راهنمایی و مطالعه گروهی کارشناسی ناپیوسته معماری

وضعیت
موضوع بسته شده است.

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان نظرتون رادرمورد واحدهای دانشگاهی زیرمیخوام بدونم لطفا البته:
مارلیک
ایوانکی
لامرد
محدث نور
گلوگاه مازندران
رویان نور
فریدونکنار
یه بومی هم میزدی ثواب داشت:d
حالا چرا لامرد؟؟؟
میری اونجا شهید میشیا:d
 

narsic

عضو
باشه پس مزاحمت نمیشم

بچه ها ایشون کار دارن مزاحمش نشین
سپیده جوووووووووووووووووون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برو سایت شمال آمل
فقط عکسای دانشگاهو نیگااااااااااااااااااا!
من سوره نمیزنم دیگه
وااااااااااااااااای
هنگم:confused:
 

Sepideh.mt

عضو جدید
کاربر ممتاز


اینم مدارکش :w02:
 

Sepideh.mt

عضو جدید
کاربر ممتاز
سپیده جوووووووووووووووووون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برو سایت شمال آمل
فقط عکسای دانشگاهو نیگااااااااااااااااااا!
من سوره نمیزنم دیگه
وااااااااااااااااای
هنگم:confused:

آره دیدم عکساشو
خودشم دیدم یکی دوبار تو جاده هراز
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
سپیده جوووووووووووووووووون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برو سایت شمال آمل
فقط عکسای دانشگاهو نیگااااااااااااااااااا!
من سوره نمیزنم دیگه
وااااااااااااااااای
هنگم:confused:
منم عکساشو دیدم محوطش که خیلی باحال بود نسبت به بقیه
 

mahmood321

عضو جدید
کنکور89

کنکور89

من چون درمورد واحدهای دانشگاهی شمال کشوراطلاعات کمی دارم بخاطراین خواستم نظرسنجی کنم البته ببخشید این واحدها هم زیادتحفه ای هم نیستند ولی خوب چه کنیم باید اطلاعات داشته باشم
 

peymanarmin

عضو جدید
قابل توجه دوستان
من سال قبل رتبه 1790 رو کسب کردم و با توجه به انتخاباتی که داشتم انتخاب دومم(بجنورد)رو قبول شدم..ولی بعد از انتخاب دوم 23 تا انتخاب داشتم از جمله شمال امل که انتخاب 16 بنده بود که قبول نشدم یعنی برای اون دانشگاه رتبه من شده 809 ولی رتبه اخرین فرد قبول شده برای اون دانشگاه شده748
انتخاب 23 هم میرعماد قزوین بود که اینم قبول نشدم...رتبه من:851 رتبه اخرین فرد:759
ابیک قزوین انتخاب 24 ام بود که قبول شدم
انتخاب 25 ام هم کوثر قزوین بود اونم قبول نشدم...
به نظر خودم دلیل قبول نشدنم در دو تا قزوین اینه که چون جزو اخرین انتخابام بود
چون دوستی پارسال با رتبه 1800 کوثر قبول شده بود
چون میدونستم فوقش تا انتخاب 7 طول نمیکشه قبولیه من از انتخاب 7 به بعد رو همینطوری زدم...
مگه انتخاب ها اولویت هم داره؟
یعنی مثله دانشگاه آزاده که هرچی زودتر انتخاب کنی احتمال قبولیت بیشتره؟؟ :question:
کسی نیست جواب ما رو بده؟
یه سوال دیگه بچه ها من یه ترم آزاد خوندم . برم غیرانتفاعی می تونم تطبیق واحد بدم؟
 

MEG

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب این یعنی چی؟:whistle:
بچه ها من 128 شدم !
به نظرتون چقدر احتمال داره شمال امل قوووول شم !:crying:؟
می ترسم همه اونجا بزنند !:crying2:
تهران باسه بچه های اموزش وپرورش !
اخه کی زابل وتبریز می زنه ؟!:crying:
:w29:
اگه سراسری قوووول نشم !
بدبخت می شم !:crying:
نمی دونم چی بزنم !
که قوووول شم !:w29:
100 درصد امل قبولی
سوره هم قبولی
 

talim

عضو جدید
من 1 سوالی داشتم؟؟؟کی گفته آمل سطح علمیش بالاست؟؟؟؟؟؟؟
آمل فقط قشنگه....ببخشید ولی به نظر من دیوونگی محضه آمل و به جای سوره بزنید...
من چند تا از دوستام آمل خوندن....بخدا هیچکدومشون از سطح علمی دانشگاه راضی نبودن..مخصوصا معماریش...
خیلی واسم جالبه که میبینم انقد قبولش دارید...
البته شایدم حق با شما باشه...منم فقط نظرمو گفتم البته طبق شنیده هام از دوستام و بعضی از استادای دانشگام...
تمام استادام میگفتن فقط سوره رو اول بزنید...اونا رجایی رو هم قبول نداشتن...
به نظر من هر کسی رتبهش خوبه سوره رو اول بزنه...حیف که من نتونستم رتبه ای بهتر از 1200بیارم وگرنه..
 

FCH

عضو جدید
دوستان توجه
منو اد کنید بیاید یاهو کنفرانس بذاریم
far110zan
 
بچه ها واقعا ازتون خواهش میکنم هرکس اولویت اولش شهر و استان خودش باشه. بزارید همه نزدیک قبول بشیم آخه غیرانتفاعی راه دور که ارزش نداره. هرچی باشه غیرانتفاعیه. اگه بخواهیم غیرانتفاعی راه دور بخونیم کلی هزینه کنیم آزاد که خیلی بهتره. این رو هم واقها جدی میگم که توی شمال خونه برای دانشجو به سختی گیر میاد و هزینش بالاست.
 

okpnhb

عضو جدید
با سلام

من رتبه 1300 عمران هستم کسی اطلاع داره با این رتبه میشه سجاد یا خاوران مشهد قبول شد و اینکه آخرین رتبه هایی که سال قفل در این دانشگاهها پذیرش شدن چقدر بوده

ممنون از کمک دوستان
 

ArChitect _90

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام امشب شب قدر ولی من شاید نتونم به علت دوری محل برگزاری مراسم برم مراسم ؟خیلی دلم گرفته:cry::cry::cry::cry::cry: بچه هامیشه اگه رفتین به منم دعا کنین
 

fifa09

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام امشب شب قدر ولی من شاید نتونم به علت دوری محل برگزاری مراسم برم مراسم ؟خیلی دلم گرفته:cry::cry::cry::cry::cry: بچه هامیشه اگه رفتین به منم دعا کنین
منم نمیتونم برم نزدیکای مام جایی نیست. چشب دعات میکنیم اما منم اتفاقا پارسال همین موقع ها دعا کردم اما مصلحت این بود که سرنوشت دیگه ای رقم بخوره. :w19:
این سازمان رنجشم که هرچی دعا رو با خودش میشوره میبره!!!!! :w01:
امیدوارم دعای ما وشما مستجاب بشه :w17:
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم نمیتونم برم نزدیکای مام جایی نیست. چشب دعات میکنیم اما منم اتفاقا پارسال همین موقع ها دعا کردم اما مصلحت این بود که سرنوشت دیگه ای رقم بخوره. :w19:
این سازمان رنجشم که هرچی دعا رو با خودش میشوره میبره!!!!! :w01:
امیدوارم دعای ما وشما مستجاب بشه :w17:
پارسال واسه دانشگاه دعا کردیم
امسال واسه چی؟!!!!:tooth:
 

mahmood321

عضو جدید
کنکور89

کنکور89

باسلام خدمت دوستان
دعا کنید برای سلامتی دعا کنید برای اینکه یک خانواده صمیمی ترازاین باشید اینم دعا نمیخواد سعی کنید مثبت اندیش باشید
 

fifa09

عضو جدید
کاربر ممتاز
پارسال واسه دانشگاه دعا کردیم
امسال واسه چی؟!!!!:tooth:
از دو سال قبل بایستی برا ارشد دعا کنیم دیگه!!!!!:biggrin: . نیست این سنجش دعاها رو بی اثر میکنه ، برا همین واسه ارشد باید دو سال دعا کنیم شاید اثر کنه!!! :D
 

mahmood321

عضو جدید
بدون شرح

بدون شرح

بسیاری از سخنرانان موفق به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند.

آنها میگویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعا میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب میکند.

اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند.
اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد.

در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد.
68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد میگویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد!؟

خوب آیا شما هم همین طور فکر میکنید؟
بسیار عالی است! امتحان کنید.
خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود.
ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ...

ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم.
ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن.

بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن.

هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شاملا 24 تا 60 دقیقه یعنی هزارو چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!

به راستی این فکر پر جست و خیز که نمیتواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟!
فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد.
پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد.
فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئنا به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود.
باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم.
68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم.
68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم.
68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.

کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هر چه را می خواهیم به او ابلاغ کنیم.
اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم.
68 ثانیه یک جا بایستیم و صریح و شفاف بگوییم چه می خواهیم.
آن وقت میبینی که می توانی ...
 

mahmood321

عضو جدید
بدون شرح

بدون شرح

يكي از دوستانم به نام پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود.
شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: ” اين ماشين مال شماست ، آقا؟”
پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است”.
پسر متعجب شد و گفت: “منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش…”
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند.
او مي خواست آرزو كند كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.

اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد: ” اي كاش من هم يك همچین برادري بودم.”

پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: “دوست داري با هم تو ماشين يه گشتي بزنيم؟”
“اوه بله، دوست دارم.”
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: “آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟”
پل لبخند زد.
او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود ... پسر گفت: ” بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.”

پسر از پله ها بالا دويد.
چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد، اما او ديگر تند و تيـز بر نمي گشت.
او برادر كوچك فلج و زمين گير خود را بر پشت حمل كرده بود.
سپس او را روي پله پائيني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد :
” اوناهاش، جيمي، مي بيني؟ درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم. برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده. يه روزي من هم يه همچو ماشيني به تو هديه خواهم داد … اونوقت مي توني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو، همان طوري كه هميشه برات شرح مي دم، ببيني.”

پل در حالي كه اشكهاي گوشه چشمش را پاك مي كرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلوئي ماشين نشاند.
برادر بزرگتر، با چشماني براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائي رهسپار گردشي فراموش ناشدني شدند!
دوستان چندتا داستان جالب داشتم خواندنش خالی ازلطف نیست
 

mahmood321

عضو جدید
بدون شرح

بدون شرح

بر بالای تپه‌ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی ‌و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است.
اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است.

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می‌کند.
اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می‌برند.
فرمانده دشمن به قلعه پیام می‌فرستد که... قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی‌مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می‌کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.

نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی ‌که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می‌شدند بسیار تماشایی بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا