزون از شمار دانسته و در باره آن قائل به تواتر معنوی شده است. ما در این مقام تنها به نقل دو روایت از روایات بی شمار رجعت می پرازیم:


1. از امام صادق(ع) درباره آیه: (ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین) پرسش شد، حضرت در پاسخ فرمود: ذلك فی الرجعة؛ این آیه در مورد رجعت است.
2. همچنین آن حضرت فرمود: لیس منا من لم یؤمن بكرمنا، هر كس به رجعت ما ایمان نداشته باشد، از ما نیست.
افزون بر قرآن و روایات، شمار فراوانی ازعالمان شیعه، عقیده به رجعت را در نزد امامیه اجماعی دانسته اند.



منابعش رو هم برات خلاصه کردم:
المسائل السرویه، شیخ مفید، ص 32، المطبعة مهر، ناشر: المؤتمر العالمی.
رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 125،تحقیق سید مهدی رجایی، ناشر: دار القرآن، 1405 هـ . ق، مطبعة السید الشهداء.
بحار الانوار، ج 53، ص 144 - 122، الطبعة الاولی، 1405 هـ . ق، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت.
الایقاظ من الهجعه، باب دوم.
مجمع البیان، ج 1،



:gol:



بسیار زیبا و بجا بود
:gol::gol::heart::gol::gol:
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا دین یا مذهب.ثانیا مدرک؟چون باور شما مدرک نمی باشد!
این یک حقیقت انکارناپذیراست که اسلام بازورشمشیرتوسط حضرت محمدگسترش پیداکرد.درزمان مکه اودر13 سال پیروان چندانی نیافت امادرمدینه باتشکیل حکومت وجهادفی سبیل الله مردم رامسلمان کرد.بی جهت نبودکه بعدازوفاتش بسیاری ازقبایل عربستان ازاسلام روی گردان شدندوبازهم بازورشمشیروباجنگ های متعدددرزمان ابوبکراین قبایل دوباره به زوراسلام راپذیرفتند.همین رویه ادامه پیداکرد واسلام بازوردرخارج ازعربستان هم گسترش پیداکردودراین موردروایات تاریخی متعددی وجوددارد.امامن فعلاباصدراسلام کارندارم اماتاآنجایی که به گسترش تشیع درزمان صفویه مربوط می شودبخشی ازکتاب ایران وصفویه رابرای شمامی آورم.مطالبی که اینجامی نگارم برگرفته از کتاب ایران تحت سلطه صفوی iran under the safavids نوشته راجرسیوری roger savory شرق شناس وایران شناس مشهورانگلیسی می باشدکه آثاردیگری ازجمله ایران بعدازاسلام،مقدمه ای برتمدن اسلامی وتاریخ عالم آرای عباسی هم ازخودبرجای گذاشته است...
ترجمه کتاب توسط کامبیزعزیزی انجام شده وتوسط نشرمرکزبه چاپ رسیده است:

اعلام تشیع اثنی عشری یا دوازده امامی در 1501 میلادی به عنوان مذهب رسمی کشورتازه تاسیس صفویه که هنوزپایه های خودراتحکیم نکرده بود،ازسوی شاه اسماعیل درتبریزمهم ترین تصمیم اوبود.همانطورکه قبلاگفته شدتشیع اثنی عشری شالوده یکی ازپایه های قدرت رهبران صفویه بود.یعنی ادعای آنهامبنی براینکه نماینده امام دوازدهم مهدی(اگرنه خودامام)هستند.کیش علی حداقل ازقرن سیزدهم وابستگی نزدیکی باپیشرفت تصوف ایران باباطنی گری اسلامی یافته بودومقام مرشدکامل دومین پایه قدرت رهبران صفویه بود.

سرانجام بااظهاراین مطلب که حسین پسرکوچکترعلی بادختریزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانی ازدواج کرده است،شیعیان خاندان علی رامیراث کهن سلطنت درایران وحق الهی شاهان ایرانی که منشا آن فرایزدی آنان بود،پیوندداده بودند.این سومین پایه قدرت شاهان صفوی بود.بنابراین تشیع اثنی عشری مهمترین عامل درتبلیغات مذهبی وایدئولوژی سیاسی صفویه بود.تشیع دراصل یک نهضت سیاسی بودوشیعیان علی ازدعوی خلافت علی پسرعموودامادپیامبرحم ایت می کردند.شیعیان معتقدندکه محمد درسال 632میلادی درمراسمی درغدیرخم علی رارسمابه عنوان جانشین خودبرگزید.بنابراین شیعیان سه خلیفه اول را(ابوبکر،عمر،عثمان)راغاصب خلافت می دانند.ولعن این سه همیشه بخشی ازوظایف مستحب شیعیان بوده است.اگرچه تاکیدبرآن بسته به زمان تغییرمی کرده است.

درایام اولیه دولت صفوی که شورانقلابی هنوزقوی بودتاکیدبرلعن سه خلیفه می شد.طرفداران صفویه که بنام تبرائیان(کسانی که روح وجسم خودراوقف شاه می کردند)شناخته می شدند.درکوچه وبازارراه می افتادندونه تنهاسه تن خلفای راشدین یادشده،بلکه همه دشمنان علی ودیگرامامان وبه طورکلی سنی مذهبان رالعن می کردند.هرکس که بی درنگ نمی گفت "بیش بادوکم مباد!" خطرآن بودکه دردم خونش ریخته شود.به رغم دوقرن تبلیغات صفویه،ترویج تشیع به عنوان مذهب رسمی کشورخطرناک بودوبعضی ازمشاوران شاه اسماعیل ازواکنش حاصل ازاین کارنگران بودند.آنهامی گفتنداز300000 مردم 200000نفرمردم تبریزسنی هستند...مامی ترسیم مردم بگویندفرمانروای شیعی نمی خواهندواگرخدای ناکرده مردم ازقبول تشیع خودداری کنندماچه کنیم؟پاسخ شاه اسماعیل سازش ناپذیربود.اومی گفت: مامورانجام اینکاراست وخداوندوامامان معصوم همراه اویندوازهیچ کس هم باکی ندارد
اومی گفت: به یاری خدا،اگررعیت حرفی بزندشمشیرمی کشم ویک کس رازنده نمی گذارم.

به راستی سخنان دلیرانه ای است.اماواقعیت سیاسی این بودکه شاهزاده آق قویونلو،الوند،که درجنگ شرورشکست خورده بود،درکاربسیج ارتشی تازه نفس درمناطق کوهستانی آناتولی بودودرجنوب شاهزاده دیگرآق قویونلو،سلطان مراد،ارتشی مرکب از70000نفردراختیارداشت که تقریباشش برابرکل نیرویی بودکه شاه اسماعیل می توانست واردنبردکند.اسماعیل برغم مطالبی که درعموم می گفت نگران نتیجه بود،اماعلی دررویادیگرباراورادلگرم کرد:
"ای فرزنددغدغه به خاطرمرسان ودرروزجمعه بفرمای که قزلباش تمام یراق بپوشندودرمیان هردوکس ازمردم تبریزیک نفرقزلباش قراربگیردودرآن وقت خطبه بخوان وهرکس خواسته باشدکه حرکت کندقزلباش آن رابه قتل رسانند."آشکاراست که برقراری تشیع درکشوری که حداقل به طوررسمی قسمت اعظم جمعیت آن سنی بودندبدون بروزمخالفت یابدون تعقیب وآزارکسانی که ازقبول آن خودداری می ورزیدند،میسرنبود.مجازات نافرمانی تاحدمرگ هم می رسیدوتهدیدبه کاربردزورازابتدااعمال می شد.درموردمردم عادی،وجوداین تهدیدات برای تغییرمذهب کافی بوداماعلماسرسخت تربودند.برخی ازآنان کشته شدند،عده بیشتری به مناطق سنی نشین گریختند-به دربارتیموری درهرات وبعدازتصرف خراسان به دست صفویه به بخاراپایتخت ازبکان...

به همین دلیل است که شمامی بینیدکه امروزه مردم سنی ایران اکثریت آنهادرمناطق مرزی کشورهستند.چراکه ازتیغ تیزحاکمان صفویه مجبوربه انجام اینکارشدند.ذکرجنایات این حاکمان ازحوصله این تاپیک خارج است ویک تاپیک مستقل رامی طلبد.به کتبی که به شرح جنایات آنهاپرداخته انداجازه انتشارنمی دهند.امادراینترنت می توان کتب خوبی رادراین زمینه پیداکردومطالعه نمود.

فکر کنم منظورتون منع تکثیر کتب شیعه در کشورهایی مانند عربستان بود.
ضمنا این را هم بدانید که عربستان بعد از اینکه علمای ما از کتب اهل سنت دلیلی بر حقانیت شیعه می آورند کشوری مانند عربستان به راههای مختلف از جمله جمع آوری گسترده کتب مربوطه و تغییر چاپ آنها سعی بر گمراه کردن برادران اهل سنت که دنبال حقیقت هستند می نماید
من درعربستان زندگی نمی کنم وازآنجاخبرندارم امادارم درایران زندگی می کنم وازشرایط موجودوسانسورشدیدنظرات دگراندیشان آگاهی دارم.کارنادرست حکام عربستان هرگزکارنادرست حکام ایران راتوجیه نمی کند.هردوفرقه دچارضعف هاونقص هایی هستندکه سعی درپوشاندن آن دارند.به خصوص حکومت ایران چراکه حکومت ایران ایدئولوژیک است وادعای حکومت نایب امام زمان رادارد.یعنی اگرتشیع زیرسوال برودحکومت ایران سقوط می کند.

کدوم پیامبر؟!!!

من فکرمی کردم یکی ازمشترکات سنی وشیعه اینه که هردویک پیامبردارند.ظاهراقرآن وقبله شون هم ازهم جداشده ومن خبرندارم.البته این یک حقیقت است که شیعیان واهل سنت هردوسعی درمصادره به مطلوب سخنان پیامبربرای خوددارند.
به هرحال این هم چندروایت ازکتب خودشیعیان وازامامان شیعیان وهمچنین پیامبراسلام درنکوهش عزاداری ونوحه خوانی.

در كتاب جلاء العيون از مجلسي قول امام حسین چنين آمده است: «اي خواهر! اگر با شميشر ظالمان كشته شدم و از اين دنيا رحلت كردم پس گريبانت را پاره مكن، و رويت را مخراش، وموهايت را نكش و فغان و ناله مكن» .
جلاء العيون از مجلسي 1/382

و پيامبر از چنين اعمالي اظهار بيزاري نموده است چنانكه مي گوید:«آنكه بر رويش زده و گريبان پاره كند و دعاها {مرثیه ها} ي جاهليت را بخواند از ما نيست»
بخاري 1/398

پیامبر : «صوتان ملعونان يغضبهما الله: إعوال عند مصيبة و صوت عند نغمة يعني النوح و الغناء».
يعني:«دو صدا ملعون است و خداوند آن دو صدا را ناپسند مي دارد يكي داد و فرياد در هنگام مصيبت و ديگري صداي نغمه يعني نوحه كردن و موسيقي».
بحارالأنوار 82/10

امام علی در نامه شان به رفاعه بن شداد مي نويسد: « إياك و النوح علي الميت ببلد يكون لك به سلطان».
يعني:«مبادا در جايي كه قدرت داري بر مرده اي نوحه خواني كني».
مستدرك الوسائل 1/144

امام صادق : لايصلح الصياح على الميت ولاينبغي و لكن الناس لايعرفون.
يعني:«شيون كشيدن بر مرده درست و شايسته نيست ولي مردم نمي دانند».
كافي 3/266

پیامبر : أنا بريءٌ ممن حلق و صلق و رفع صوته.
يعني:« من بيزارم از كسي كه(بخاطر مصيبت) مويش را بتراشد و صدايش را بلند كند».
جامع الأحاديث الشيعة 3/489

از امام صادق روايت است كه پيامبر از فرياد كشيدن در هنگام مصيبت و از نوحه كردن و نوحه شنيدن و به صورت زدن نهي كرده اند.
«نهی عن الرنة عند المصيبة و نهی عن النياحة و الإستماع إليها و نهی عن تصفيق الوجه».
من لايحضره الفقيه 4/403

از امام صادق يا باقر پرسيده شد كه نماز با كلاه سياه چگونه است؟ فرمودند:«با آن نماز نخوان،‌ زيرا كه رنگ سياه لباس اهل دوزخ است».
(لاتصل فيها فإنها لباس أهل النار).
من لايحضره الفقيه1/163

از امام علی روايت شده كه :«لاتلبسوا السواد فإنه لباس فرعون». يعني:«سياه نپوشيد كه لباس فرعون است».
من لايحضره الفقيه 1/163

از ابوسعيد روايت است كه پیامبر،زن نوحه گر و گوش كننده ِ نوحه را لعنت كرده است. (لعن النائحة والمستمعة).مستدرك الوسائل 1/144، بحار الأنوار82/93



بقیه مطالبتان هم ربط به سیاست و حکومت داشت که مطمئنا با آن نمی توان اصول شیعه را زیر سوال برد
یک مطلب جالب هم برای شما که طالب حقیقت هستید.به نظر شما دلیل اینکه همیشه اهل سنت در مقام مدعی و شیعه در مقام جواب دهنده بوده چیست؟!

من نمی دانم چرافکرمی کنید اهل سنت همیشه درمقام مدعی بوده وشیعیان درمقام جواب دهنده.من فکرمی کنم هردوطرف نهایت تلاش خودرامی کنندتابطلان اعتقادات یکدیگررانشان دهند.هم سنی هاسایت های زیادی دارندواشکالات زیادی رامطرح می کنندوهم شیعیان.هردو شبکه های ماهواره ای هم دراین زمینه برای تبلیغ افکارخودوزیرسوال بردن عقایدیکدیگرتاسیس کرده اند.پس هرگزاینگونه نیست که فقط سنی هاشبهه مطرح کنندوشیعیان جواب دهند.
ضمنا اگر از لحن بنده ناراحت شدید معذرت می خوام اما از پست قبلیتان این احترام به عقاید ما برداشت نمی شدخوهشا .روی سوال قبلی هم فکر کن-یاحق

خواهش می کنم.اشکالی ندارد.من ناراحت نشدم چون به شنیدن اینجورحرفهاعادت دارم.دربحث های دینی چون باعقایدیکدیگرسروکارداریم معمولاچنین حرفهایی پیش می آید.یاحق.
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
این یک حقیقت انکارناپذیراست که اسلام بازورشمشیرتوسط حضرت محمدگسترش پیداکرد.درزمان مکه اودر13 سال پیروان چندانی نیافت امادرمدینه باتشکیل حکومت وجهادفی سبیل الله مردم رامسلمان کرد.بی جهت نبودکه بعدازوفاتش بسیاری ازقبایل عربستان ازاسلام روی گردان شدندوبازهم بازورشمشیروباجنگ های متعدددرزمان ابوبکراین قبایل دوباره به زوراسلام راپذیرفتند.همین رویه ادامه پیداکرد واسلام بازوردرخارج ازعربستان هم گسترش پیداکردودراین موردروایات تاریخی متعددی وجوددارد.امامن فعلاباصدراسلام کارندارم اماتاآنجایی که به گسترش تشیع درزمان صفویه مربوط می شودبخشی ازکتاب ایران وصفویه رابرای شمامی آورم.مطالبی که اینجامی نگارم برگرفته از کتاب ایران تحت سلطه صفوی iran under the safavids نوشته راجرسیوری roger savory شرق شناس وایران شناس مشهورانگلیسی می باشدکه آثاردیگری ازجمله ایران بعدازاسلام،مقدمه ای برتمدن اسلامی وتاریخ عالم آرای عباسی هم ازخودبرجای گذاشته است...
ترجمه کتاب توسط کامبیزعزیزی انجام شده وتوسط نشرمرکزبه چاپ رسیده است:

اعلام تشیع اثنی عشری یا دوازده امامی در 1501 میلادی به عنوان مذهب رسمی کشورتازه تاسیس صفویه که هنوزپایه های خودراتحکیم نکرده بود،ازسوی شاه اسماعیل درتبریزمهم ترین تصمیم اوبود.همانطورکه قبلاگفته شدتشیع اثنی عشری شالوده یکی ازپایه های قدرت رهبران صفویه بود.یعنی ادعای آنهامبنی براینکه نماینده امام دوازدهم مهدی(اگرنه خودامام)هستند.کیش علی حداقل ازقرن سیزدهم وابستگی نزدیکی باپیشرفت تصوف ایران باباطنی گری اسلامی یافته بودومقام مرشدکامل دومین پایه قدرت رهبران صفویه بود.

سرانجام بااظهاراین مطلب که حسین پسرکوچکترعلی بادختریزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانی ازدواج کرده است،شیعیان خاندان علی رامیراث کهن سلطنت درایران وحق الهی شاهان ایرانی که منشا آن فرایزدی آنان بود،پیوندداده بودند.این سومین پایه قدرت شاهان صفوی بود.بنابراین تشیع اثنی عشری مهمترین عامل درتبلیغات مذهبی وایدئولوژی سیاسی صفویه بود.تشیع دراصل یک نهضت سیاسی بودوشیعیان علی ازدعوی خلافت علی پسرعموودامادپیامبرحم ایت می کردند.شیعیان معتقدندکه محمد درسال 632میلادی درمراسمی درغدیرخم علی رارسمابه عنوان جانشین خودبرگزید.بنابراین شیعیان سه خلیفه اول را(ابوبکر،عمر،عثمان)راغاصب خلافت می دانند.ولعن این سه همیشه بخشی ازوظایف مستحب شیعیان بوده است.اگرچه تاکیدبرآن بسته به زمان تغییرمی کرده است.

درایام اولیه دولت صفوی که شورانقلابی هنوزقوی بودتاکیدبرلعن سه خلیفه می شد.طرفداران صفویه که بنام تبرائیان(کسانی که روح وجسم خودراوقف شاه می کردند)شناخته می شدند.درکوچه وبازارراه می افتادندونه تنهاسه تن خلفای راشدین یادشده،بلکه همه دشمنان علی ودیگرامامان وبه طورکلی سنی مذهبان رالعن می کردند.هرکس که بی درنگ نمی گفت "بیش بادوکم مباد!" خطرآن بودکه دردم خونش ریخته شود.به رغم دوقرن تبلیغات صفویه،ترویج تشیع به عنوان مذهب رسمی کشورخطرناک بودوبعضی ازمشاوران شاه اسماعیل ازواکنش حاصل ازاین کارنگران بودند.آنهامی گفتنداز300000 مردم 200000نفرمردم تبریزسنی هستند...مامی ترسیم مردم بگویندفرمانروای شیعی نمی خواهندواگرخدای ناکرده مردم ازقبول تشیع خودداری کنندماچه کنیم؟پاسخ شاه اسماعیل سازش ناپذیربود.اومی گفت: مامورانجام اینکاراست وخداوندوامامان معصوم همراه اویندوازهیچ کس هم باکی ندارد
اومی گفت: به یاری خدا،اگررعیت حرفی بزندشمشیرمی کشم ویک کس رازنده نمی گذارم.

به راستی سخنان دلیرانه ای است.اماواقعیت سیاسی این بودکه شاهزاده آق قویونلو،الوند،که درجنگ شرورشکست خورده بود،درکاربسیج ارتشی تازه نفس درمناطق کوهستانی آناتولی بودودرجنوب شاهزاده دیگرآق قویونلو،سلطان مراد،ارتشی مرکب از70000نفردراختیارداشت که تقریباشش برابرکل نیرویی بودکه شاه اسماعیل می توانست واردنبردکند.اسماعیل برغم مطالبی که درعموم می گفت نگران نتیجه بود،اماعلی دررویادیگرباراورادلگرم کرد:
"ای فرزنددغدغه به خاطرمرسان ودرروزجمعه بفرمای که قزلباش تمام یراق بپوشندودرمیان هردوکس ازمردم تبریزیک نفرقزلباش قراربگیردودرآن وقت خطبه بخوان وهرکس خواسته باشدکه حرکت کندقزلباش آن رابه قتل رسانند."آشکاراست که برقراری تشیع درکشوری که حداقل به طوررسمی قسمت اعظم جمعیت آن سنی بودندبدون بروزمخالفت یابدون تعقیب وآزارکسانی که ازقبول آن خودداری می ورزیدند،میسرنبود.مجازات نافرمانی تاحدمرگ هم می رسیدوتهدیدبه کاربردزورازابتدااعمال می شد.درموردمردم عادی،وجوداین تهدیدات برای تغییرمذهب کافی بوداماعلماسرسخت تربودند.برخی ازآنان کشته شدند،عده بیشتری به مناطق سنی نشین گریختند-به دربارتیموری درهرات وبعدازتصرف خراسان به دست صفویه به بخاراپایتخت ازبکان...

به همین دلیل است که شمامی بینیدکه امروزه مردم سنی ایران اکثریت آنهادرمناطق مرزی کشورهستند.چراکه ازتیغ تیزحاکمان صفویه مجبوربه انجام اینکارشدند.ذکرجنایات این حاکمان ازحوصله این تاپیک خارج است ویک تاپیک مستقل رامی طلبد.به کتبی که به شرح جنایات آنهاپرداخته انداجازه انتشارنمی دهند.امادراینترنت می توان کتب خوبی رادراین زمینه پیداکردومطالعه نمود.


من درعربستان زندگی نمی کنم وازآنجاخبرندارم امادارم درایران زندگی می کنم وازشرایط موجودوسانسورشدیدنظرات دگراندیشان آگاهی دارم.کارنادرست حکام عربستان هرگزکارنادرست حکام ایران راتوجیه نمی کند.هردوفرقه دچارضعف هاونقص هایی هستندکه سعی درپوشاندن آن دارند.به خصوص حکومت ایران چراکه حکومت ایران ایدئولوژیک است وادعای حکومت نایب امام زمان رادارد.یعنی اگرتشیع زیرسوال برودحکومت ایران سقوط می کند.



من فکرمی کردم یکی ازمشترکات سنی وشیعه اینه که هردویک پیامبردارند.ظاهراقرآن وقبله شون هم ازهم جداشده ومن خبرندارم.البته این یک حقیقت است که شیعیان واهل سنت هردوسعی درمصادره به مطلوب سخنان پیامبربرای خوددارند.
به هرحال این هم چندروایت ازکتب خودشیعیان وازامامان شیعیان وهمچنین پیامبراسلام درنکوهش عزاداری ونوحه خوانی.

در كتاب جلاء العيون از مجلسي قول امام حسین چنين آمده است: «اي خواهر! اگر با شميشر ظالمان كشته شدم و از اين دنيا رحلت كردم پس گريبانت را پاره مكن، و رويت را مخراش، وموهايت را نكش و فغان و ناله مكن» .
جلاء العيون از مجلسي 1/382

و پيامبر از چنين اعمالي اظهار بيزاري نموده است چنانكه مي گوید:«آنكه بر رويش زده و گريبان پاره كند و دعاها {مرثیه ها} ي جاهليت را بخواند از ما نيست»
بخاري 1/398

پیامبر : «صوتان ملعونان يغضبهما الله: إعوال عند مصيبة و صوت عند نغمة يعني النوح و الغناء».
يعني:«دو صدا ملعون است و خداوند آن دو صدا را ناپسند مي دارد يكي داد و فرياد در هنگام مصيبت و ديگري صداي نغمه يعني نوحه كردن و موسيقي».
بحارالأنوار 82/10

امام علی در نامه شان به رفاعه بن شداد مي نويسد: « إياك و النوح علي الميت ببلد يكون لك به سلطان».
يعني:«مبادا در جايي كه قدرت داري بر مرده اي نوحه خواني كني».
مستدرك الوسائل 1/144

امام صادق : لايصلح الصياح على الميت ولاينبغي و لكن الناس لايعرفون.
يعني:«شيون كشيدن بر مرده درست و شايسته نيست ولي مردم نمي دانند».
كافي 3/266

پیامبر : أنا بريءٌ ممن حلق و صلق و رفع صوته.
يعني:« من بيزارم از كسي كه(بخاطر مصيبت) مويش را بتراشد و صدايش را بلند كند».
جامع الأحاديث الشيعة 3/489

از امام صادق روايت است كه پيامبر از فرياد كشيدن در هنگام مصيبت و از نوحه كردن و نوحه شنيدن و به صورت زدن نهي كرده اند.
«نهی عن الرنة عند المصيبة و نهی عن النياحة و الإستماع إليها و نهی عن تصفيق الوجه».
من لايحضره الفقيه 4/403

از امام صادق يا باقر پرسيده شد كه نماز با كلاه سياه چگونه است؟ فرمودند:«با آن نماز نخوان،‌ زيرا كه رنگ سياه لباس اهل دوزخ است».
(لاتصل فيها فإنها لباس أهل النار).
من لايحضره الفقيه1/163

از امام علی روايت شده كه :«لاتلبسوا السواد فإنه لباس فرعون». يعني:«سياه نپوشيد كه لباس فرعون است».
من لايحضره الفقيه 1/163

از ابوسعيد روايت است كه پیامبر،زن نوحه گر و گوش كننده ِ نوحه را لعنت كرده است. (لعن النائحة والمستمعة).مستدرك الوسائل 1/144، بحار الأنوار82/93





من نمی دانم چرافکرمی کنید اهل سنت همیشه درمقام مدعی بوده وشیعیان درمقام جواب دهنده.من فکرمی کنم هردوطرف نهایت تلاش خودرامی کنندتابطلان اعتقادات یکدیگررانشان دهند.هم سنی هاسایت های زیادی دارندواشکالات زیادی رامطرح می کنندوهم شیعیان.هردو شبکه های ماهواره ای هم دراین زمینه برای تبلیغ افکارخودوزیرسوال بردن عقایدیکدیگرتاسیس کرده اند.پس هرگزاینگونه نیست که فقط سنی هاشبهه مطرح کنندوشیعیان جواب دهند.



خواهش می کنم.من ناراحت نشدم چون به شنیدن اینجورحرفهاعادت کردم.یاحق.

مطلبت زیاد بود ما که سرمون گیج رفت تا نصفشو خوندیم
لطفا مطالب مفید و در حجم کم بزار برادر عزیزم..........
در ضمن ما که همه جا شنیدیم این وهابی یا همون سنی های متمدن تو شهر مکه و مدینه هم دست از کار های تفرقه اندازشون مثل دروغ و تحریف روایات و انداختن شبهه دست بردار نیستن
حالا شما میای میگی شیعه در مقام مدعی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

magnet

عضو جدید
این یک حقیقت انکارناپذیراست که اسلام بازورشمشیرتوسط حضرت محمدگسترش پیداکرد.

کتاب ایران تحت سلطه صفوی iran under the safavids نوشته راجرسیوری roger savory شرق شناس وایران شناس مشهورانگلیسی

3نکته.

1. جمله اول از خودته!!! خودتم میدونی که خیلی خنده دار و بی ارزشه. پس وقتمونو نگیر.

2. منبع بعدیت یه مستشرق غربیه .
راجر سيوري، استاد بخش مطالعات خاورميانه و اسلام در دانشگاه تورنتو و از شرق شناسان و ايران شناسان بنام هست كه آثار ديگري نيز در زمينه تاريخ و فرهنگ ايران دارد. تخصص ایشون صفویه هست.
لازم یه یادآوری نیس که در حضور این همه دانشمند مسلمان، اعتبار یه مستشرق که همه یافته هاشو تو دانشگاهای کانادا بدست آورده کاملاً زیر سواله. از شما تعجب می کنم!!!:surprised:

3. میدونی علم حدیث چیه؟! :que:
می تونم در مقابل هر حدیثی که آوردی دهها حدیث بیارم، ولی خیلی آشکاره که قبول نمی کنی.
الان بگو اگه حدیث و روایت اونم متواتر قبول داری، بیارم؟
 

M.Reza2008

عضو جدید
دلائل و شواهد قرآنى یکى از دلایل چهارگانه، قرآن است. از نظر شیعه، قرآن به مسئله رجعت پرداخته و ثبوت و وقوع آن را هم در امتهاى گذشته و هم در آخرالزمان و در آیات متعددى به صورت مفصل بیان کرده است.......

حتی ارزش وقتی که واسش گذاشتم رو نداشت. منابعت خیلی ضعیفتر از اونین که بخوان این بحث رو اثبات کنن

حدیثی که از پیامبر آوردی خیلی ضعیف به نظر میاد (سند؟) خیلی از اتفاقات در امتهای قبلی افتاده که بین امت اسلامی نیافتاده و اشاره ای هم بهش نشده.
در امت سلیمان اجنه قابل مشاهده و مسخر انسان بودند.
به کرات عذابهای الهی داشتیم.
تحریف تورات و انجیل داشتیم. پس باید قرآن هم تحریف شده باشه یا قراره تحریف بشه.

وقتی یه رخدادی امکان وقوع داره (که برای خدا همه اتفاقات قابل انجامه) دلیل نمیشه که حتما باید انجام بشه. امکان خلق موجودات دیگه و خلق دوباره دایناسور برای خدا وجود داره، ولی دلیلی که حتما انجامش بده نداریم

1. از امام صادق(ع) درباره آیه: (ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین) پرسش شد، حضرت در پاسخ فرمود: ذلك فی الرجعة؛ این آیه در مورد رجعت است.
همونطور که تو پست قبلی جوابشو دادم، غلاة برای اعتبار دادن به عقایدشون از قول ائمه و مخصوصا امام باقر و صادق حدیث میساختن. هیچ امامی هم تفسیر یه ایه رو با یه جمله یا کلمه نمیگه و قشنگ بازش میکنه واسه شنونده.

اما حرف اخر: بهتره به جای مغالطه کردن برید یکم تحقیق کنید. استدلال قیاسی یکی از گونه های مغلطه محسوب میشه
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
انگار تو این تاپیک دوتابحث جدا موازی هم پیش میره
جناب crazy1370 این روایات را هم بخوانید که البته لپ کلام در ششمین روایت است.ولی در کل بحث با شما بی نتیجه است چون کلا شیعه را قبول ندارید.

1. امام موسى بن جعفر(عليه السلام) فرمود: «اذا مات المؤمن بكت عليه الملائكه و بقاع الارض التى كان يعبد الله عليها و ابواب السماء التى كان يصعد اعمالها فيها و ثلم ثلمة فى الاسلام لا يسدها شيئى لان المؤمنين حصون الاسلام كحصون سور المدينه لها»;[2]هر گاه مؤمنى از دنيا برود فرشتگان و جايگاهى كه در آنجا خدا را عبادت كرده و درهاى آسمان كه اعمال وى از آن بالا رفته است بر او مى گريند و شكافى در اسلام پديدار مى گردد كه چيزى نمى تواند آن را پر كند; چرا كه مؤمنان همانند ديوار اطراف شهر و نگهبان اسلام هستند.
2. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «انما تحتاج المرأة فى الماتم الى النوح لتسيل دمعتها و لا ينبغى لها ان تقول هجراً فاذا جائها الليل فلاتوذى الملائكة بالنوح»;[3] هنگام ماتم و عزا بانوان براى اشك ريختن ـ به جهت كاستن بار مصيبت ـ نياز به شيون و زارى دارند اما شايسته نيست سخنان بيهوده و باطل بگويند و بايد با فرا رسيدن شب نوحه، گريه و فرياد را رها سازند تا فرشتگان آزار نبينند.
3. امام باقر (عليه السلام) فرمود: «ان ام سلمه ندبت ابن عمها المغيرة بين يدى رسول الله(صلى الله عليه وآله)بعد ان استأذنت منه للمضى الى اهله لانهم اقاموا مناحة قال فما عاب ذلك عليها النبى(صلى الله عليه وآله) و لا قال شيئاً»;[4] وليد بن مغيره پسر عموى ام سلمه از دنيا رفت. ام سلمه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اجازه خواست تا در مراسم نوحه و ماتم او شركت نمايد. آن حضرت اجازه دادند; آنگاه در برابر رسول خدا با ذكر اشعارى براى مغيره گريه كرد. آن حضرت هم جلوگيرى نكرده و چيزى نفرمودند.
4. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «البكائون خمسه: آدم و يعقوب و يوسف وفاطمه بنت محمد (صلى الله عليه وآله) و على بن الحسين ...»;[5] گريه كنندگان معروف پنج نفرند; آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و على بن حسين(عليه السلام).
گريه آدم به خاطر اخراج از بهشت، گريه يعقوب به جهت دورى از يوسف، گريه يوسف به خاطر فراق و جدايى از يعقوب، گريه حضرت زهرا بر پدرش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و گريه امام سجاد(عليه السلام) به خاطر شهادت مظلومانه پدر بزرگوارش حسين بن على(عليه السلام) بود. مدت آن در بعضى از روايات ده سال و در برخى ديگر چهل سال ياد شده است.
5. امام صادق (عليه السلام) به فرزند بزرگوارش فرمود: «أوقف لى من مالى كذا و كذا لنوادب تند بنى عشر سنين بمنى أيام منى»;[6] مدت ده سال در ايام حج در سرزمين منا با وقف اموال و داراييم، مجالس سوگوارى برگزار كن تا گريه كنندگان گريه نمايند.
در روايت ديگر فرمود: من أنشد فى الحسين بيتاً فبكى و أبكى عشرة فله و لهم الجنة و من أنشد فى الحسين بيتاً فبكى و أبكى تسعة فله و لهم الجنة»[7] كسى كه يك بيت شعر درباره امام حسين(عليه السلام) بسرايد و گريه كند و ده تن يا نه تن را بگرياند جايگاه آنان بهشت است.
6. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «كل الجزع و البكاء مكروه سوى الجزع والبكاء على الحسين»;[8] هر گريه اى و مويه اى در مصايب مكروه است مگر گريه بر امام حسين(عليه السلام).
در توضيح اين روايت اشاره به اين نكته لازم است كه ترك صبر و جزع نمودن در مصايب، اجر و پاداش انسان را از بين مى برد; از اين رو در روايات ديگر به اين مطلب اشاره شده اما در اينجا امام صادق(عليه السلام) عزادارى و گريه بر امام حسين(عليه السلام) را استثنا نموده اند زيرا گريه و جزع بر مصيبت امام حسين(عليه السلام) و انسانهاى مظلوم از مصاديق جزع مكروه نبوده بلكه مصداق فرياد و اعتراض در برابر ظالم و ستمگر است كه ممدوح و پسنديده مى باشد چنان كه در قرآن مى فرمايد: (لا يُحِبُّ اللهُ الجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَن ظُلِمْ)[9]. از اين روايت چنين به دست مى آيد كه عزادارى براى امام حسين(صلى الله عليه وآله وسلم) و شهداى بزرگوارى كه در راه خدا مظلومانه جان باخته اند با ديگر سوگواريهايى است كه براى افراد معمولى برگزارى مى گردد تفاوت دارد. نكته ديگرى كه در اين روايت وجود دارد، آن است كه گريه بر غير امام(عليه السلام) مكروه دانسته شده در صورتى كه از روايات فراوانى جواز و بلكه استحباب آن مشخص مى گردد. در اين جا احتمالاتى وجود دارد; يكى از آن احتمالات اين است كه مقصود از گريه در روايت ذكر شده گريه همراه با جزع است نه صرف گريستن.

7. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دخترشان فاطمه(عليها السلام) فرمودند: «كل عين باكية الا عين بكت على مصاب الحسين فانها ضاحكة مستبشرة بنعيم الجنة»;[10] هر چشمى ـ در قيامت ـ گريان است جز چشمى كه بر حسين(عليه السلام) گريه كند، آن چشم هميشه خندان و به نعمتهاى بهشتى بشارت داده مى شود.
8. امام صادق(عليه السلام) به عبدالله حماد فرمودند: «به من گزارش رسيده كه گروههايى از اطراف كوفه و نقاط ديگر و نيز گروهى از خانمها در نيمه شعبان در كنار تربت پاك حسين بن على(عليه السلام) اجتماع نموده و بر امام حسين نوحه سرايى كرده و قرآن تلاوت مى كنند و گروهى به نقل داستان و تاريخ، و برخى ديگر به مرثيه خوانى مشغول هستند. حماد عرض كرد: من خود شاهد چنين مراسمى بوده ام. امام فرمود: خدا را سپاس كه برخى از مردم را علاقمند قرار داده تا به مدح و ستايش ما پرداخته و براى ما سوگوارى كنند، دشمنان ما را طعن و مورد اعتراض قرار داده، كارهاى زشت و ناپسند آنان را آشكار نمايند».[11]
9. ابن قولويه از مسمع كردين روايت كرده است كه مى گويد امام صادق(عليه السلام) به من فرمود: «اى مسمع! تو كه از اهالى عراق هستى، آيا قبر جدم حسين(عليه السلام) را زيارت مى كنى؟ عرض كردم خير; زيرا من در بصره مشهور هستم و در همسايگى ما يكى از طرفداران خليفه است كه تابع هوا و هوسهاى نفسانى اوست. گذشته از اين دشمنان ما خواه ناصبى و غير آن زياد مى باشند; ترس دارم كه به خليفه فرزند سليمان اطلاع دهند و جان من در خطر قرار گريد. آنگاه امام فرمود: آيا مصايب شهداى كربلا را به ياد نمى آورى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: آيا جزع و اظهار ناراحتى نمى كنى؟ گفتم: بلى، سوگند به خدا كه گريه مى كنم. فرمودند: خدا گريه ات را بپذيرد، آگاه باش كه تو از كسانى هستى كه براى مصايب ما اظهار ناراحتى و جزع مى كنند. تو از كسانى هستى كه در خوشحالى ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناك اند. سپس فرمود: فقال الحمدالله الذى فضلنا على خلقه بالرحمة و خصنا اهل البيت بالرحمه يا مسمع ان الارض و السماء تبكى منذ قتل اميرالمؤمنين رحمة لنا و ما بكى لنا من الملائكة اكثر و ما رقات دموع الملائكة منذ قتلنا; سپاس خدايى را كه ما ـ اهل بيت ـ را به رحمت خاصه اش ويژه ساخت و بر ساير خلق برترى بخشيد. اى مسمع! از زمان كشته شدن اميرمؤمنان زمين و آسمان مى گريند و گريه فرشتگان خشك نشده است».[12]
10. امام رضا (عليه السلام) به پسر شبيب كه از ياران آن حضرت است مى فرمايد: «اى فرزند شبيب! مُحرَّم، ماهى است كه در دوران جاهليت، مردم ظلم و قتل را در آن حرام مى دانستند اما گروهى از مسلمانان حرمت اين ماه را و حرمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نشناختند، فرزند او را به قتل رسانده، زنان همراه او را به اسارت بردند. آنگاه فرمود: اگر خواستى بر كسى گريه كنى، براى حسين بن على(عليه السلام) گريه كن چرا كه او را مانند گوسفند ذبح كردند; ان كنت باك فابك للحسين بن على(عليه السلام) فانّه ذبح كما يذبح الكبش. سپس ادامه داد: 18 تن از اهل بيت او را نيز كه در روى زمين شبيه آنان نبود همراهش به شهادت رساندند. ـ اين مصيب آن چنان بزرگ است كه ـ آسمانها و زمين در شهادتش گريستند. ان يوم الحسين اقرح جفوننا و أسبل دموعنا و اذل عزيزنا بأرض كرب و بلا و اَورثنا الكرب و البلاء الى يوم الانقضاء فعلى مثل الحسين فليبك الباكون فان البكاء عليه يحط الذنوب العظام; روز عاشورا، چشمهاى ما را زخمى كرد، دلهاى ما را سوخت، اشك چشمان ما را روان ساخت و عزيزان ما را خوار كرد و سرزمين كربلا تا روز قيامت براى ما سختى و بلا به جاى گذاشت; پس بايستى گريه كنندگان بر مثل حسين گريه كنند و بدانيد كه گريستن بر حسين گناهان بزرگ را مى ريزد و انسان را پاك مى كند».[13]
در روايت ديگرى امام رضا(عليه السلام) مى فرمايد: «من تذكر مصابنا و بكى لما ارتكب منا، كان معنا فى درجتنا يوم القيامة، و من ذكر بمصابنا فبكى و أبكى لم تبك عينه يوم تبكى العيون، و من جلس مجلساً يحيى فيه أمرنا لم يمت قلبه يم تموت القلوب; كسى كه مصيبتهايى را كه بر ما وارد شده به ياد آورد و بر آن گريه كند، در قيامت همراه ما خواهد بود. كسى كه به ياد مصايب ما گريه كند و ديگران را بگرياند چشمان او روزى كه همه چشمها گريانند، گريان نخواهد بود و كسى كه در جلسه اى بنشيند كه در آن جلسه امر ما احيا و بر پا داشته مى شود دل او در روزى كه دلها مى ميرد، زنده مى شود و نمى ميرد».[14]

[1]
ـ وسائل الشيعه، حر عاملى، ج 2، ص 922، باب جواز البكاء على الميت و المصيبة و بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 79، باب التعزية و الماتم.
[2]
ـ همان، ج 2، ص 924، باب استحباب البكاء لموت الميّت.
[3]
ـ همان، ج 12، ص 90، باب جواز كسب النائحة بالحق لا بالباطل ... ويكره النوح ليلا.
[4]
ـ همان، ج 12، ص 89 و فروع كافى، ج 1، ص 306.
[5]
ـ همان، ج 2، ص 922، باب جواز البكاء على الميت و المصيبة.
[6]
ـ همان، ج 12، باب جواز كسب النائحه بالحق لا بالباطل.
[7]
ـ بحار الانوار، ج 44، ص 289، باب ثواب البكاء على مصيبة الحسين(صلى الله عليه وآله) .
[8]
ـ همان، ج 44، ص 280، باب جواز البكاء على الميت و المصيبة.
[9]
ـ ر. ك: فصل دوم از همين كتاب.
[10]
ـ بحار الانوار، ج 44، ص 293، باب ثواب البكاء على مصيبة الحسين(صلى الله عليه وآله).
[11]
ـ كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 539، باب 108.
[12]
ـ همان، ص 101 و بحار الانوار، مجلسى، ج 44، ص 289، باب ثواب البكاء على مصيبة الحسين.
[13]
ـ بحار الانوار، مجلسى، ج 44، ص 285، باب ثواب البكاء على مصيبة الحسين; امالى، صدوق، مجلس 27، رقم 5 و عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 299.
[14]
ـ همان، ج 44، ص 278، باب ثواب البكاء لعى مصيبة الحسين(عليه السلام).
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
آقا رضای عزیز یک نکته خدمتتان عارض شوم وآن اینکه تا اینجا شما دلیلتان شاید و اما و اگر بوده که خوب دلیل خوبی نمی باشد.
اصلا مشکل شما با رجعت عقلی است یا نقلی و اگر نقلی لطفا بفرمایید کدام یک از علمای شیعه را موثق می دانید به غیر آنهایی که گفتید شاید از غلاة باشند.
 
بالا