یک داستان جالب و خنده دار ( کوتاهه اما خنده دار )

hamidelahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
زني سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

يکروز تصميم گرفت ميزان علاقه‌اى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند.



يکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد.

فردا صبح يک ماشين پژو 206 نو جلوى پارکينگ خانه داماد بود و روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فرداى آن روز يک ماشين پژو 206 نو هديه گرفت که روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسيد.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

امّا داماد از جايش تکان نخورد!!!!

او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم.

همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.

فردا صبح يک ماشين بى‌ام‌و کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشه‌اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف پدر زنت»


تشکر یادت نره
 

فاطمه تنها

کاربر بیش فعال
زني سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

يکروز تصميم گرفت ميزان علاقه‌اى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند.


........

فردا صبح يک ماشين بى‌ام‌و کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشه‌اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف پدر زنت»

تشکر یادت نره
اصلا هم خنده دار نبود:whistle:.در ضمن خیلی هم تاسف برانگیزه،چون معرفت مردهارو نشون می ده.:whistle::whistle::whistle::whistle::d
 

هدیه.

مدیر تالار مهندسی شهرسازی
مدیر تالار
اصلا هم خنده دار نبود:whistle:.در ضمن خیلی هم تاسف برانگیزه،چون معرفت مردهارو نشون می ده.:whistle::whistle::whistle::whistle::d
چون تشکرم تموم شده بود اینجوری تشکراتم را تقدیم شما میکنم.
با تشکر خیلی زیاد و فراوان وبیش از حد!!
بوس بوس
 

fifa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اين مرد دختر ديگه اي نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

fifa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آواتارت رو عوض كني خيلي خوب ميشه اين همه اش بدآموزيه.
 

babak 123

عضو جدید
کاربر ممتاز
تکراری و قدیمی
زني سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

يکروز تصميم گرفت ميزان علاقه‌اى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند.



يکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد.

فردا صبح يک ماشين پژو 206 نو جلوى پارکينگ خانه داماد بود و روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فرداى آن روز يک ماشين پژو 206 نو هديه گرفت که روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسيد.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

امّا داماد از جايش تکان نخورد!!!!

او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم.

همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.

فردا صبح يک ماشين بى‌ام‌و کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشه‌اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف پدر زنت»


تشکر یادت نره
 

elisa.ff

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا که داماد نامرد !!!

پدر زنه هم یه آدم زن ذلیلی بوده زورش به یه خانم هم نرسیده!
 

elisa.ff

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی این داستان از فسیل بودن گذشته وبه سنگواره تبدیل شده،دییییییییییییییییییی
 

ecmn_ec

عضو جدید
زني سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
يکروز تصميم گرفت ميزان علاقه‌اى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند.
يکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح يک ماشين پژو 206 نو جلوى پارکينگ خانه داماد بود و روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز يک ماشين پژو 206 نو هديه گرفت که روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسيد.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جايش تکان نخورد!!!!
او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم.
همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح يک ماشين بى‌ام‌و کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشه‌اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف پدر زنت»

تشکر یادت نره

این کورسی چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Similar threads

بالا