اصولاً اینکه فضای اینترنت یکی از دستاوردهای بزرگ بشری است،شکی نیست، اینترنت یک اختراع و یا کشف نبود،بلکه پلی رابط بود برای اتصال هر آنچه که تا به حال بوجود آمده است.در این میان بودند مضراتی که شامل آموزش در راه نادرست و منابع و اخبار کذب.
شما قبلاً برای خرید یک قطعه مجبور بودید ساعتها خود را در خیابان خسته کنید،در سرما و گرما،اما اکنون تنها با فشردن یک دکمه قطعه مورد نظر را از دم درب منزل تحویل می گیرید.
دانشجویان و دانشمندانی که برای درک هر مسأله نیاز به کاوش مستقل داشتند و یافتن مقاله ای ولو یک صفحه مفهومی نداشت، هم اکنون برای پیچیده تریت رساله ها نیز در اسرع وقت،هزاران هزار منبع موثق و معتبر علمی(علوم پایه ، فنی،پزشکی و هر علمی که دیدگاه متخصص را می طلبد) قابل یافت است.
دانسته هایی که هر لحظه و هر ثانیه بر علم ما می افزاید و اگر هم نیفزاید ما را به تفکر وا می دارد.آشنایی و یافتن دوست، امکان برقرای ارتباط با اقصی نقاط جهان بدون محدودیت و هزاران هزار حسن دیگر...
این دیدگاه تعریف کلی از فضای نت است اما در این میان چقدر می توان امیدوار بود به استفاده ی بهینه از نت!؟
آیا استفاده ی ما از نت خلاصه به خرید یک قطعه و یا جستجوی یک مقاله ی علمی ست؟
صحبت از موجودی ست که هزاران هزار حسن و انگشت شمار معایبی دارد،اما سهم ما از محاسن و معایب این موجود چیست؟
بالواقع اگر واقع بین باشید میان دنیای نت و قبل آن کدام را انتخاب خواهید کرد؟
دیوانگی ست که دنیای بدون نت را انتخاب کنیم، اما گاهی دیوانگی سعادتی فراتر از عاقلی راست.
اما کدامین دیوانه،کدامین عاقل؟
آیا سهم ما از محسنات اینترنت فراتر از معایب آن است؟
درک کنید و سپس سخن بگویید،صحبت از بازگشت به عصر آهن نیست،صحبت از دوری معایب نت است،اما آیا همگی آنها به مرز و اختیارات ما محدود می شود؟ اگرچه نشود باری می توان از اختیارات صحبت کرد و عمل.
تا به حال از خود پرسیده اید که سهم اشتراکتان از نت چقدر است؟
آیا محاسن آن بر معایبش می چربد؟
آیا این حضور گسترده و پیوسته در فضای مجازی، ما را روز به روز از دنیای حقیقی دور نمی سازد؟
مگر نه اینکه لااقل ما، اکثراً وقت خود را در نت تلف می کنیم!
مگر نه اینکه هر روز و هر روز مطالعه و ارسال مزخرفاتی که هیچ معیاری برای ارزش انسانی نیست!
جالب است در این فضای مجازی هر آنچه که مجازی هم باشد دلخوری ها حقیقی ست!
گاهی اوقات به رخ کشیدن برتریمان بر دیگران، گاهی اوقات جهالتمان، گاهی اوقات مشکلاتمان،گاهی اوقات عقده هایمان تنها و تنها ما را به بحث هایی می کشاند که تنها و تنها از معایب و مضرات این بزرگترین دستاورد بشری ست.
برتری که خود فکر می کنیم بر دیگران داریم و جز تکبر و غرور کاذب چیزی نیست.
جهالتی که تنها خود را در آن غرق می کنیم.
مشکلاتی که تنها بر آن می افزاییم.
عقده هایی که گره هایشان را محکم تر می کنیم.
راست هستید،چپ هستید، فارس هستید،ترک هستید، فقط به منزله ی یافتن دوست آمده اید، فقط به منزله ی ناسزا گفتن آمده اید، دیگران را به استهزا می گیرید،وقت تلف می کنید، هر که و هر چه می خواهید باشید، اگر چه در ظاهر امروز نیز همان باشید اما در این تاپیک برای یک پست یکی باشیم، در خلوت خود کمی بیندیشیم، هم اکنون که این جملات را می بینید فکر کنید،فقط خودتان باشید،
اگر محصل هستید این گشت و گذار بیهوده چقدر به درستان صدمه می زند؟
اگر به فکر گذراندن وقت هستید،به قیمت اوقاتی که در دنیای حقیقی از دست می دهید،
اگر به فکر تمسخر و استهزا و ناسزا و هر لذتی که زود گذر است و مشغولیم و تنها شخصیت خود را مورد هجوم قرار می دهیم.
جر و بحث هایی که اکثر اوقات اعصاب همدیگر را برهم می ریزیم،
دیگران را زیر سؤال می بریم،
اوقاتی که به جای تحقیق و تفحص مشغول ناسزا گویی و بیهوده گویی ست،اگر تحقیقی هم نباشد لااقل می توانیم از دنیای حقیقت لذت ببریم.
به خود اجازه می دهیم که به هر مخاطبی توهین کنیم،به خود اجازه می دهیم که هر مخاطب را از خود دلگیر کنیم.چرا فکر ما اینست که ماشین در پس هر نام مجازی ست؟
آیا غیر اینست که در پس هر نام کاربری یک انسان در فضای حقیقی وجود دارد؟
ناراحت کردن دیگران در فضای مجازی به سهولت نوشیدن جرعه ای آب است، ایا در فضای حقیقی نیز جرأت چنین کاری داریم؟
وجدان،ترس،احترام، کدامین ویژگی حقیقی ما را در فضای حقیقی از این اعمال زشت باز می دارد؟
نکند چون دیده نمی شویم فکر می کنیم که مصون هستیم؟
خدا که هست؟ خدا هم نباشد خودمان که هستیم! برای دیگران زندگی می کنیم؟
گاهی اوقات دلم برای تیله هایی تنگ می شود، که تنها وابستگیم در این دنیا بود، قهر و آشتی، دویدن و ایستادن، خندیدن و گریه کردنف زمین خوردن، هر چه بود حقیقی بود و دلنشین.
اینجا بدون آنکه برخوردی داشته باشی زمین می خوری بی آنکه دردی جسمانی داشته باشی از درون و روح خورده می شوی.
هر وقت که وارد این فضا می شوم منتظر هستم که کدامین نقل قول دوباره مرا خواهد آزرد،دیگران را منتظر می گذارم که این بار با کدامین جمله ام خواهم آزرد.
فکر کردم،فکر کردم، فکر کردم، ذهنم در این اوقات شب در آرامش است، شبها حتی عقل و منطقم هم در برابر احساسم حرفی برای گفتن ندارد،همه و همه کس را مطیعش می سازم. نمی دانم کدامین خواب است و کدامین خیال.
شما را نمی دانم،من فشردن دکمه ای، وارد شدن در فضایی مبهم و ترس آلود را به قدم زدن در خیابان برای خرید آن قطعه ترجیح دادم!
قطعه تنها بهانه بود، من نگاه محبت طبیعت و مردمش را، امروز نیز به دیدار این هیولا ترجیح دادم.
اگرچه در فضای حقیقی آدم خوبی نباشم هم در این فضا گویا اصلاً آدم نیستم!
مسلمان شدن چه آسان است،
تسلیمی که از روی عادت ویا ترس باشد.
این روزها به این جمله فکر می کنم: آدم شدن چقدر سخت است...
شما قبلاً برای خرید یک قطعه مجبور بودید ساعتها خود را در خیابان خسته کنید،در سرما و گرما،اما اکنون تنها با فشردن یک دکمه قطعه مورد نظر را از دم درب منزل تحویل می گیرید.
دانشجویان و دانشمندانی که برای درک هر مسأله نیاز به کاوش مستقل داشتند و یافتن مقاله ای ولو یک صفحه مفهومی نداشت، هم اکنون برای پیچیده تریت رساله ها نیز در اسرع وقت،هزاران هزار منبع موثق و معتبر علمی(علوم پایه ، فنی،پزشکی و هر علمی که دیدگاه متخصص را می طلبد) قابل یافت است.
دانسته هایی که هر لحظه و هر ثانیه بر علم ما می افزاید و اگر هم نیفزاید ما را به تفکر وا می دارد.آشنایی و یافتن دوست، امکان برقرای ارتباط با اقصی نقاط جهان بدون محدودیت و هزاران هزار حسن دیگر...
این دیدگاه تعریف کلی از فضای نت است اما در این میان چقدر می توان امیدوار بود به استفاده ی بهینه از نت!؟
آیا استفاده ی ما از نت خلاصه به خرید یک قطعه و یا جستجوی یک مقاله ی علمی ست؟
صحبت از موجودی ست که هزاران هزار حسن و انگشت شمار معایبی دارد،اما سهم ما از محاسن و معایب این موجود چیست؟
بالواقع اگر واقع بین باشید میان دنیای نت و قبل آن کدام را انتخاب خواهید کرد؟
دیوانگی ست که دنیای بدون نت را انتخاب کنیم، اما گاهی دیوانگی سعادتی فراتر از عاقلی راست.
اما کدامین دیوانه،کدامین عاقل؟
آیا سهم ما از محسنات اینترنت فراتر از معایب آن است؟
درک کنید و سپس سخن بگویید،صحبت از بازگشت به عصر آهن نیست،صحبت از دوری معایب نت است،اما آیا همگی آنها به مرز و اختیارات ما محدود می شود؟ اگرچه نشود باری می توان از اختیارات صحبت کرد و عمل.
تا به حال از خود پرسیده اید که سهم اشتراکتان از نت چقدر است؟
آیا محاسن آن بر معایبش می چربد؟
آیا این حضور گسترده و پیوسته در فضای مجازی، ما را روز به روز از دنیای حقیقی دور نمی سازد؟
مگر نه اینکه لااقل ما، اکثراً وقت خود را در نت تلف می کنیم!
مگر نه اینکه هر روز و هر روز مطالعه و ارسال مزخرفاتی که هیچ معیاری برای ارزش انسانی نیست!
جالب است در این فضای مجازی هر آنچه که مجازی هم باشد دلخوری ها حقیقی ست!
گاهی اوقات به رخ کشیدن برتریمان بر دیگران، گاهی اوقات جهالتمان، گاهی اوقات مشکلاتمان،گاهی اوقات عقده هایمان تنها و تنها ما را به بحث هایی می کشاند که تنها و تنها از معایب و مضرات این بزرگترین دستاورد بشری ست.
برتری که خود فکر می کنیم بر دیگران داریم و جز تکبر و غرور کاذب چیزی نیست.
جهالتی که تنها خود را در آن غرق می کنیم.
مشکلاتی که تنها بر آن می افزاییم.
عقده هایی که گره هایشان را محکم تر می کنیم.
راست هستید،چپ هستید، فارس هستید،ترک هستید، فقط به منزله ی یافتن دوست آمده اید، فقط به منزله ی ناسزا گفتن آمده اید، دیگران را به استهزا می گیرید،وقت تلف می کنید، هر که و هر چه می خواهید باشید، اگر چه در ظاهر امروز نیز همان باشید اما در این تاپیک برای یک پست یکی باشیم، در خلوت خود کمی بیندیشیم، هم اکنون که این جملات را می بینید فکر کنید،فقط خودتان باشید،
اگر محصل هستید این گشت و گذار بیهوده چقدر به درستان صدمه می زند؟
اگر به فکر گذراندن وقت هستید،به قیمت اوقاتی که در دنیای حقیقی از دست می دهید،
اگر به فکر تمسخر و استهزا و ناسزا و هر لذتی که زود گذر است و مشغولیم و تنها شخصیت خود را مورد هجوم قرار می دهیم.
جر و بحث هایی که اکثر اوقات اعصاب همدیگر را برهم می ریزیم،
دیگران را زیر سؤال می بریم،
اوقاتی که به جای تحقیق و تفحص مشغول ناسزا گویی و بیهوده گویی ست،اگر تحقیقی هم نباشد لااقل می توانیم از دنیای حقیقت لذت ببریم.
به خود اجازه می دهیم که به هر مخاطبی توهین کنیم،به خود اجازه می دهیم که هر مخاطب را از خود دلگیر کنیم.چرا فکر ما اینست که ماشین در پس هر نام مجازی ست؟
آیا غیر اینست که در پس هر نام کاربری یک انسان در فضای حقیقی وجود دارد؟
ناراحت کردن دیگران در فضای مجازی به سهولت نوشیدن جرعه ای آب است، ایا در فضای حقیقی نیز جرأت چنین کاری داریم؟
وجدان،ترس،احترام، کدامین ویژگی حقیقی ما را در فضای حقیقی از این اعمال زشت باز می دارد؟
نکند چون دیده نمی شویم فکر می کنیم که مصون هستیم؟
خدا که هست؟ خدا هم نباشد خودمان که هستیم! برای دیگران زندگی می کنیم؟
گاهی اوقات دلم برای تیله هایی تنگ می شود، که تنها وابستگیم در این دنیا بود، قهر و آشتی، دویدن و ایستادن، خندیدن و گریه کردنف زمین خوردن، هر چه بود حقیقی بود و دلنشین.
اینجا بدون آنکه برخوردی داشته باشی زمین می خوری بی آنکه دردی جسمانی داشته باشی از درون و روح خورده می شوی.
هر وقت که وارد این فضا می شوم منتظر هستم که کدامین نقل قول دوباره مرا خواهد آزرد،دیگران را منتظر می گذارم که این بار با کدامین جمله ام خواهم آزرد.
فکر کردم،فکر کردم، فکر کردم، ذهنم در این اوقات شب در آرامش است، شبها حتی عقل و منطقم هم در برابر احساسم حرفی برای گفتن ندارد،همه و همه کس را مطیعش می سازم. نمی دانم کدامین خواب است و کدامین خیال.
شما را نمی دانم،من فشردن دکمه ای، وارد شدن در فضایی مبهم و ترس آلود را به قدم زدن در خیابان برای خرید آن قطعه ترجیح دادم!
قطعه تنها بهانه بود، من نگاه محبت طبیعت و مردمش را، امروز نیز به دیدار این هیولا ترجیح دادم.
اگرچه در فضای حقیقی آدم خوبی نباشم هم در این فضا گویا اصلاً آدم نیستم!
مسلمان شدن چه آسان است،
تسلیمی که از روی عادت ویا ترس باشد.
این روزها به این جمله فکر می کنم: آدم شدن چقدر سخت است...