مشاعرۀ سنّتی

[semiramis261]

تو چنان خون جاری و جویا به رگ های منی
تو نیازی بر نیایش سوی درگاه خدا

 

[salvador]

از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل

تا بداند دیو کاین آئینه جای گرد نیست

 

[semiramis261]

تو شمس منی شمس اندیشه هایم
ز مغرب به مشرق تو را می کشانم

 

[sutern]

میروی و گریه می اید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد

 

[semiramis261]

دلیلی ندارد، دلیلی ندارد
که تنها بمانی که تنها بمانم

 

[sutern]

من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو

 

[semiramis261]

ورقی چند ز ناخوانده کتاب غم عشقم
که کند کودک تقدیر ز شیرازه جدایم

 

[salvador]

ما زنده از اکرام تو ای هر دو عالم رام تو

وی از حیات نام تو جانی گرفته نام دل

 

[semiramis261]

لحظه های عمر ما توفیر کرد
عشق آمد ژاله را تا مهر برد

 

[fairy a]

دیده ام در خواب کان یار عزیز / می رسد از راه آن صهبا کجاست

 

[دختر شرقی]

تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديكتر
از رگ گردن به من نزديكتر

فروغ

 

[eksir]

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

 

[دختر شرقی]

تا شدي نزديك، دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند
كج نهادي پاي، لنگت مي كند

 

[fairy a]

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هایی است که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم

 

[gh_engineer]

مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست
​

 

[setayesh87]

ترا اندر بیابانی مقام است
که شامش چون سحر آیینه فام است
به هر جایی که میخواهی خیمه گستر
طناب از دیگران جستن حرام است.

 

[دختر شرقی]

تا قوت صبر بود کردیم

دیگر چه کنیم اگر نباشد

 

[Mehraz-6128]

دلا شبها نمی نالی به زاری
سر راحت به بالین میگذاری...

 

[امیر افشار]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

[fairy a]

ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد / که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

 

[Mehraz-6128]

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث...

 

[امیر افشار]

دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان می‌بستم

 

[salvador]

ثمرات دل شکسته به درون خاک بسته

بگشاده دیده، دیده ز بلای دی رهایی



*************************


مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما

مکن هر آن چه توانی که جای آن داری

 

[nooshafarin]

یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند

 

[semiramis261]

در فصل صداقت ها کس بذر نمی کارد
افسوس که یوسف وار من مانده در این چاهم

 

[salvador]

مکن چون لاله چاکم در دل پر خون که می‌ترسم

در او داغ وفای خود ببینی و خجل گردی

 

[semiramis261]

یا پریزادی پیام پاک ایمان آوَرَد
وز هجوم این همه اوهام در هم بگذرد

 

[salvador]

در هوای مردمی از کید مردم سوختیم

در دل ما آتش از موج سراب افتاده است

 

[Mehraz-6128]

تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

 

[دختر شرقی]

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا