تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو در کنار باشی روزست
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها
یاران به سماع نای و نی جامهدران
ما، دیده به جایی متحیر نگران
عشق آن منست و لهو از آن دگران
من چشم برین کنم شما گوش بر آن
ای پیک راستان خبر یار ما بگونگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
ای بیتو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ
ما با تو به صلحیم و تو را با ما جنگ
آخر بنگویی که دلست این یا سنگ؟
شب بخیر![]()
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرابگو
شراب وعیش نهان چیست کاربی بنیادفکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
سال ها ذل طب جام حم از ما ميكرددرد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
مانده ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
يوسف گمگشته باز ايد به كنعان غم مخوردر تيره شب هجر تو جانم بلب آمد
وقتست كه همچون مه تابان بدر آئى
ديدي كه يار جز سر جور و ستم نداشتیا پردهای به چشم تأمل فروگذار
یا دل بنه که پرده ز کارت برافکنند
روي جانان طلبي اينه را قابل سازیار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدمعالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گمست که را رهبری کند؟
سلام
یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |