روانشناسی تحولی

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقدمه


كتاب چارلز داروين "دربارة خاستگاه گونه‌ها" كه در سال 1895 منتشر شد، دنيا را متقاعد ساخت كه گونه‌هاي جانداران ثابت آفريده نشده‌اند و در حال تغييرند. داروين انتخاب طبيعي را به عنوان علت اين تحولات در گونه‌ها مطرح نمود. به طور خلاصه انتخاب طبيعي به اين واقعيت اشاره دارد كه طبيعت از بين افراد يك گونه شايسته‌ترين و اصلح‌ترين آنها را برمي‌گزيند.

كليد اصلي انتخاب طبيعي شايستگي توليدمثلي است. اگرچه داروين به اين مطلب اشاره داشته است كه انتخاب طبيعي علاوه بر ساختمان بدني با رفتار ارگانيسم نيز در ارتباط است، اما تفكر تكامل در سال هاي اخير وارد روند روانشناسي شده است. روانشناسي تكاملي كاربردها و تلويحات نظريه تكاملي داروين را براي تبيين رفتارهاي جانداران مورد بررسي قرار مي‌دهد ( پلامین و همکاران 1997).

ويژگي‌هاي شاخص انتخاب طبيعي و ارتباط آنها با روانشناسي تكاملي را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:



1- در ميان گونه‌هاي جانداران تغييرات طبيعي وجود دارد. اين تغييرات را مي‌توان در ديد تيزتر بعضي از اعضاي يك نوع، نيرومندي جسمي بيشتر، يا سرعت يادگيري زيادتر در بعضي ديگر مشاهده كرد. اين تفاوت‌هاي فردي سنگ‌بناي فرايند تكاملي را تشكيل مي‌دهند. و براي وقوع آن ضروري هستند.(بوس، هاسلتون، شاكلفورد، بلسكي و ويكفيلد 1998 ). 2- برخي از تفاوت‌هاي فردي به ارث مي‌رسند يعني تنها بعضي از اين تفاوت‌ها از والدين به فرزندان، از فرزندان به فرزندان آنها و غيره انتقال مي‌يابند. نظریه تكامل با تغييرات قابل انتقال از راه وراثت سرو كار دارد تا تغييرات رفتارهاي حاصل از پديده‌هاي ديگر. 3- سرانجام اينكه تعامل بين ويژگي‌هاي يك ارگانيسم و خواسته‌هاي محيطي كه در آن زيست مي‌كند به انتخاب طبيعي فرصت عمل مي‌دهد.
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
سازگاري
يك ساختار فيزيولوژيكي يا كالبدشناسي، يك فرايند زيست‌شناسي يا يك الگوي رفتاري است كه در طول تاريخ به توانايي بقا و توليد مثل كمك كرده است. طبق تعريف، سازگاري از راه انتخاب طبيعي بوجود مي‌آيد و بايد قابل انتقال از راه وراثت باشد. بنابراين يك تغیير خاص ژنتيكي در يك نوع -مثلا بيناييرنگ- ممكن است در ميان افرادي كه از آن سازگاري برخوردارند به بقاي بيشتر و مهم‌تر از آن به توفيق توليدمثل بيشتري بينجامد. در نتيجه سازگاري در تعداد بيشتري از افراد نسل‌هاي بعدي ظاهر خواهد شد.
بر خلاف تصور معمول اصلح هميشه به مناسبت بودن و قوي بودن جسماني متكي نيست بلكه اين شايستگي تكاملي بر حسب توليد مثل موفقيت‌آميز تعريف مي‌شود. بنابراين در برخي گونه‌ها اعضاي موفق ممكن است آنهايي باشند كه سازگاري‌شان شامل توانايي پنهان شدن يا اجتناب از رويدادهاي خطرناك باشد.
تكامل الزاما به معناي پيشرفت نیست و هيچگونه آينده‌نگري ندارد. انتخاب طبيعي تنها به اين معني است كه جانداران (سازگار) داراي ويژگي‌هاي قابل توارث در يك محيط معين با احتمال بيشتري باقي مي‌مانند و توليدمثل مي‌كنند " همين و بس" .
ارگانيسم‌هاي امروز فشارهاي انتخابي را تجربه مي‌كنند كه احتمالا با آنهايي كه در محيط‌هاي مناسب تكاملي خاص وجود داشته‌اند فرق دارد. مواردي ديده مي‌شوند كه رفتارهاي شكل داده شده به‌وسيله تاثيرات تكامل در محيط‌هاي جاري ناسازگارانه‌اند ( هرگنهان و السون 2005).

فراسازگاري

در پرندگان پر به‌صورت مكانيسمي براي تنظيم حرارت بدن تكامل يافته اما بعدها به‌صورت وسيله‌اي كمكي براي پرواز انتخاب شده است. انتخاب يك سازگاري (پر) براي يك هدف مفيد اما نامربوط (پرواز نه تنظيم حرارت) را فراسازگاري گويند.

حمايت‌كننده‌ها

همراه با فراسازگاري آثار جانبي خاصي به نام حمايت‌كننده‌ها مي‌توانند وجود داشته باشند كه ممكن است سازگاري معيني را همراهي نمايند. براي مثال گنجايش فراوان مغز انسان بسياري فوايد سازگارانه را بوجود آورده است. مثل مهارت‌هاي پيشرفته حل مساله، ابزارسازي عالي، حافظه موثر براي محل غذاها يا مناطق مهاجران خطرناك و غیره. آثار جانبي مغز بزرگتر مي‌تواند دربرگيرنده توانايي‌هايي مثل توليد موسيقي، زبان نوشتاري و قواعد پيچيده اجتماعي باشد و همه آنها به غلط ممكن است سازگاري‌هايي تصور شوند كه به بقا و مناسب بودن بيشتر براي توليد مثل نسبت داده شوند.
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
مناسب بودن كلي و نظريه نو داروينی
داروين مناسب بودن يا شايستگي را بر حسب تعداد فرزنداني كه يك ارگانيسم توليد مي‌كند تعريف كرده است. در سال 1964 ويليام هميلتون (2000-1936) اين تعريف محدود داروين را گسترش داد و به اين منظور انديشه "مناسب بودن كلي" (يا شايستگي كلي) را پيشنهاد داد. مناسب بودن كلي تاكيد تعريف از توفيق عضوي از يك نوع در توليد مثل را به تاكيد بر تداوم ژن‌هاي آن عضو و ژن‌هاي مشترك بين آن عضو و ساير اعضاي همان نوع تغيير مي‌دهد.
بنابراين رفتار مواظبت از فرزندان و رفتار تعاوني در ميان يك گروه خانوادگي به صورت رفتار سازگارانه در مي‌آيد، زيرا اين رفتارها بقاي ارگانيسم و احتمالا توفيق توليد مثل ژن‌هاي مشترك – به‌جاي ژن‌هاي فردي- را افزايش مي‌دهند. از منظر "مناسب بودن كلي" رفتارهايي كه ممكن است اعضاي خاص يك نوع جاندار را به مخاطره اندازند سازگارانه به نظر مي‌رسند، زيرا از خودگذشتگي فرد ممكن است بقاي ديگر افرادي را كه با او ژن‌هاي مشترك دارند تامين كند. از مفهوم مناسب بودن كلي براي تبیین موضوعات متنوعی مانند نوعـدوستي، اخـلاق، گزينش خويشاوند، مواظــبت از فرزندان، خود کشی و همجنس بازی استفاده شده است( هرگنهان و السون 2005).

روانشناسي تكاملی و رفتار انسان

ادوارد ویلسون در كتاب خود با نام "دربارة طبيعت انسان" (1988) كه برنده‌جايزه پوليتزر شد اساس زيست‌شناختي رفتار اجتماعي انسان را معرفي كرد و استدلال نمود هم ذهن و هم ‌فرهنگ انسان به سبب سهولت بخشيدن به بقاي او تكامل يافته‌اند. آنچه ويلسون زيست‌شناسي اجتماعي ناميد اكنون روانشناسي تكاملي نام دارد كه در روانشناسي معاصر موضوعي بسيار پرطرفدار است. علاوه بر اثر ويلسون، زمينه‌هاي ديگري از كاربست روانشناسي تكاملي به امور انساني در كارهاي باس، هاسلتون، شاكلفورد، بلسكي و ويكفيلد (1998) كرافورد ، كربس(1999) و سایرین يافت مي‌شود.
روانشناسي تكاملي در تبيين امور انساني از جمله شكل‌گيري فوبي‌ها، جفت‌گزيني، رفتار مواظبت از فرزندان، خشونت خانوادگي، نوعدوستي و رفتار اخلاقي، يادگيري زبان، پرخاشگري و جنگ، زناي با محارم، خودكشي، اجتناب از زناي با محارم و نيز مذهب بكار رفته است ( هرگنهان و السون 2005).
به‌طور ويژه روانشناسي تكاملي اين فرض را مطرح مي‌سازد كه به رغم پيشرفت‌هاي چشم‌گير گونه انسان بخصوص در طول دویست سال گذشته ما انسان‌ها هنوز محصول هزاران سال تكامل هستيم. بنابراين مانند بقيه حيوانات، ما نيز بعضي وقت‌ها به حكم آمادگي ذاتي‌مان به بعضي محرك‌ها توجه مي‌كنيم و بعضي را مورد بي‌توجهي قرار مي‌دهيم. ذهن ما بوسيله انتخاب طبيعي براي حل مسائل زير كه اجداد شكارچي گردآورنده ما با آن روبرو بوده‌اند طراحي شده است. حل اين مسائل لازمه انتقال ژن‌هاي ماست. اين مسائل عبارتند از:





البته هيچ يك از اين گفته‌ها بدان معنا نيست كه انسان‌ها در چهارچوب رفتارهاي غريزي غير قابل انعطاف خود محبوس‌اند. براي روانشناسي تكاملي هم فرهنگ و هم زيست‌شناسي را بايد در نظر گرفت تا درك كامل‌تري از رفتار انسان بدست آيد. بنابراين حتي اگر زيست‌شناسي ما از ما بخواهد كه در راه‌هائي گام برداريم كه مورد پسند ما نيست مي‌توانيم با عوامل فرهنگي با اين خواست‌ها به مخالفت برخيزيم.
1- اجتناب از مهاجمين 2- خوردن غذاهاي مناسب 3- جذب جفت 4- ايجاد گروه‌ها 5- خواندن ذهن ديگران
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شكل‌گيري هراس‌ها (فوبي‌ها)
شكل‌گيري فوبی ها ويژگي‌هاي خاصي دارند.
الف- در پاسخ بسيار حاد هستند.
ب- معمولا پس از يك مواجهه واحد بطور كامل ظاهر مي‌شوند.
پ- به سختي مي‌توان آنها را خاموش كرد.
پديده‌هايي كه به‌طور ثابت اين واكنش‌ها را فرا مي‌خوانند (مكان‌هاي بسته، ارتفاعات، رعد و برق، آب جاري، مار و عنكبوت) شامل برخي خطرات بزرگ موجود در محيط باستاني نوع انسان‌اند، در حاليكه تفنگ، چاقو، اتوموبيل شوك برقي و ساير پديده‌ها بسيار خطرناك‌ترند. تكنولوژي جوامع پيشرفته امروزي در ايجاد هراس‌ها به ندرت مؤثرند. ما از مار مي‌ترسيم ولي از كابل برق كه از آن بسيار خطرناك‌تر است دچار هراس شديد نمي‌شويم(کریل و همکاران 2007). اين ترس‌هاي باستاني يك مرز اضافي را كه براي بقا ضروري بوده است فراهم آورده‌اند. همنچنين بيگانه هراسي يا ترس از غريبه‌ها به گفته روانشناسان از تمايل نخستين انسان براي متمايز ساختن اعضاي گروه خودي (قبيله، دهكده، ايل) از افراد خارج از گروه خودي ناشي مي‌شود. افراد غيرخودي به‌عنوان دشمنان بالقوه تلقي مي‌شوند.
از جمله آزمايشات انجام شده درباره زمينه تكاملي فوبي‌ها مي‌توان به آزمايشات مینه کا (1983) اشاره كرد.در این آزمایشات با استفاده از پخش ویدیو، بچه‌ميمون‌هاي رزوس ترس از مار را به سرعت از ساير ميمون‌هایی كه از مار مي‌ترسند یاد می گیرند (همچنين در مورد كروكوديل). در حاليكه در مورد گلدان گل چنين ترسي با مشاهده منتــقل نمی شود (همچنين در مورد خرگوش) ( مک نالی 2002 ) .
نمونه‌هاي انساني به سرعت مي‌توانند بين تصاوير مار و عنكبوت و شوك خفيفي كه پس از آن به آنها وارد مي‌شود تداعي برقرار كنند در حاليكه در مورد تصاویر مربوط به كابل های برق چنين پديده‌اي رخ نمي‌دهد. همچنين آنها شوك‌هاي همراه شده با تصاوير مار و عنكبوت را دردناك‌تر گزارش ‌دادند!


افزایش شانس بقا در اوایل زندگی

مشابه با آنچه لورنز در مورد جوجه ‌غازها و پاسخ غريزي آنها به محرك‌هاي اوليه گزارش مي‌دهد بررسي‌ها نشان مي‌دهد نوزاد آدمي نيز در حفظ جزئيات چهره مادر توانائي ذاتي دارد. فردي كه بقاي او را تضمين خواهد کرد. همچنين جنين بوي مادر را از زماني كه در رحم او قرار مي‌گيرد به خاطر مي‌سپارد به نحوي كه اگر در معرض مايع آمنيوتيك قرار گيرد گريه‌اش كاهش مي‌يابد. نوزاد تازه متولد شده، آغوش و سينه مادري را كه سينه‌اش با مايع آمنيوتيك آغشته شده باشد ترجيح مي‌دهد. اين واقعيت به كودك كمك مي‌كند تا در کنار مادر قرار گیرد. كودكان همچنين بطور ذاتي بوي شير را تشخيص مي‌دهند. نوزاداني كه هنوز شيرداده نشده‌اند بوييدن يك پارچه آغشته به شير را به يك پارچه معمولي ترجيح مي‌دهند. در شش روزگي تولد اين ترجيح به بوي شير مادر اختصاصي مي‌شود. نتايج يك بررسي نشان مي‌دهد مادراني كه فقط ده دقيقه با نوزاد تازه متولد شده خود بوده‌اند مي‌توانند با بویيدن لباس‌هاي نوزادان مختلف بوي نوزاد خود را تشخيص دهند.
يكي از سيستم‌هاي اوليه‌اي كه در نوزادان تحول مي‌يابد سيستم دهليزي است كه مسئول تعادل بدن است و اطلاعات خود را از گوش دروني دريافت مي‌كند. اين به نوعي حس ششم را تشكيل مي‌دهد كه حركات بدن و جهت‌گيري در فضا را تعيين مي‌كند.
رفلكس مورو كه در آن نوزاد پاي خود را در واكنش به تغيير ناگهاني وضعيت بدنش بطور ناگهاني به بيرون باز مي‌كند و سپس به آرامي به وضع قبلي برمي‌گردد، در رحم و در ماه هشتم حاملگي آغاز مي‌شود زماني كه سيستم دهليزي عملياتي مي‌شود. تحريك اين سيستم دهليزي براي تحول كودك مفيد است. در كودكان نارس تحريك اين سيستم باعث افزايش در رشد، افزايش وزن، كاهش تحريك‌پذيري و تنفس منظم را موجب مي‌شود. ما بطور غريزي در همه جاي دنيا مي‌دانيم نوزادي كه گريه مي‌كند را بايد تكان داد تا آرام بگيرند و بخوابند و اگر اين هم نتيجه نداشته باشد گرداندن او با یک وسیله نقلیه حتما مؤثر واقع مي‌شود. همچنين تماس و نوازش بدني نوزاد تاثيرات مهم تحولي دارد و به كودكان اجازه مي‌دهد كه سريعتر رشد كنند. به ويژه تماس بدني در ماه‌هاي اوليه موجب پيوند عاطفي بين والد و كودك و همچنين رشد ذهني او مي‌شود. اينگونه است كه ما هدف نهايي رفتارهایي مثل تكان دادن و در آغوش گرفتن نوزادان را كه به بقاي آنها مي‌انجامد، موجب افزايش در رشد و وزن آنها می گردد و نیز قابليت‌هاي ذهني آنها را افزایش میدهد درمي‌يابيم.
در تمام فرهنگ‌ها لبخند مادر و اطرافيان به كودك و صحبت كردن با سرعت پائين، همچنین استفاده از كلمات ساده و آهنگين در مواجهه با کودک یک امر معمول و طبیعی است. چنين پديده‌اي به تشخيص كلمات توسط كودك و پيشرفت تكلم او كمك مي‌كند.كودك در رحم صداي مادر را بخاطر مي‌سپرد و در نتيجه امكان بقاي او افزايش مي‌يابد. همچنين كودك از مادر بعنوان منبع اطلاعات در هنگام ترديد و شك بهره مي‌گيرد و با نگاه به مادر در مورد بي‌خطر بودن يك شيء يا فرد اطلاعات مي‌گيرد. دلبستگي نيز از مكانيسم‌هاي اوليه‌اي است كه به افزايش امكان بقاي كودك منجر مي‌شود. همچنین ذهن‌خواني كه در سه چهار سالگي در كودكان پديدار مي‌شود ارزشی مشابه دارد.
داشتن از پيش آمادگي زيستي در مورد پديده‌هايي مانند اثر گارسيا ( دهه 60) و ترجيح مادر پارچه‌اي توسط بچه ميمون‌ها در آزمايشات هارلو (1961) مي‌توان شواهدي بر وجود زمينه رواني قبلي در ارگانيسم براي بروز برخي رفتارها دانست که به بقای او کمک میکند (دون بار، بارت و لیست 2007).
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
جفت گزيني
زنان و مردان بطور معمول خود در عشق‌ورزي و جفت‌گزيني دست بكار مي‌شوند و از ميان بسياري جفت‌هاي بالقوه جفت خود را بر مي‌گزينند. اما چگونه؟ انسان‌ها با افرادي روابط زناشوئي و توليد مثلي درازمدت برقرار مي‌كنند كه برايشان بيشترين جذابيت را داشته باشند. اما چگونه تصميم مي‌گيريم كه چه چيزي در آدم‌ها موجب جذابيت مي‌شود و چه چيزي نمي‌شود؟
ديويد بوس (1998) پژوهشگر برجسته، در زمينه جفت‌گزيني گفته است: "ما هرگز جفت خود را به تصادف انتخاب نمي‌كنيم. جفت‌گزيني ما مبتني بر استراتژي است، و استراتژي‌هاي ما به طور خاص طراحي شده‌اند كه مسائل ويژه‌اي را كه براي جفت‌گزيني موفقيت‌آميز لازم‌اند حل نمايند. آنهايي كه در گذشته تكاملي نتوانستند به‌طور موفقيت‌آميزي جفت‌گيري كنند بصورت اجداد ما درنيامدند. همه ما حاصل يك خط ممتدد اجدادي هستيم كه براي جفت‌هاي باب ميلشان با موفقيت رقابت كردند، جفت‌هايي را جذب خود كردند كه از لحاظ توليدمثل با ارزش بودند، جفت خود را آنقدر حفظ كردند كه منجر به توليد مثل شد، رقباي علاقمند را دفع كردند و مشکلاتی را كه مانع توليدمثل موفقيت‌آميز بود حل نمودند ".
بنابراين طبق ديدگاه تكاملی يك جفت جذاب ويژگي‌هائي دارد كه با جذابيت جسماني محض بي‌ارتباط است. اين ويژگي‌ها ارزش‌هايي نظير غذا دهنده، مواظبت‌كننده، مناسب براي توليدمثل، شريك و پدر يا مادر خوب بودن و مانند اينها را شامل مي‌شود. به سخن دیگر يك جفت جذاب داراي ويژگي‌هايي است كه از لحاظ كمك به تامين بقاي خود ما و نيز كمك به توليدمثل و تامين بقاي فرزندان(و ژن‌هاي ما) به ما اطمينان مي‌دهد.
بوس و همكارانش بيش از ده هزار نفر را از سی و هفت فرهنگ مختلف مورد مطالعه قرار دادند تا تعيين كنند آيا ويژگي‌هاي "جهاني" براي معيار جذابيت وجود دارد يا نه (ديويد بوس 1989، 1994، 1998، بوس و اشميت1993 و بوس 2008 ). نتايج پژوهش های یاد شده در جدول 1 آمده است. تفاوت های موجود در همسرگزینی زن و مرد را می توان در دو مورد خلاصه کرد. مردها زیبایی جسمانی را در زنان با ارزش می دانند ولی زنان درآمد خوب را در مردان می ستایند.

ویژگی های ارزشمند در جفت ها
ويژگي‌هاي ارزشمند در جفت‌ها (خلاصه شده از بوس 1989)

ويژگي‌هايي كه از نظر مردان با ارزش است.
ويژگي‌هايي كه از نظر زنان با ارزش است.
ويژگي‌هايي كه از نظر زنان و مردان با ارزش است.
زيبايي، جواني
درآمد خوب، كوشائي
محبت و تفاهم، هوش

به‌رغم تفاوت‌هاي فرهنگي، تكامل ويژگي‌هايي را برگزيده است كه ما وجود آنها را در يك جفت خوب ضروري تشخيص مي‌دهيم. تبيين تكاملي براي اين تفاوت‌ها اين است زنان منابع زيستي قابل توجهي را صرف بارداري، زايمان و پرورش نوزاد خود مي‌نمایند. تا همين اواخر زنان بخاطر اتكا به درآمد مردان ، به توانايي مردان در تامين منابع ادامه زندگي متکی بودند. در مقابل مردان به ويژگي‌هاي جسماني زنان كه ضامن توانايي توليدمثل موفقيت‌آميز‌ترآنان است اهميت زيادتري مي‌دهند. در واقع علت چنين تفاوت‌هايي را مي‌توان به نوع مشكلات سازشي روبروي زنان باستان نسبت داد كه ترجيحات تكاملي متفاوتي را در انتخاب موجب مي‌شود

مشكلات سازشي روبروي زنان باستان و ترجیحات تكاملي در انتخاب همسر

مشكلات سازشي روبروي زنان باستان

ترجیحات تكاملي در انتخاب همسر
دسترسي به منابع

وضع مالي خوب

وضعيت اجتماعي مناسب
سن بالا
جاه‌طلبي و بلند همتي

رغبت در اختصاص منابع
وابستگي
تعهد
تعامل مثبت با فرزندان


امنيت، حفاظت از خود و فرزندان

قامت
قدرت
شجاعت

مهارت‌هاي فرزند داري

ثبات عاطفي
تعامل مثبت با كودكان

سازگاري

شباهت


در زیر برخی پژوهش های موید مطالب ذکر شده می آید. تاون سند و لوی (1990) دريافتند زنان بيشتر راغبند با مرداني با وضعيت اجتماعي بالا ولي فاقد جمال رابطه داشته باشند تا با مردان با موقعيت اجتماعي پايين ولي خوش قيافه. دیوید بوس (1998) چنين اعلام مي‌دارد كه مردان بطور معمول 4 سال از همسرانشان بزرگترند. در مورد ترجیح بلندی قامت باید گفت بطور كلي مردان بلند قد، قوي‌تر و مسلط‌تر به نظر مي‌رسند. پاولووسکی در پژوهشی در سال 2000 در يك نمونه چهار هزار نفري مردان دريافت كه قد پيش‌بين خوبي در مورد مزدوج بودن و صاحب فرزند بودن است.
همچنین زنان مرداني را ترجيح مي‌دهند كه با كودكان تعامل مثبت داشته باشند. در يك بررسي لاکرا (1994) به زنان اسلايدهاي مختلفي از مردان را نشان داد و از آنها خواست جذاب‌ترين مرد را براساس نمره مشخص كنند.
(از5+ تا 5-) نتايج بدست آمده عبارتند از:





آزمايش مشابه در مورد مردان هيچ تفاوتي را نسبت به بافت‌هاي مختلف نشان نداد. 1- مردي كه تنها ايستاده بود ...................... 2+ 2- مردي كه با يك بچه تعامل داشت ...................... 75/2+ 3- مردي كه نسبت به گريه یک كودك بي‌تفاوت بود ...................... 25/1+ 4- مردي كه با يك كودك روبروي هم ایستاده بودند ...................... 2+ 5- مردي که در حال جارو كردن بود ...................... 3/1+
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
مواظبت از فرزندان
تايگر (1979)گفته است پدر يا مادر بودن مستلزم قرباني كردن زمان و منابع در مجموعه‌اي فعاليت غير خودخواهانه و اغلب بطور غيرقابل دركي دردسر زاست. وظيفه روانشناسي تكامل اين است كه توضيح دهد چرادو بزرگسال عاقل بايد منابع زيستي و فيزيكي خود را براي كسان ديگري به مصرف برسانند و زندگي خود را به خطر بيندازند كه به گواه همه والدين به ندرت مي‌گويند "متشكریم" و ممكن است تا سال‌هاي سال و شايد هم هرگز قدر زحمات غير خودخواهانه و ناملايماتي را كه آنها تحمل مي‌كنند ندانند.

گزينش خويشاوند:
يك تبيين تكامل براي رفتار مواظبت از فرزندان يا رفتار پدرانه– مادرانه با اصل نو دارويني گزينش خويشاوند آغاز مي‌شود. يعني مناسب بودن تكاملي نه تنها مستلزم تداوم ژن‌هاي خود ما بلكه تداوم ژن‌هاي كسان ديگری است كه با ما خويشاوندند.
بنا بر قانون هاميلتون (1964) رفتار نوعدوستانه زماني رخ مي‌دهد كه رابطه زیر برقرار باشد:
r B > C
نسبت ژن‌هاي مشترك بين فاعل عمل نوعدوستانه و گيرنده آن r =
نفعي كه نصيب گيرنده عمل نوعدوستانه مي‌شود B =
هزينه‌اي كه فاعل عمل نوعدوستانه محتمل مي‌شود C =
در ساده‌ترين و خودخواهانه‌ترين مورد عملي را در نظر بگيريد كه شخص بخاطر منافع خودش انجام مي‌دهد. در اين مورد 1 r =است. يعني شخص صد در صد ژن‌ها را با خودش شريك است پس كافي است نفعي كه نصيب‌مان مي‌شود اندكي از هزينه‌ها بيشتر شود. براي فرزندانمان 5/0 = r يعني فايده يك عمل بايد بيشتر از دوبرابر هزينه آن باشد تا عمل نوعدوستانه نسبت به فرزند اتفاق افتد. به نظر هاميلتون تنها زماني كه نسبت فايده به هزينه زياد است مثلا زماني كه سلامتي يا زندگي فرزند در خطر است ما به عمل غیر خودخواهانه اقدام خواهيم كرد. برادران، خواهران و والدين ما نيز 50 درصد ژن‌هاي ما را شريك‌اند ولي برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها، عموها، دايي‌ها، عمه‌ها، خاله‌ها و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها تنها 25% ژن‌هاي ما را دارند بنابراين فايده يك عمل بايد چهار برابر هزينه آن باشد تا يك عمل نوعــدوستانه رخ دهد. بنابراين ما ابتدا براي خودمان دست به فـــداكاري مي زنيم بعد براي فرزندان و اعضاء نزديك خانواده و بعد از آنها براي خويشاوندان دورمان.
بنا به گفته كربس (1998) والدين صرفا اعمالي را انجام مي‌دهند كه موجب انتشار ژن‌هاي آنها مي‌شود. به سخن ژنتيكي، آنها به خودشان كمك مي‌كنند.

تفاوت‌هاي جنسيتي در مواظبت از فرزندان:
از آنجا كه هر دو پدر و مادر در 5/0 ژن‌ها با فرزندانشان اشتراك دارند چرا اين زنان هستند كه تقريبا در همه جوامع نقش محافظت و نگهداري اوليه را از فرزندان بر عهده دارند؟ روانشناسي تكاملي سه دليل عمده را ذكر مي‌كند.

- زنان بيشتر از مردان در پيدايش فرزندان خود سرمايه‌گذاري كرده‌اند (بارداري، تغذيه جنين، تحمل وزن جنين، تغييرات در شكل ظاهري مادر در دوران بارداري، نگهداري بعد از تولد و ...).
2- زنان در داشتن تعداد معين و محدود فرزند با مردان متفاوتند.
3- هيچ زني تا بحال وجود نداشته كه فرزندي بزايد و شك كند كه بچه‌اي كه از تن او خارج شده به خودش تعلق دارد نه به كس ديگر(بوس 1998). در مقابل مردها هرگز از اين بابت مطمئن نيستند. بنابراين به نظر مي‌رسد كه زنها بيشتر از مردان براي مواظبت از فرزندان از پيش آمادگي دارند.
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
خشونت خانوادگي
خشونت خانوادگي نسبت به كساني كه در ژن‌ها با ما شريك‌اند نا محتمل است. احتمال اینکه يك فرد در خانه خودش بوسيله اعضاي خانواده خودش مورد ضرب و شتم قرار گیرد و كشته شود بيشتر از هر جاي ديگر و بوسيله هر كس ديگر است (استراوس 1985) اما دالي و ويلسون (1982 و 1998) استدلال مي‌كنند كه به رغم عبارت فوق گزينش خويشاوند يك تاثير هدايت كننده نيرومند در خشونت خانوادگي اعمال مي‌كند. در يك گزارش آماري از آدم‌كشي، دالي ويلسون يافتند كه احتمال كشته شدن همسر (خويشاوند غير ژنتيكي) يا فرد غير خويشاوند ديگر 20 برابر بيشتر از کشته شدن فرزند خانواده، والدين يا ساير خويشاوندان ژنتيكي است. رابطه نزديك اغلب نزاع ها را مي‌خواباند و احتمال بروز خشونت را كاهش مي‌دهد.
يكي از تلويحات پر دردسر قانون‌ هاميلتون‌ به رابطه بين ناپدري با كودكان برمي‌گردد. تعجب‌آور نيست كه بهره‌گيري از نافرزندان موضوع اصلي داستان‌هاي عاميانه در سراسر جهان است. اما آيا اينها فقط داستان‌هاي عاميانه‌اند؟ خير. نافرزندان بيشتر از فرزندان ژنتيكي هدف خشونت قرار مي‌گيرند. در مطالعات مربوط به آدم‌كشي در كانادا در سال‌هاي بين 1974 تا 1990 ميلادي دالي و ويلسون (1988، 1994) يافتند كه كودكان به ويژه كودكان تازه متولد شده تا پنج ساله، با احتمال بين 50 تا 100 برابر بيشتر بوسيله ناپدر يا نامادر خود کشته شده‌اند تا بوسيله پدر يا مادر ژنتيكي.

نوعدوستي و رفتار اخلاقي

نوعدوستي بر دو نوع است. خويشاوندي و دوجانبه. مورد اخير در مورد افرادي كه از لحاظ ژنتيكي بهم وابسته نيستند صدق مي‌كند.
علل نوعدوستي دوجانبه عبارتند از:

در ميان استراتژي‌هاي اخلاقي كه مردم برگزيده‌اند تا سود متقابل خود را حفظ كنند و با بهره‌كشي مقابله نمايند مي‌توان به سرپيچي از قدرت، پذيرش نظام‌هاي دادگستري و مكانيسم‌هاي كشف تقلب اشاره كرد.
باراش (1979) معتقد است نوعدوستي واقعي و بي شيله‌پيله در طبيعت يافت نمي‌شود چرا كه هر دو نوع از نوعدوستي در نهایت به بقاي نسخه‌هاي ژن خود فرد مي‌انجامد و لذا رفتارهاي خودخواهانه است.
آنچه در اينجا لازم به ذكر است نخست اين است كه رفتارهاي اخلاقي كه شامل مهرباني نسبت به بيگانگان و گسترش رفتار ياري‌رسان به افراد غير خويشاوند است تكامل يافته‌اند در نتيجه به نفع ماست كه به اين گونه رفتار‌ها بپردازيم. دوم اینکه انسان‌ها نسبت به ايجاد ارتباط و همكاري با آشنايان گرايش بيشتري دارند تا بيگانگان. انسان‌ها مجبور نيستند به اعماق بيگانه هراسي پناه ببرند.
1- دست‌يابي به اهداف مشترك غير قابل حصول در صورت تنها بودن. 2- امید به مقابله به مثل طرف مقابل در آينده نزديك. 3- خودخواهي بي حد و حصر نظام همكاري را از هم مي‌پاشاند. 4- انسانها به گونه‌اي تكامل يافته‌اند كه باخود محوری، استثمار يا بهره‌كشي مقابل كنند (كربس 1998).
 

saray_m

عضو جدید
کاربر ممتاز

زبان
چامسكي معتقد است مغز عضوي از بدن انسان است كه به طور طبيعي طراحي شده است تا زبان را توليد كند و آن‌را بفهمد گفتن اين‌كه انسان‌ها ياد مي‌گيرند تا زبان داشته باشند همان قدر بي‌معني است كه گفته شود آن‌ها ياد مي‌گيرند تا دست، قلب يا ساير اندام‌هاي بدن را داشته باشند. بنابر این زبان نیز ثمره تکامل چند هزار ساله انسان است ( هرگنهان و السون 2005).

تشخیص علایم کیفیت در جنس مخالف

انسان ها به طور ناخودآگاه برخی علایم مهم کیفیت زیستی را در جنس مخالف تشخیص میدهند. از جمله این علایم می توان به تقارن چهره اشاره کرد.زنان بویژه در اواسط دوره ماهیانه نسبت به تقارن چهره حساسیت بیشتری پیدا می کنند یعنی زمانی که با آزاد شدن تخمک مصادف است و بیشترین شانس برای لقاح موفقیت آمیز وجود دارد ( لیتل 2007 ). پژوهش های مختلفی رابطه مثبت بین تقارن چهره و سلامت در جنبه های مختلف را نشان داده است. لارسن و شاکلفورد در پژوهشی در سال 1998 که بر روی دانش آموزان دبیرستانی انجام شد دریافتند که دانش آموزان با چهره های متقارن، کمترین افسردگی، احساس حقارت، مشکلات سلامت و بیشترین جذابیت را در بین همتایان خود دارند. نتايج مشابه را گرامر و ثورنیل (1994) درمورد مردان و زنان بدست آوردند.
در پایان برخی ویژگی ها و تفاوت‌هاي جنسيتي که در متن به آنها اشاره نشده همراه با تبیین و فایده های تکاملی
آنها بطور خلاصه آمده است . ( سینگ 2002، وبستر 2003، الکساندر 2003، شاتزول 2004، هایدر و همکاران 2006، شوپ و گالوپ 2008، بارکلی 2008، بلسکی و همکاران 2009 )




برخی ویژگی ها و تفاوت‌هاي جنسيتي همراه با تبیین و فایده های تکاملی آنها




ویژگی های مردان


توانائي بالاتر در تشخيص حركت در فضا
خشونت بيشتر
حسادت جنسي
ترجیح نسبت 7/. و پایین تر WHR (نسبت کمر به باسن) در خانم ها
فایده تکاملی
پرتاب نيزه
جنگ و شكار
محافظت از حریم خانواده
بیشترین زادآوری در زنان با نسبت WHR حدود 7/.


ویژگی های زنان
توانايي فضائي بهتر براي مكان‌ها
همكاري بيشتر
حسادت عاطفي
حساسیت به تقارن چهره بویژه در اواسط دوره ماهیانه
ترجیح رنگ های گرم بویژه صورتی و قرمز
تهوع بامدادی
بیشترین اختصاص ثروت به نوه ها
ترجیح تصاویر کودکان نسبت به تصاویر دیگردر سنین بلوغ
ترجیح اسباب بازی هایی مثل عروسک در کودکی
فایده تکاملی
يافتن و بخاطر سپاري محل غذاهاي مناسب
پرورش و تربيت
حفظ منابع جنس مخالف
جفت گزینی مناسب و انتخاب ژنهای مطلوب
جلب توجه به میوه های رسیده و نیز چهره کودکان
دوری از تراتوژن ها
اطمینان صد در صد در اشتراک ژنی
آمادگی برای فرزند پروری
آمادگی برای فرزند پروری

ویژگی های مشترک
حافظه قوی در شناسایی چهره متقلب ها
علاقه به غذاهای لذیذ
فایده تکاملی
افزایش امنیت
دریافت مواد مغذی


tohidcc.ir




















 

Similar threads

بالا