لباسه خواجه

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
از مصيبت نامه ي عطار :
يكي پرسيد از ان شوريده ايام ***** كه تو چه دوست داري؟ گفت دشنام
كه هر چيزي كه ديگر ميدهندم ***** بجز دشنام منت مي نهندم!


بعدي از خسرو و شيرين نظامي :
جواني گفت پيري را چه تدبير ***** كه يار از من گريزد چون شوم پير
جوابش داد پير نغز گفتار ***** كه در پيري تو خود بگريزي از يار


بعدي از صادق هدايت : ترانه هاي خيام :
شيخي به زني فاحشه گفتا مستي ***** هر دم تو بدام ديگري پا بستي
گفتا شيخا چنانكه مي نمايي هستم ***** تو نيز چنانكه مي نمايي هستي ؟


بعدي از رساله ي دلگشاي عبيد ذاكاني :
بازرگاني زني خوش صورت ((زهره)) نام داشت.عزم سفر كرد.از بهر او جا مه اي سفيد بساخت
و كاسه ي نيل به خدام بداد.كه هر گاه هر گاه از اين زن حركتي ناشايست در وجود امد يك انگشت نيل به جامه ي او زن.تا چون باز ايم اگر تو حاضر نباشي مرا حال معلوم شود.پس از مدتي خواجه بخادم نوشت :
چيزي نكند زهره كه ننگي باشد ***** بر جامه ي او زنيل رنگي باشد؟
خادم باز نوشت كه :
گر امدن خواجه درنگي باشد ***** چون باز ايد زهره پلنگي باشد.


:smile::smile::smile:
 

Similar threads

بالا