آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
شبی به حلقه ی درگاه دوست ، دل بندیم
اگر چه وا نکند ، دست کم دری بزنیم
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
تا زمیخانه ومی نام ونشان خواهدبودناگهان خم شد و یک قطره ی باران انداخت
دست در گردن بی حس درختان انداخت
تا زمیخانه ومی نام ونشان خواهدبود
سر ماه خاک ره پیر مغان خواهد بود
وقت عزيز رفت بيا تا قضا کنيم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
رو بر سپیده
وا کن
بانگ خروس گوید:
فریاد شوق بفکن!
زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن!
و آواز عاشقان را
[FONT="]مهمان کوچه ها کن![/FONT]
یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیستنه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
رحم گویا در دل بیرحم آن مه پاره نیست
تو درون پرده خلقی به تو مبتلا ندانم
به چه حیله میبری دل تو که رخ نمینمایی
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادییارب آن دم که دم فرو بندد
ملک الموت واقف شیطان
کار جان پیش اهل دل سهل است
تو نگه دار جوهر ایمان
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای در انداخته ای یعنی چه
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز / نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
در جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا بر در و دیوار بماند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |