قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

fatemeh-r

عضو جدید
وخداگفت:


زمین مال شما


هرچه خواهیدبکارید


دراین دشت


دراین خاک


زمین مال شما


هرچه خواهیدبکارید. درونزدیک است


هرچه پرباربسازیدزمین را


خانه تان زیباتر


وخداراضی تر


وخداگفت:


یادتان باشدشمامخلوق یکتاخالقید


دلتان منزل ماست


پس نیاریدکسی رابه اجاره به درون!


دلتان منزل ماست


صاحب خانه خداست


وخداگفت:


ماجهان رابه ودیعه به تودادیم. بدان!


هرچه خواهی بکن امازتویکروزبگیریم. بدان!


وخداگفت:


که من بنده نوازم


تویی بنده من


نسازیدزمین منزل کین


گل لبخندبیاریدبه لب


گل لبخندشماجلوه ای ازروح من است


همه زیبایی این جاهمه ازآن من است
 

financialmanager

عضو جدید
خيلي قشنگ احساساتت رو بيان كردي ولي بعضي جاها قافيه ها رغايت نشده گاهي اوقاتم آهنگش به هم ميريزه يهو عوض ميشه
ولي در كل خيليييييييييييييييي قشنگ بود
خيلي خوب تجسمت رو بيان كردي ممنون
 

sh@di

عضو جدید
دوست عزیز در مورد نقد شعر تخصصی ندارم فقط نظر خودمو میگم . شعرتون قشنگ ولی همون طور که بقیه بچه ها هم گفتند بازم جای کار داره .... موفق باشی
 

juliet

کاربر بیش فعال
سلام دوستان اونایی که میتونن نقد کنن لطفا نظری به شعره ما بدن

اونایی هم که شعرو میخونم امیدوارم که خوششون بیاد تشکر از محبتشون




شبا خیال تو میاد دیوونه بازی میکنم
زیر تجسم چشات خودمو راضی میکنم



میشم یه دردونه ی عشق همیشه با تو میمونم
تو قلب مهربون تو خونه سازی میکنم




با یه دلبریه تو دست و پامو گم میکنم
همه ی عشق خودو به تو راهی میکنم




عاشقت هستم و این حرف تازه ای که نیست
تازه این حس دله با تو یاری میکنم



عاشقم باشو بگو که به قلبت میرسم
دستاتو میگیرمو عشق بازی میکنم


دیگه دیوونگیو تصور و خیال من
همگی کم میارن غزل سرایی میکنم




همگی میرن و من یکه و تنها میمونم
واسه ی فردا شبا ساعت شماری میکنم




.............................با شما هستم

خييييلي عالي و با احساس و قشنگ بود...:gol:
:gol:فقط اگه آهنگش توو همه ي ابيات حفظ بشه بهتره...
موفق باشين

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوای این روزها

چه وحشیانه سرد است

و آسمان

پر است از ابرهای عبوس

در این فضای کم عمق

و ساحل یخ بسته

خدا را چه دیدی

شاید هم

بچه خورشیدی به تورم بخورد
 

چاووش

عضو جدید
سلام دوستان اونایی که میتونن نقد کنن لطفا نظری به شعره ما بدن

اونایی هم که شعرو میخونم امیدوارم که خوششون بیاد تشکر از محبتشون




شبا خیال تو میاد دیوونه بازی میکنم
زیر تجسم چشات خودمو راضی میکنم



میشم یه دردونه ی عشق همیشه با تو میمونم
تو قلب مهربون تو خونه سازی میکنم




با یه دلبریه تو دست و پامو گم میکنم
همه ی عشق خودو به تو راهی میکنم




عاشقت هستم و این حرف تازه ای که نیست
تازه این حس دله با تو یاری میکنم



عاشقم باشو بگو که به قلبت میرسم
دستاتو میگیرمو عشق بازی میکنم


دیگه دیوونگیو تصور و خیال من
همگی کم میارن غزل سرایی میکنم




همگی میرن و من یکه و تنها میمونم
واسه ی فردا شبا ساعت شماری میکنم




.............................با شما هستم


سلام دوست خوبم

نظر بیشتر دوستان در مورد شعرتان را خواندم
از نظر ظاهر شعرتان این مشکلات را دارد ولی اگر ناراحت نباشید در مورد ریشه شعرتان هم چند کلامی برایتان بنویسم
امیدوارم بنده را ببخشید قبلا عذر خواهی میکنم که مثل دوست قبلی از نقد حقیر آزرده خاطر نباشید

شعرتان زبان محاوره ای نوشته شده ولی این شعر ها هم برای خودشان قواعدی دارند که باید رعایت شوند
در بیشتر واژه ها همخوانی دیده نمی شود و رابطه زیاد عمیقی در بین آنها دیده نمی شود
از نظر هجایی در ابیات کم و زیادی وجود دارد که این باعث بر هم زدن نظم شعرتان میشود
اینگونه نوشته ها در خواندن ترانه چنانکه آهنگی روی آنها گذاشته شود بعضی از نارسایی ها
از بین میرود و این هم بعهده خواننده است ولی در خواندن معمولی مانند غزل بیشتر احساس میشود و احساس را در خواننده از بین می برد
به نظر من بیشتر مطالعه کنید مخصوصا اشعار شعرای معاصر را که شعرشان امروزیست
بیشتر به اوزان شعرها یتان دقت کنید و قبل از نوشتن وزن شعرتان را مشخص کنید البته برای خودتان
ارتباط ابیات را در نظر داشته باشید وبه زیبایی ظاهر شعرتان در کنار زیبایی درون واژه ها توجه بیشتر داشته باشید


پاینده باشید _سپاسگذار
 

چاووش

عضو جدید
تشنه نقش سراب تو صحرا بودن کافیه
شعرای پاییزی تو بهار سرودن کافیه
هر دومون کنار هم حواسمون جای دیگه اس
نمی شه به هم بگیم با تو نبودن کافیه


همه تو راه دراز سوار وما پیاده ایم
همه باور می کنن ما دوتا پاک وساده ایم
می تو نیم چشامونو چراغ جاده ها کنیم
اینجوری شب می بینه ما دوتا فوق العاده ایم

بیا تا عشقمونو به آدما نشون بدیم
بیا رنگ آبی رو هدیه به آسمون بدیم

دنیا انگاری تو خوابه بسکه خوابن آدماش
واسه هم بمیریم و دنیایی رو تکون بدیم
 

نسیم-سحر

عضو جدید
در کوچه های دلتنگی


آه باز این آسمان سینه ام ابریست!

جان خموش و کوچه هایش

کوچه باغ باغ دلتنگیست

هر کجا رو میکنم

جز ساز مرگ و جور و غم

آوای دیگر نیست

من نمی دانم خداوندا ! خدایا!

در میان این همه

سیّاره و خورشید و چندان کهکشان تا بینهایت!

این زمین

این سخت تلخِ پر شقاوت

گرد تا گردش جنایت

بهر چیست؟

نسیم
 
آخرین ویرایش:

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کوچه های دلتنگی


آه باز این آسمان سینه ام ابریست!

جان خموش و کوچه هایش

کوچه باغ باغ دلتنگیست

هر کجا رو میکنم

جز ساز مرگ و جور و غم

آوای دیگر نیست

من نمی دانم خداوندا ! خدایا!

در میان این همه

سیّاره و خورشید و چندان کهکشان تا بینهایت!

این زمین

این سخت تلخِ پر شقاوت

گرد تا گردش جنایت

بهر چیست؟

نسیم
سلام جناب نسیم
بازهم طبق معمول شعری موزون با موضوعی جالب و بروز خواندیم از شما، دست گلتان درد نکند و قلم تان پویا و پر رنگ باد.
من موضوعی که زیبایی شعر را زیر سوال برده باشد نمی بینم.
اما.......
در رابطه به موضوع شعر تان چند روز پیش سپیدی رقم زدم که در زیر می گذارمش و منتظر نقدتان خواهم بود.:gol:
 
آخرین ویرایش:

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشنه نقش سراب تو صحرا بودن کافیه


شعرای پاییزی تو بهار سرودن کافیه
هر دومون کنار هم حواسمون جای دیگه اس
نمی شه به هم بگیم با تو نبودن کافیه


همه تو راه دراز سوار وما پیاده ایم
همه باور می کنن ما دوتا پاک وساده ایم
می تو نیم چشامونو چراغ جاده ها کنیم
اینجوری شب می بینه ما دوتا فوق العاده ایم

بیا تا عشقمونو به آدما نشون بدیم
بیا رنگ آبی رو هدیه به آسمون بدیم

دنیا انگاری تو خوابه بسکه خوابن آدماش
واسه هم بمیریم و دنیایی رو تکون بدیم

سلام دوست عزيز :smile:
زيبا بود اما در بند اول شعرتون سنگيني خاصي ديده ميشه كه لذت خواننده را از خواندن ادمه اش گرفته ميشه فكر كنم اگر از كاما استفاده ميكرديد بهتر بود ...
اواسط نوشته شما از رواني خاص خودش برخوردار هست اگه ابتداش رو هم هماهنگ كنيد خيلي زيباتر از اين خواهد بود...
شعر پايان خوبي داشت..
خواستم ببينم قسمتي از شعر رو كه بيشتر دوست دارم كجاست ولي در مجموع از زيبائي برخورداره و دلم نيومد بندي رو از ديگر بند ها جدا كنم...:gol:پاينده باشيد و شاعر
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلف من است كه خواب تو را چنگ مي زند
پنجه نزن به پيچ و تاب زلف من
غروب باران زده ام،
پنجه نزن پنجه نزن به زلف من
چنگ بزن...!

نقد فراموش نشود ...سپاس:gol:

سلام زیبا و جالب و خواندنی و پر احساس:gol:
منتهی نه شما تنها بلکه همه ی دوستانی که شعر میگذارند خوبه که از اسم واقعی شان استفاده کنند، چون در آینده اگر شعر شان به سرقت رفت حرفی برای گفتن داشته باشن
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوایت ای شهر
نفس کشیدنی نیست
آلوده ی بی هوایی است
فضایت ای خانه
چقدرمسموم است
و تو ای همسایه
خرده مگیر بر بی برگی ام
اینجا
حتی بچه های یتیم طبیعت هم
بی مسئولیت اند

باد می بارد

باران می وزد

سنگ می رود

وآب می شکند

نقد، نظر؟؟
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام زیبا و جالب و خواندنی و پر احساس:gol:
منتهی نه شما تنها بلکه همه ی دوستانی که شعر میگذارند خوبه که از اسم واقعی شان استفاده کنند، چون در آینده اگر شعر شان به سرقت رفت حرفی برای گفتن داشته باشن

ممنون دوست خوبم...
هميشه از چيزي به نام تخلص خوشم نميامده و فكر ميكنم كمي دست و پا گير هست ولي اميدوارم اين اتفاق پيش نياد و كسي نخواد سرقت ادبي و انتحال كنه....
 

نسیم-سحر

عضو جدید
هوایت ای شهر
نفس کشیدنی نیست
آلوده ی بی هوایی است
فضایت ای خانه
چقدرمسموم است
و تو ای همسایه
خرده مگیر بر بی برگی ام
اینجا
حتی بچه های یتیم طبیعت هم
بی مسئولیت اند

باد می بارد

باران می وزد

سنگ می رود

وآب می شکند

نقد، نظر؟؟


جناب اکرام عزیز

با سپاس از مهربانی و بلند نظریتان در باره من و شعر " در کوچه های دلتنگی".
شعرتان بر روال همبیشه بسیار زیباست و دلنشین.
پایدار باشید
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوایت ای شهر

نفس کشیدنی نیست
آلوده ی بی هوایی است
فضایت ای خانه
چقدرمسموم است
و تو ای همسایه
خرده مگیر بر بی برگی ام
اینجا
حتی بچه های یتیم طبیعت هم
بی مسئولیت اند

باد می بارد

باران می وزد

سنگ می رود

وآب می شکند


نقد، نظر؟؟

درزمينه غزل كه عالي مي سرودين...
در اينجا هم كه دارين مي درخشين...:smile::gol:
زيبا بود و تاثير گذار
باد مي بارد
باران مي وزد
سنگ مي رود
و آب مي شكند ...
آفرين....:gol::gol::gol:
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
روبروی من بودی
آغوش گشودی
کفشهایم را بدست باد سپردم
و پر کشیدم پروانه وار
هزاران گل شکفت
دیوانگی آسان شد
و پروانه بی قرار.
لاله،دل خونین به شقایق بخشید
غمزه ی آلاله بر دامون نشست
طلایی خورشید بر من درخشید
نورانی شدم،
تازه تر از امیــد
آبی تر از پرواز.
به خود که آمدم،خیالت رفته بود،
خالی شدم...خالی تر از حباب.
آه...ای توهم ،ای خیال
چقدر جای تو خالیست در اوهام من
که در دامنت بیاویزم
که مرا با خود ببری به سالهای دور...
به بی پروایی های کودکانه.
 

چاووش

عضو جدید
حكايت

تو در پي بهار ميروي از اين ديار
ومن به انتظار ديدنت نشسته ام به انتظار

چقدر دير ميگذشت بحظه هاي بي تو بودنم
صبور بودمو تو دير ميرسيده اي سر قرار

پر از هراس خنده ها و بوسه هاي دزدكي
براي لحظه اي نگاه پناه ميگرفته ام به گوشه و كنار

هزار بار گفته ام كه عاشقانه دوست دارمت
به خنده گفته اي شنيده ام هزار بار

تو رفته اي! هنوز گيج و گنگ مانده ام چرا؟
چنان كه مثل يك ستاره ام كه مانده خارج از مدار

بهار ميرود تو ميروي عجب حكايتيست!
چه ارتباط غمگنانه ايست ميان رفتن تو و بهار

زدل برون رود هرآنكه از دو ديده رفت
ولي براي من محبت تو مانده است يادگار!




سلام دوست گرامی

شعر معاصر شعری است که با زبان امروزی سروده میشود
ولی بهر حال همانطور که میدانید چهار چوب قواعدش نیز باید رعایت شود
درسته که احساس اولین قدم در غزل گفتن است ولی باز هم از قواعد شعری استثنا نیست
البته نمیدانم خودتان اینگونه نوشته اید یا متوجه هجاهای کم وزیاد ابیات تان شده اید
انشاء الله کارهای دیگرتان بهتر خواهد بود
البته نا امیدتان نمی کنم ولی کمی کمتر با کلمات بازی کنید
به ساختار شعرتان هم دقت داشته باشید

پیروز باشید
 

نسیم-سحر

عضو جدید
به حلاج ها


مرثیه

این خون دل ماست که رقصان شده در باد
زین جور که بر پاست خدا را به که فریاد

این گل که فرو ریخت نه با باد بیامد
این رنج پدر هاست که مرده ست ز بیداد

آن دیده ی بیدار که از یار نشان داد
ای وای بگو خاک بر آن دیده که بنهاد؟

شهزاده ی بر دار در آفاق تو نوری
سیمای چو خورشید تو در خون که بیالاد؟

ای عشق چه بسیار به دارت بکشیدند
تا کینه شیطان به تماشات شود شاد


غم را تو بگو بر سر این خاک مگرید
کین خاک چنین شیر به میدان بفرستاد

بدرود شقایق! اگرت دست خزان کشت
درباغ بهاری ست ترا موعد و میلاد

فردا به نسیمی چو دو صد گل بشکوفد
خاک تو شود مسجد و محراب! چنین باد!

نسیم
21 بهمن 89
 
آخرین ویرایش:

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به حلاج ها


مرثیه

این خون دل ماست که رقصان شده در باد
زین جور که بر پاست خدا را به که فریاد

این گل که فرو ریخت نه با باد بیامد
این رنج پدر هاست که مرده ست ز بیداد

آن دیده ی بیدار که از یار نشان داد
ای وای بگو خاک بر آن دیده که بنهاد؟

شهزاده ی بر دار در آفاق تو نوری
سیمای چو خورشید تو در خون که بیالاد؟

ای عشق چه بسیار به دارت بکشیدند
تا کینه شیطان به تماشا یت شود شاد


غم را تو بگو بر سر این خاک مگرید
کین خاک چنین شیر به میدان بفرستاد

بدرود شقایق! اگرت دست خزان کشت
درباغ بهاری ست ترا موعد و میلاد

فردا به نسیمی چو دو صد گل بشکوفد
خاک تو شود مسجد و محراب! چنین باد!

نسیم
21 بهمن 89
سلام جناب نسیم عزیز
حال و هوای این مرثیه و پستی بلندی هایش انسان را به دنیای زیبایی سوق می دهد
واژه های بیالاد و بشکوفد خودشان به تنهای آهنگ دارند و این ویژگی زبان در شما ستودنی است
و در یک کلام شعری مستحکم و معتبر خواندیم از شما
در جایی که فرمودید (تماشایت) اگر (تماشات) می گفتید، تنها سنگینی این شعر تان هم روان می شد که خود بهتر از من بر آن واقفید
قلم تان سبز و پویا و پر رنگ
 

sajjad.DSA

عضو جدید
ببخش

دلم از دوری تو خـــون گشته
رگم در غیرتت پر خون گشته

چرا کردم تو را محــــــــــزون الهی
مرا بخشش نما چون بی پناهی

شود عاشق شوم من بار دیگــــــر
دهم جان من شوم بی روح و پیکر

ولی بخشش نکن چون می توانی
به دور از قلب من زنـــــــــده بمانی

امید وارم اون کسی که این شعر رو بخاطر اون گفته بودم بلاخره منو ببخشه

شما هم بگین آمین
 

نسیم-سحر

عضو جدید
سلام جناب نسیم عزیز
حال و هوای این مرثیه و پستی بلندی هایش انسان را به دنیای زیبایی سوق می دهد
واژه های بیالاد و بشکوفد خودشان به تنهای آهنگ دارند و این ویژگی زبان در شما ستودنی است
و در یک کلام شعری مستحکم و معتبر خواندیم از شما
در جایی که فرمودید (تماشایت) اگر (تماشات) می گفتید، تنها سنگینی این شعر تان هم روان می شد که خود بهتر از من بر آن واقفید
قلم تان سبز و پویا و پر رنگ


جناب اکرام عزیز

با سپاس بی نهایت از مهرتان
حق با شماست!
باید بگویم که در ابتدا کلمه ی "تماشای" بود که سپس تصمیم گرفتم آن را به تماشات تغییر دهم و البته به هنگام انجام تغییر برداشتن "ی" را فراموش کرده ام!
تصحیح کردم
زنده باشید

نسیم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخش

دلم از دوری تو خـــون گشته
رگم در غیرتت پر خون گشته

چرا کردم تو را محــــــــــزون الهی
مرا بخشش نما چون بی پناهی

شود عاشق شوم من بار دیگــــــر
دهم جان من شوم بی روح و پیکر

ولی بخشش نکن چون می توانی
به دور از قلب من زنـــــــــده بمانی

امید وارم اون کسی که این شعر رو بخاطر اون گفته بودم بلاخره منو ببخشه

شما هم بگین آمین

آمين...
منم يه شعر درباره بخشش سه سال قبل گفتم...در اولين فرصت تايپ ميكنم... ولي خيلي مشكل داره....به خوبي شعر شما نيست...
هميشه شاعر باشيد...:gol:
 

sajjad.DSA

عضو جدید
چه خوش گفته پیغمبر راستی
گرت خواهی شوی توهم بهشتی

به گوش دل شنو پیغمبرت را
که با این ناتوانان کن مدارا

پدر را کن محبت مادرت را
به دنیایت نده این آخرت را

به زیر دستان نیکی روا دار
بر آن دنیا به گرد آری هوادار

همی روزه بگیر و خمس پرداز
نمازت را بخوان از بحر پرواز

دلت را پر بده سوی خدایت
بدان که بشنود هر آن صدایت
 
بالا