خودتو با یه شعر وصف کن...!

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مهربانم!

نگرانم که بهار

زودتر از تو بیاید.

روزگارم ابری است.

کاش این بار ؛ تو به جایِ خورشید

آفتابی بشوی....:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من بدین نکته رسیدم که بهشتِ موعود

همه در حسنِ تو مشغولِ تماشا گشتن....:gol:
 

amator-2

عضو جدید
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم
در آسمان پر می کشیدم
و لابه لای ابر ها پرواز می کردم
و صبح چون از جا پریدم
در رختخوابم
یک مشت پر دیدم
یک مشت پر ،گرم و پراکنده
پایین بالش
در رختخواب من نفس می زد
آنگاه با خمیازه ای ناباورانه
بر شانه های خسته ام دستی کشیدم
بر شانه هایم
انگار جای خالی چیزی...
چیزی شبیه بال
احساس می کردم!
 

*helya*

عضو جدید
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقبت پرونده‌ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
روزي تو خواهي آمد از كوچه هاي باران
تا از دلم بشويي غمهاي روزگاران


 

toprak

عضو جدید
پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد
شادمانی های بعد از غم به منهم می رسد

برگها از شاخه می افتند و تنها می شوند
از جدایی گرچه می ترسم به من هم می رسد

گندم گیسوی تو از باغ مینو بهتر است
از گناه حضرت آدم به من هم می رسد

هر کجا سروی به خاک افتاد با خود گفته ام
نوبت هیزم شکن کم کم به من هم می رسد
 

nichol

عضو جدید
من که از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره می بینم حوری دختر بالغ همسایه
پای کمیاب ترین نارون روی زمین فقه میخواند!!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باز هم قسمت غمها شده ام
دیر گاهی است که تنها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنند
تا نبینم که چه تنها شده ام..


 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن گونه تورا در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در شبان غم تنهايي خويش[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عابر چشم سخنگوي توام[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]
من در اين تاريكي


[/FONT] [FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]من در اين تيره شب جان فرسا[/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زاير ظلمت گيسوي توام[/FONT]
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشـم گریـان مرا دیدی و لبخـند زدی
دل برقصد به بر از شوق گنـاهی گاهی

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نوشتم عشق تو در دفتر دل نـهــادم بار سنگینــی سـر دل [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پــر پــرواز بگشــودی ورفتــی کنون غم مانده و چشم تر دل[/FONT]
 

Similar threads

بالا