مشاعرۀ سنّتی

masih.sh

عضو جدید
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم برای دیدنت چه شاعرانه لک زده
بلور قلب کوچکم ز دوریت ترک زده :gol::gol::gol:

هر روز دلم به زیر باری دگر است

در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است


من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید

بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز

کوته نکنم ز دامنت دست نیاز


هرچند که راهم به تو دورست و دراز

در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
 

Narges *

عضو جدید
تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز

کوته نکنم ز دامنت دست نیاز


هرچند که راهم به تو دورست و دراز

در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
زندگی ذره ذره میکاهد
خشک و پژمرده میکند چون برگ
مرگ ناگاه میبرد چون باد
زندگی کرده دشمنی یا مرگ؟
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگی ذره ذره میکاهد
خشک و پژمرده میکند چون برگ
مرگ ناگاه میبرد چون باد
زندگی کرده دشمنی یا مرگ؟

گر زحمت مردمان این کوی از ماست

یا جرم ترش بودن آن روی از ماست


فردا متغیر شود آن روی چو شیر

ما نیز برون شویم چون موی از ماست
 

Narges *

عضو جدید
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

ما را به چه روی از تو صبوری باشد

یا طاقت دوستی و دوری باشد


جایی که درخت گل سوری باشد

جوشیدن بلبلان ضروری باشد
 

Narges *

عضو جدید
ما را به چه روی از تو صبوری باشد

یا طاقت دوستی و دوری باشد


جایی که درخت گل سوری باشد

جوشیدن بلبلان ضروری باشد
دیگر به روزگار نمیبینم
آن عشق ها که تاب وتوان سوزد
در سینه ها ز عشق نمیسوزد
آن شعله ها که خرمن جان سوزد
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیگر به روزگار نمیبینم
آن عشق ها که تاب وتوان سوزد
در سینه ها ز عشق نمیسوزد
آن شعله ها که خرمن جان سوزد

دل می‌رود و دیده نمی‌شاید دوخت

چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت


پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت

آن سوخت که شمع را چنین می‌افروخت
 

Narges *

عضو جدید
دل می‌رود و دیده نمی‌شاید دوخت

چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت


پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت

آن سوخت که شمع را چنین می‌افروخت
تو نیستی ببینی که چگونه پیچیدست
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو نیستی ببینی که چگونه پیچیدست
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من

نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز

خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز


ور بگریزم ز دست ای مایهٔ ناز

هر جا که روم پیش تو می‌آیم باز


 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی

چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی

یاران به سماع نای و نی جامه‌دران

ما، دیده به جایی متحیر نگران


عشق آن منست و لهو از آن دگران

من چشم برین کنم شما گوش بر آن
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش

رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
 
  • Like
واکنش ها: floe
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا