مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا



درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دیگر من و شکایت آن بی وفا کز او



هیچم امیدواری مهر و وفا نماند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید

یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید




آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز

بسیار زود بود به این عشق چون کشید
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در گلستان ز مستی شوقت

جامه را چاک زد سراسر گل




بر تنش گشته پیرهن خونین

کز غمت خار کرده بستر گل
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
شوقیست غالب بر دلم ازنو به دل جا کرده‌ای

جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای




ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده

تا چند دست و پا زند صید گلو افشرده‌ای
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
شوقیست غالب بر دلم ازنو به دل جا کرده‌ای

جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای




ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده

تا چند دست و پا زند صید گلو افشرده‌ای
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود این شاهد هر جایی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این

بر در میکده می کن گذری بهتر از این




در حق من لبت این لطف که می‌فرماید

سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید / قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن




از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن
 

z.19.P

عضو جدید
می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این

بر در میکده می کن گذری بهتر از این




در حق من لبت این لطف که می‌فرماید

سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار / دریغ کز شبی چنین ستاره سر نمی زند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل من ز مهر تو گشتن نخواهد



دلی دیده‌ای تو بدین مهربانی؟
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم



شب خوش :gol:
ممنون شب خوش :gol::gol:

مرا گفتی که فردا روز وصل است

امید زیستن چندان که دارد




دلم در بند زلف توست ور نه

سر سودای بی‌پایان که دارد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا