گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

najii

عضو جدید

زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ،چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم
 

najii

عضو جدید


کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود ، اي کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ، اي کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي و درد با يک بوسه همه چيز را فراموش ميكردم
 

najii

عضو جدید
آن سوی پنجره
در بیمارستانی دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند.یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهریک ساعت روی تختش بنشيند.تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود.. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و هميشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد .آنها ساعتها با يکديگر صحبت مي کردند. از همسر، خانواده، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند.
هر روز بعد ازظهربیماری که تختش کنار پنجره بود ، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصيف می کرد . بیمار دیگر در مدت این یک ساعت،
با شنيدن حال و هوای دنیای بیرون، جانی تازه مي گرفت.
اين پنجره، رو به يک پارک بود که دریاچه زيبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایقهای تفريحشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بيرون،زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می شد. همانطور که مرد کنار پنجره این جزئیات را تصویف میکرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد.
روزها و هفته ها سپری شد.
پرستاري كه براي حمام كردن آن ها آب آورده بود ، جسم بيجان مرد كنار پنجره را ديد كه در خواب و با كمال آرامش از دنيا رفته بود . پرستار بسيار ناراحت شد و از مستخدمان بيمارستان خواست كه آن مرد را از اتاق خارج كنند .
مرد ديگر تقاضا كرد كه او را به تخت كنار پنجره منتقل كنند . پرستار اين كار را برايش انجام داد و پس از اطمينان از راحتي مرد ، اتاق را ترك كرد .
آن مرد به آرامي و با درد بسيار ، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بياندازد . حالا ديگر او مي توانست زيبايي هاي بيرون را با چشمان خودش ببيند .
هنگامي كه از پنجره به بيرون نگاه كرد ، در كمال تعجب با يك ديوار بلند آجري مواجه شد
×××
مرد پرستار را صدا زد و پرسيد كه چه چيزي هم اتاقيش را وادار مي كرده چنين مناظر دل انگيزي را براي او توصيف كند ؟
پرستار پاسخ داد : شايد او مي خواسته به تو قوت قلب بدهد . چون آن مرد اصلأ نابينا بود و حتي نمي توانست اين ديوار را ببيند!!.
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
خيلي دوست داشتم باشگاه به همون حال و هواي قديم بر مي گشت....
ولي افسوس...
دارم مي رم يه مسافرت طولاني!!
هرچند دل هيچكي برام تنگ نمي شه ولي ...
خدافظ

ّر میکرده
غصه نداره که
به سلامتی
سفر بی خطر:redface:
دل من که تنگ میشه
دل بچه ها هم تنگ میشه
 

REZAB

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي دوست داشتم باشگاه به همون حال و هواي قديم بر مي گشت....
ولي افسوس...
دارم مي رم يه مسافرت طولاني!!
هرچند دل هيچكي برام تنگ نمي شه ولي ...
خدافظ

دل من که تنگ میشه..
یعنی اونجا که میری اینترنت نداره...:razz:
خودت دلت واسه ما تنگ نمیشه؟
 

najii

عضو جدید
صدای پای آب

من نمی دانم،
که چرا می گویند، اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست،
و چرا در قفس هیچ کس کر کس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست.
واژه باید خودِ باد، واژه باید خودِ باران باشد.
***
چتر ها را باید بست،
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید برد.
عشق را، زیر باران باید جست...
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باد چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت.
زندگی ترِ شدن پی در پی،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی «اکنون» است...
گوشه ای از شعر (صدای پای آب) سهراب سپهری


آهنگ باران عشق
http://www.4shared.com/audio/QGZoyaPa/baran_eshgh.html
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
عکس خودته؟ جالبه! البته نظر خاصی در موردش ندارم. شاید بدک نباشه همه عکسامونو بذاریم، بیشتر می شناسیم همو!
ولی چیزی که قشنگه امضاته، خیلی باحاله، دوسش دارم:w16:

آره راس میگی شما هم عکستو بذار. آره خودمم.

میسی دوس جونم .
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
زینب خانم ، چرا آواتارو عوض کردی؟؟؟؟؟؟؟ به حرف حسودا توجه نکن.....

به به سلام آقا روزبه .

عیدت مبارک .


راستش مزاحمام زیاد شده بود . مسنجرمو خیلی add می کردن . add لیستم دیگه داره می ترکه :surprised:

یکی ندونه فک می کنه چه تحفه ای هستم :w15:
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
به به سلام آقا روزبه .

عیدت مبارک .


راستش مزاحمام زیاد شده بود . مسنجرمو خیلی add می کردن . add لیستم دیگه داره می ترکه :surprised:

یکی ندونه فک می کنه چه تحفه ای هستم :w15:
سلام زینب خانم ، عید شما هم مبارک.:gol:
به هر حال چهره خوب مشکلات خودشو داره دیگه.....
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
به نام آنكه جانها با يادش آرام ميگيرند
سلام به تمام دوستان عزيز و بهتر از جانم! اميدوارم خوب و خوش باشيد و در پناه ايزد منان روزگارتان به كام باشه و از ماه رحمت و غفران نصيب كافي و وافي رو برده باشيد و دوستان جامانده تان (از جمله خودم) رو فراموش نكرده باشيد.
چند وقتي بود كه نتونسته بودم اينجا سر بزنم، عذر تقصير!!! ولي الان خوب اينجام و اميدوارم دوستان از اين برادر كوچكترشون ناراضي نباشن.:redface:
اين عيد بزرگ رو به تمامي شما دوستان نازنينم تبريك عرض ميكنم و اميدوارم در پناه الطاف رحمت لايزال آن قدرت بي همتا روزگار به سر كنيد.
:gol::gol::gol:عيد بر همگي مبارك:gol::gol::gol:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار


فرازهايي از دعاي وداع امام سجاد-ع با ماه رمضان:

بدرود اي بزرگترين ماه خداوند و اي عيد اولياي خدا...
بدرود اي ماه دست يافتن به آرزوها...
بدرود اي ياريگر ما که در برابر شيطان ياريمان دادي...
بدرود اي که هنوز فرا نرسيده از آمدنت شادمان بوديم

و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
:cry::cry::cry:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
خداحافظ اي ماه غفران و رحمت
خداحافظ اي ماه عشق و عبادت
خداحافظ اي ماه نزديکي بر آرزوها
خداحافظ اي ماه مهماني حق تعالي
خداحافظ اي دوريت سخت و جانکاه
خداحافظ اي بهترين ماه الله
خدايا! خروج از ماه مبارک را براي ما مقارن با خروج از تمامي گناهان قرار بده. آمين
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
رمضان آمد و روان بگذشت:gol:
بود ماهی به يك زمان بگذشت:gol:
شب قدری به عارفان بنمود:gol:
اين معانی از آن بيان بگذشت:gol:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو
يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
آيا چيزي قابل درو در اين رمضان کاشته ايم؟

عید فطر.. روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار

یابن الحسن!
سی شب به تو التماس کردم
این لحظه جواب طالب ام من

خواهی بنواز و خواه رد کن
احسان و عتاب طالب ام من

از کوی تو بوی عطر آمد
برخیز که عید فطر آمد


امشب که منم فتاده عشق
ساقر بزند ز باده عشق

خطی تو بیا بخوان برایم
از نامه سرگشاده عشق

آن نامه که دادی از برایم
با مطلع بی فتاده عشق

گفتی که سحر بیا به کویم
ای خسته ز سیر جاده عشق

مائیم ولی تو مخور غم
ای بنده خانزاده عشق

از کوی تو بوی عطر آید
بر خیز که عید فطر آید


تا یار ز در نیاید امشب
ای کاش سحر نیاید امشب

بیرون نروم زمیهمانی
تا یار ز در نیاید امشب

امضا نشود کتاب ما تا
از یار خبر نیاید امشب

این سی شب و روز ما نه ارزد
تا او به نظر نیاید امشب

در دام فراغ جان سپارم
آن ماه اگر نیاید امشب

از کوی تو بوی عطر آید
بر خیز که عید فطر آید


خواهم ملکت شوم نگارا
گرد فدکت شوم نگارا

کی گل کنی ای شقایق عشق؟
تا شاپرکت شوم نگارا

بر دوش نسیم صبحگاهی
چون قاصدکت شوم نگارا

هنگام نماز عید بند
تحت الهنکت شوم نگارا

بر گرد حریم تو به پرواز
مثل ملکت شوم نگارا

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


امسال به قیمتم بیفزای
بر عشق و ارادتم بیفزای

جبرئیل گسیل خدمتم کن
بر شوق ولایتم بیافزای

پر سوخته از شرار عشقم
سوزی به حرارتم بیفزای

انفاس مرا محمدی کن
بر بار رسالتم بیفزای

از نور علی منورم کن
بر نور هدایتم بیفزای

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد


هو کش که ترانه ای بسازم
از ناله زبانه ای بسازم

در دوره پر فراق عصیان
با اشک شبانه ای بسازم

ای دوست کنار خانه تو
اذنم بده خانه ای بسازم

بر بام حریم عشقت ای یار
بگذار که لانه ای بسازم

یک بوسه دهی اگر بر این دل
باران ز زمانه ای بسازم

از کوی تو بوی عطر آمد
بر خیز که عید فطر آمد
 

Neverhood

عضو جدید
به به سلام آقا روزبه .

عیدت مبارک .


راستش مزاحمام زیاد شده بود . مسنجرمو خیلی add می کردن . add لیستم دیگه داره می ترکه :surprised:

یکی ندونه فک می کنه چه تحفه ای هستم :w15:

چی ؟ ؟ ؟ :mad: کی جرات کرده مزاحم آبجی ما بشه ؟! :wallbash: مزاحم مهندس مواد میشن ؟ شیر مادر حلالشون که جرات کردند.
آمارشون رو بده تا جنازشون رو تحویل بدم آبجی زینب:w46::w47:
گروگان میگیرمشون و اونوقت انقدر مواد بهشون تزریق میکنیم تا .......

ما مخلصیم :w08:
 
بالا