Mehraz-6128
عضو جدید
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هنویش بخشم سمرقند و بخارا را
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هنویش بخشم سمرقند و بخارا را
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
دیگر چه جای سنجش سود و زیان من
هر گام میروی تو و هر لحظه جان من ....
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
اینجا فضا به سود تو تغییر میکند
در خاطرات تلخ من و داستان من
ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
" همین یکی دو سه شب را که من کم آوردم
مزیر بستر من می شوی ؟" ........ نوشت : "بله"
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
مرغکی گم کرده راه آشیان خویش رادوستان عزیز با اجازه من باید برم خوش باشید
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نهشب همگی به خیر...
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم...
همچو ژاله، بر رخ گلبرگ می گریم ز غمما چون دو دریچه روبرویِ هم
آگاه ز هر بگو مگویِ هم
هر روز سلام و پرسش وخنده؛
هر روز قرارِ روزِ آینده
همچو ژاله، بر رخ گلبرگ می گریم ز غم
گر بُود جرمم وفاداری مرا پرپر مکن.
نوشت جان تو نه جان آن پدر جانت
عروس مادر من میشوی ؟........ نوشت : بله
هر دم از چشمم سرشک از درد و داغی تازه ریخت
با زبان دیده گویم داستان خویشتن
تابش خورشید عشقی می کند خاطر تمنانمانده یک گلِ رنگین به باغ و طرفه هنوز
بهم کدورت گلچین و باغبان باقیست
نگاه کن حرم ما کلاغدان شده است
شما کبوتر من میشوی ؟.......... نوشت بله
تابش خورشید عشقی می کند خاطر تمنا
ور نتابد نور عشقی گیرم از کیوان گذشتم
هرگز نه خو گرفت و نه خواهد گرفت خو
جز بر شرار مهر که سودای ناب بود
ببخشید دوستان تشکر ندارم !
مجموعۀ کائنات ؛ حیرانِ تواند
مجموع ؛ نشسته و پریشانِ تواند
رخساره به کس نمی نمائی ؛ امّا
صد شمس و قمر ؛ آینه گردانِ تواند
در نامه ی آخر نوشتی خوب خوبی
حالا کجایی تا ببینی حال زارم
مردان نه بهشت و رنگ و بو میخواهند
یا موی خوش و روی نکو میخواهند
یاری دارند مثل و مانندش نیست
در دنیی و آخرت هم او میخواهند
مست آن گرمي آغوش شوم
آه گويي ز پس پنجره ها
بانگ آهسته پا مي آيد
اي خدا اوست كه آرام و خموش
بسوي خانه ما مي آيد
یک دم به مراعات دلم گرم نداری
یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که ز من شرم نداری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |