چاره اي نيست! منظورم تنها اين كاربر مورد نظر نيست! البته همين ها وقتي عملاً وارد جامعه شدند به درستي متوجه مي شوند كه اين به اصطلاح اسم و رسم ظاهري كه زائيدهء افكار يك مشت افراد ناآگاه تر از خودشون بوده دردي ازشون دوا نمي كنه و براشون نون و آب و شخصيت نمي شه!

معمولاً چنين صحبتهاي بيهوده و پوچي تو محيطهايي مانند دانشگاه و بين امت عوام كه دست بر قضا نه تنها تصور درستي از موضوع ندارن بلكه امكان داره حتي در چيزي كه درباره اون اظهار نظر مي كنند كوچكترين علمي هم نداشته باشند رايجه!

با طرز تفكر عوام الناس كاري نداريم

اما نقطه تاسف اين قضيه اينه كه چرا در محيطهاي انتلكتوئل پروري مانند دانشگاه نبايد ساز و كاري مناسبي وجود داشته باشه كه به همگرايي و همكاري بيشتر دانش آموختگان گرايشهاي مختلف يك رشته و يا رشته هاي مختلف با هم مثلاً در انجام يك پروژه علمي (كه مي تونه در آينده به يك پروژه تجاري هم تبديل بشه) بينجامه!!!

در اين رابطه فلسفهء ايجاد مراكز رشد تحت عنوان "پاركهاي فناوري" و يا دفتر ارتباط با صنعت (در دانشكده ها و دانشگاهها) اگه هنوز هم وجود داشته باشند مي تونه قدم خوبي در اين راه باشه اما كافي نيست!
در اينجا جا داره خاطره اي رو از يكي از اساتيد عزيزم در دورهء تحصيل در دانشگاه تعريف كنم:
استاد درس "اختياري 2 واحدي" پرورش ماهي ما آقاي مهندس گرشاسب بودند. ايشان از زماني كه وارد كلاس مي شدند تا زماني كه ساعت كلاس ايشان تمام مي شد در مورد تجربيات عملي خود صحبت مي نمودند! نحوهء تدريس ايشان اينقدر برايم جذاب بود كه آرزو مي كردم اي كاش مي توانستم تمام حرفاي كاربردي ايشان را ضبط كنم!

يك بار از استاد مورد نظر پرسيدم: به نظر شما با وجود اينهمه فارغ التحصيل در رشته هاي مختلف بازار كار اشباع نمي شود؟ ايشان در جواب بنده گفتند:
"چرا! البته مشكل كشور هايي مانند ما در اين باره كمبود فارغ التحصيل نيست بلكه كمبود متخصص است" البته منظور ايشان صرفاً متخصص آكادميك نبود! منظور متخصص آشنا به كار بود! و بنده به حق به گفته ايشان رسيدم كه اگر حتي در بخشي از رشته خودم كار بلد بودم ؛ احتمال كمي وجود داشت كه بي كار باشم!
