راهی به سوی آغاز

khorshid777

عضو جدید
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه
چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه
سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه
آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه
لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه
رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه
چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه
اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند
 

khorshid777

عضو جدید
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
 

khorshid777

عضو جدید
امشب دلم برای کسی تنگ تر شد و ...
مردی که عاشقش شده ام با خبر شد و ...

گفتم که بی جهت به تو هی فکر می کنم
از شرق و غرب خاطره ات بیشتر شد و ...

دیدم که در مساحت دل خوب جا شدی
بحر طویل تو به زبان مختصر شد و ...

با این غزل به حرمت عشق مقدست
آخر رسیدم و سخنم معتبر شد و ...
 

سوگلییی

عضو جدید
[FONT=&quot]به چشمانم نگاه کن که خیس شده اند[/FONT]
[FONT=&quot]می گویی چرا؟[/FONT]
[FONT=&quot]درد دوری به چشمانم هم رحم نکرد[/FONT]
[FONT=&quot]اگر آمدی کمی نوازشم کن تا آرام تر شوم[/FONT]
[FONT=&quot]عاشق نوازش کردنت بودم[/FONT]
[FONT=&quot]از وقتی که رفتی.........[/FONT]
[FONT=&quot]درد دوری نوازشم می داد[/FONT]
[FONT=&quot]و دیگر به او نیز عادت کردم[/FONT]
[FONT=&quot]هر جا هستی به یادت گریه می کنم[/FONT]
 

سوگلییی

عضو جدید
[FONT=arial black,avant garde]
باز در پنجه ی تاریکی شب
سوز این سینه ی من حسرت تست
باز در سجده ی کفر آلودم
یادت ایمان مرا با خود شست
چشمت افسونگر احساس نیاز
رقصت احیاگر بی تابی هاست
هم در این خانه ی پر گشته ز آه
یاد تو علت بی خوابی هاست
باز هم وسوسه ی آغوشت
هست و پی در پی خواهشهایم
و چنین دانه ی انکار از تو
خود جواب من و چالشهایم
ای که احساس مرا می دانی
بگشا چشم خمار آلودت
تا ببینی که چه سوزانم من
از نگاه دل و جان فرسودت
وین همه راز که در شعر من است
همه از باور تو جوشیدست
کاش یکدم به کنارم آیی
ای که عشقت به دلم روییدست ...
[/FONT]
 

2&2

عضو جدید
امروز هوای آستارا مه آلوده
من خیلی مه دوست دارم
شهر رازآلود و مرموز میشود وقتی هوای ابری خبر از گذشتن تو بر شهر من میکند
فریاد میزند و جیغ کشان تن در مه زمانه میسپارد....آه ای هوای ابری کی میرسد باران؟
 

سوگلییی

عضو جدید
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم

 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را
.
.
.
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد

و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

دلم براي کسي تنگ است

که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي

دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت

و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

- دگر کافي ست.
 

saman654

عضو جدید
[FONT=&quot] سلام دوستان
[/FONT]
[FONT=&quot]این تاپیکو برای دل خودم ودوستای باشگاه گذاشتم هرکس مطلب زیبایی داره میتونه بزاره
[/FONT]
[FONT=&quot]شاید حساب روزهایی که زندگی کرده باشم نصف روزهای زنده گی ام نباشد .[/FONT]​
[FONT=&quot]و امروز یک روز دیگر هم زندگی کردم ...[/FONT]​
[FONT=&quot]گاهی چیزی...نوری در دل آدم سو سو میزند که شاید از کلامی ساده روشن شده باشد .[/FONT]​
[FONT=&quot]کلامی هرچند ساده ...هرچند تکراری اما از جنس دل ...و بر دل خواهد نشست.[/FONT]​
[FONT=&quot] ...و این سراغاز زندگیست.[/FONT]​
[FONT=&quot]میدانی دلم چه میخواهد؟ [/FONT]​
[FONT=&quot]یک دل سیر صدای تنبور ...سکوتی ازجنس سیروان .[/FONT]​
[FONT=&quot]آنجا که هیچ صدایی نیست جز صدای هق هق دلی که عجیب گرفته است.[/FONT]​
[FONT=&quot]و دلت که روشن شد حس میکنی حالا وقتش است دستت را به زانوانت بگیری و برخیری.[/FONT]​
[FONT=&quot]این همه بی راهه را برگردی و راه را برگیری .[/FONT]​
[FONT=&quot]شاید اگر نشانی ها را نشان راهت کنی پایت به پای راه رود .[/FONT]​
[FONT=&quot]و سفر از دنیای چشم هایی غریب در آینه آغاز خواهد شد .همان چشمهایی که تنها یادگار ازمن بود و گمشان کردم .[/FONT]​
[FONT=&quot]باشد که این سوسوی غریب خاموش نشود.[/FONT]​
[FONT=&quot]خدای دل ؛با من باش .[/FONT]​
[FONT=&quot]هوای شب های پاییز پر از حس پرواز است ...بالهایم را هم که گم کرده ام ...چقدر زمینی شده ام اینروزها[/FONT]​
[FONT=&quot]چیزی به زمستان نمانده است یعنی چند ساله خواهم شد؟!:gol:[/FONT]​

خیلی متن زیبایی بود ممنون ای کاش ما ادما واقعا زندگی میکردیم نه اینکه همش دنبال کاری هایی بریم که اخرش جز دردسرو و غفلت نیست
 

سوگلییی

عضو جدید
از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟
مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعر او زیبا بود...... شعر من تکرار است..... جرم من تقلید است.... لا اقل حرف دل است.... خوب میدانم که سهراب مرا میبخشد...... آخر او حرف دلش را زد و رفت....حرف من جا مانده.... پس چنین میگویم: اهل شعرم....اهل تنهایی و درد پیشه ام فریاد است!! کاسبم.....کاسب دل.... صادراتم شادی.....وارداتم غم و درد.... دوستانی دارم....سردتر از سردی برف.....گاه گاهی یخشان میشکند...... گاه گاهی دلشان میسوزد...... ولی از روی ترحم!!! سرزمینی دارم .... مردمانش همه دوست..... ولی از روی ریا....... خنده ام میگیرد!! دلشان مرد
 

2&2

عضو جدید
دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را
.
.
.
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد

و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

دلم براي کسي تنگ است

که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي

دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت

و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

- دگر کافي ست.
چه جمله زیبایی تحت تاثیر قرار گرفتم
 

2&2

عضو جدید
از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟
مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.
رفتم صفحه اول تاپیکتو خوندم خیلی قشنگ و با احساس بود
 

سوگلییی

عضو جدید
كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز
كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.
نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،
نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و
لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.
 

سوگلییی

عضو جدید
بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.
همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.
زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به
يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.
تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.
مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.
 

2&2

عضو جدید
چه کسی میگوید دل من دل خاموشی هاست ...دل غریب و بی یار است؟!!!
چی کسی می گوید تو مرا فراموش کرده ای ؟!!!
پس این فریاد مملو از سکوت او از برای کیست؟!!
آیا ندیدی چه ناخنی بر شیشه دلم میکشید وقتی همه آرزوهایش را برباد رقته میدید ؟؟!
ندیدی که اینگونه مرا محکوم میکنی !!!!
پس چشم بر من بگشا و ببین من چه موجود پستی هستم که با او جفا کردم ، من هستم و میزیم ...
این دلیل بودن من نیست......دلیل بودن من را تو باید توصیف کنی..
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دير گاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است
بانگي از دور مرا مي خواند
ليك پاهايم در قير شب است
رخنه اي نيست دراين تاريكي
در و ديوار به هم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاري است دراين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطي مرده است
دست جادويي شب
در به روي من و غم مي بندد
مي كنم هر چه تلاش
او به من مي خندد
نقشهايي كه كشيدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هايي كه فكندم در شب
روز پيدا شد و با پنبه زدود
ديرگاهي است كه چون من همه را
رنگ خاموشي در طرح لب است
جنبشي نيست دراين خاموشي
دست ها پاها در قير شب است
 

سوگلییی

عضو جدید
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی

حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی

که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پیشته سرتو بندازی پایین و آروم اشک بریزی

چون دلت براش تنگ شده، اما آروم اشکاتو پاکنی تا متوجه نشه...

چون حتما فکر می کنه دیوونه ای!

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه

دونه های اشک صورتت رو خیس کنه




اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی

گل من باغچه نو مبارک...
 

2&2

عضو جدید
[FONT=&quot]من فکر می کنم
که پشت همه ی تاریکیها
شفافیّت شیری حیات نهفته است.
این راز را
از حفره ی ماه و روزنه های ستارگان دریافته ام.
[/FONT]
 

2&2

عضو جدید
دير گاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است
بانگي از دور مرا مي خواند
ليك پاهايم در قير شب است
رخنه اي نيست دراين تاريكي
در و ديوار به هم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاري است دراين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطي مرده است
دست جادويي شب
در به روي من و غم مي بندد
مي كنم هر چه تلاش
او به من مي خندد
نقشهايي كه كشيدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هايي كه فكندم در شب
روز پيدا شد و با پنبه زدود
ديرگاهي است كه چون من همه را
رنگ خاموشي در طرح لب است
جنبشي نيست دراين خاموشي
دست ها پاها در قير شب است
[FONT=&quot]برای رهائی از گذشته با خود بخوان :
من بازتابی از خاطراتم هستم. من جهانٍ در حالٍ گذار هستم.من جهانی هستم که در شرف زاده شدن است! من میخواهم که دویاره متولد شوم .. اینبار جوری دیگر...
[/FONT]
 

Similar threads

بالا