دورم به صورت از در دولت سراى تو
ليكن به جان و دل ز مقيمان حضرتم
ما چه داریم به جز دولت فرخ روزت ..................... یا چه خواهیم به غیر از لب جان افروزت
(ک.م)
27/06/1389
19:05
(ک.م)
27/06/1389
19:05
دورم به صورت از در دولت سراى تو
ليكن به جان و دل ز مقيمان حضرتم
این ابرهای تیره که بگذشته ستما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
ما را رها کنید در این رنج بی حسابهمتم بدرقه ء راه كن اى طاير قدس
كه درازست ره مقصد و من نو سفرم
بهار منتظر بی مصرف افتاد!ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلبی پاره پاره و با سینه ای کباب
تا كى كشم عتيبت از چشم دلفريبت
روزى كرشمه اى كن اى يار برگزيده
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
دلم برای دیدنت چه شاعرانه لک زده
بلور قلب کوچکم ز دوریت ترک زده
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتهر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است
من جهد همیکنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
زندگی ذره ذره میکاهدتا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز
کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
زندگی ذره ذره میکاهد
خشک و پژمرده میکند چون برگ
مرگ ناگاه میبرد چون باد
زندگی کرده دشمنی یا مرگ؟
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرمگر زحمت مردمان این کوی از ماست
یا جرم ترش بودن آن روی از ماست
فردا متغیر شود آن روی چو شیر
ما نیز برون شویم چون موی از ماست
مطرب ما را دردیست که خوش مینالد
مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش
رخ تو در خور چشم من است لیک چه سود
که پرده از رخ تو برنمیتوان انداخت
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
دیگر به روزگار نمیبینمما را به چه روی از تو صبوری باشد
یا طاقت دوستی و دوری باشد
جایی که درخت گل سوری باشد
جوشیدن بلبلان ضروری باشد
دیگر به روزگار نمیبینم
آن عشق ها که تاب وتوان سوزد
در سینه ها ز عشق نمیسوزد
آن شعله ها که خرمن جان سوزد
تو نیستی ببینی که چگونه پیچیدستدل میرود و دیده نمیشاید دوخت
چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت
پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت
آن سوخت که شمع را چنین میافروخت
تو نیستی ببینی که چگونه پیچیدست
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |