مزرع سبز فلک دیدم داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی وخورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
بالا بلند عشوه گر نقش باز من ... کوتاه کرد قصه زهد دراز منزنی با رقصی آتش باد از این ویرانه خاک آباد
می آید گردبادآسا به خود پیچیدنی امشب
ابر امد و باز بر سر سبزه گریستمرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها
ابر امد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ی گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست
تا چند همچو شمع زبان اوری کنی...پروانه ی مراد رسید ای محب خموش
شبی دیگر شبی شب تر شبی از روز روشن تر
تبی پر تاب و تب دارم تبی تابیدنی امشب
به خط و خال گدایان مده خزانه ی دل
به دست شاه وشی ده که محترم دارد...![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |