همیشه نگرانیم اینه که مبادا کسی بین ما باشه که
حرمت پدر و مادرش رو زیر پا بذاره
به قران قسم تا کنارشونیم قدر نمیدونیم اما اگه به جبر زمانه دور بشیم حال به هر علت تازه میتونیم سیاه چاله های نقصان رو توی وجود خودمون ببینیم
پس قدر بدانیم.
مادر عاشق ترین عاشقاااااااااااااا...........
مامانم هربار که بهش یه چیزی میگیم اینو میگه ....
مامان یعنی یه شونه مهربون که اشکات و خالی کنی روش..مامان یعنی یه رویا پر از ستاره ...
که من خودم خیلی وقتا قدرش رو نمی دونم..
مامانم دوسسسست دارم منو ببخش واسه خیلی از چیزا
قلب مادر داد معشوقه به عاشق پیام ---------- که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند ---------- چهره پر چین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند ---------- بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا طرد کند ---------- همچو سنگ از دهن قلماسنگ
مادر سنگ دلت تا زنده ست ---------- شهد در کام من وتوست شرنگ
نشود یک دل و یک رنگ تو را ---------- تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی ---------- باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه تنگش بدری ---------- دل برون آری از آن سینه تنگ
گرم و خونین به منش باز آری ---------- تا برد ز آینه قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار ---------- نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد ---------- خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک ---------- سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوق نمود ---------- دل مادر به کفش چون آرنگ
از قضا خورد دمدر به زمین ---------- و اندکی سوده شد او را آهنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز ---------- اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود ---------- پی برداشتن آن آهنگ
دید از آن دل آغشته به خون ---------- آید آهسته برون این آهنگ
آه دست پسرم یافت خراش ---------- آخ پای پسرم خورد به سنگ