با سلام خدمت دوستان خوبم دلم براتون تنگ شده بود .......مخصوصاً اوناي كه من و ميشناسن.........خب ميخوام براتون از سفرم كه رفته بودم به كشور تركيه برا كنسرت ابي و شادمهر براتون بگم............والا من با پرواز روز چهارشنبه به همراه بابم ودوتا ديگه از دوستاش از ايران پريديم، بسوي آنتاليا.........جاتون خالي .......... بعد از دو ساعت و نيم رسيدم به فرودگاه آنتاليا......كه بقول خودشون به فرودگاه ميگن هوالانا.........بعدش بارمون رو تحويل گرفتيم با تاكسي رفتيم هتل ،كه اسم هتلمون شرايطون بود كه بهترين هتل تركيست يعني آنتالياست........بلاخره رسيديمو بيلتهاي كنسرتي كه تو كوني آلتو سالنه اچيك هوا 3 مرداد برگزار مي شد رو گرفتيم...يعد استراحت كردن رفتيم سواحل زيباي آنتاليا ودنيز همون جاي كه ميگن زن و مرد قاطي پاتيه...........شكلك سرگيجه!!!!!
خب ميدونين كه من اصلاً نيگاه نميكردم و يه چشم بند زده بودم.......شبيه دزدان دريايي فقط با يه چشم نيگاه ميكردم...........بلاخره شنا كرديم ولي هنوز سرمون داشت از اين بهشت ونعمتاش گيج ميخورد........بعد از شنا تو ساحل كه جاهاي مخصوص داره به قيمت 20 لير تركيه كه ميشه تقريباً 14000 تومان خودمون احاره كرديم تا بشنيم يه نوشيدني بخوريم ........من با يه زن و شوهر ايتاليايي به شكل تصادفي اشنا شدم كه اسمه مرده دنيلو بود و اسم زنش هم اگه اشتباه نكنم ليسورت بود شروع كرديم به صحبت كردن اونا ميگفتن از ميلان ميايم.......من ازشون پرسيدم كه ايران اومدين......گفتن نه!!!!!!!گفتم چرا آخه ؟؟!!!!گفتن به خاطر سياست هاي گاورمنت ايرانه كه نميان ايران.........ولي ميگفتن كه ايران رو خيلي دوست دارن......منم شروع كردم از كورش و سلسه هخامنشايان صحبت كردن........خب چيكار ميكردم..........اينا كه واسمون آبرو نذاشتن!!!!!!
قبول كنيد اطلاعات اونا از كورش كمبوجيه و غيره بيشتر از من بود.......بلاخره بعد از تمامي صحبت ها مرامه ايرانيمون گل كرد و دوتا نوشيدني كاملاً غير الكلي مهمونشون كردم............اين تيكه آخر كه غيره بود رو خالي بستم....شكلك تعجب!!!!!!!!!! وبعد اونا گفتن كه بيا با هم شنا كنيم.........منم كه هنوز سرگيجه داشتم قبول كردم و يه نيم ساعتي هم باهم تو آب شنا كرديم..........وبعد از شنا اونا از من ايميل وشماره تماس گرفتن من هم ايميلشون وشماره تماسشون رو گرفتم وقرار شد كه ايرا حتماً بيان........ رفتن هتلشون كه اسم هتل فالوس بود............و ما هم رفتيم شرايطون......اين چند روز همينطور پيش رفت............تا اينكه عصر روز 2مرداد شادمهر و ابي اومدن به هتل شرايطون.......واي خدا باورم نمي شد كه ابي وشادمهر رو دارم از نزديك ميبينم..........البته ابي همراه دختر كوچيكش كه اسمش عسله و تقريباً20 سال سن داره تحت تدابير امنيتي شديد پليس تركيه وارد هتل شدن و بعد از چند دقيقه كه ايرانيهاي كه تو هتل شرايطون بودن ادعاي احترام و سلام احوالپرسي كوتاه سريع بدون اينكه كسي بدونه به كدوم سوئيت ميرن رفتن...........وپليس هاي تركيه نميذاشتن دنبالشون با آسانسور بري...........بلاخره موقع شام بود كه اول شادمهر وارد سرف سرويس شد تا يه لقمه نون بخوره كه ماشااله ايراني ها نذاشتن............البته ايراني هاي كه برا كنسرت اومده بودن فقط تو هتل شرايطون نبودن و تو هتل شرايطون بيشتر توريست هاي كشوره آلمان ، روسيه ،انگلستان، كانادا ،آمريكا،وساير كشورها بودن...............وتو هتلهاي ديگه هم مستقر بودن بلاخره شادمهر رفت بالا وگفتن ابي هم خستس ونيومد ........ابي وشادمهر ساعت 10 صبحه 3 مرداد بود كه رفتن به سالن كوني آلتو آچيك هوا برا تمرين رفتن........ روزه 3 مرداد ساعت هشت شب تو كوني آلتو آچيك هوا لحظه بسيار زيباي كه ايراني هاي كه به عشق ابي وشادمهر از ايران وساير كشورها اومده بودن فرا رسيد.........ساعت هشت درب سالن و vip هاي مخصوص باز شد......ومردم كه هم همه وايسادن تو صف تا برن صندليشون بشينن ....اونجا بود كه من گفتم ايراني هر جاي دنيا بره بايد وايسه تو صف كه همه دور اطرافيان خنديدن........كاري ندارم ........من خدا خدا ميكردم كه بعد از چهار رديف كه vip هاي مخصوص بود .....صندليم تو رديف شيشم هفتم باشه..........كه رديف هفتم بود درست روبروي سن.........نشستيم يه 45 دقيقه موزيك تركي و خوانندهاي آمريكاي كه بيشترش ماله شكيرا بود پخش شد.........بعد من ديديم كه يكي داره يه پلاكارت رو ديوار سالن نصب ميكنه.............من يه لحظه اولش فكر كردم كه نوشته شئونات اسلامي رو رعايت كنيد..........بعدش ديدم نه بابا نوشنه انواع مشروبات الكلي در سالن سرو ميشه..........كه كلي با برو بچ خنديديم.....ساعت 9 شد وشادمهر با اون ويالونه معرفش اومد رو سن..........وشروع به هنرنمايي كرد كه واقعاً فوقع العاده بود............وهمه هم كه حدوداً 3000 نفر بودن شروع به رقصيدن كردن..........واي خدا چقدر دختر اطراف من ميرقصيدن.......... عجب شبي بود............شادمهر خوندو خوند............تا اينكه يكي از اون زنهاي كه رو vip نشسته بودن پاشد واز همون پايين هنگامي كه شادمهر با مردم در حين خوندن دست ميداد شادمهر رو گرفت يه ماچه مجكم كرد كه.........شادمهر گفت بابا خب چيكار كنم ديگه...........كه همه ميگفتن شادمهر دوست داريم شادمهر دوست داريم..........شادمهر هم ميگفت من بيشتر شماها رو دوست دارم......تا ساعت ده ونيم شادمهر خوند وبا مردم خداحافظي كرد.............و رفت وبعد از 15 دقيقه سلطان صدا ابي وارد سن شد وبا آهنگ كلبه شروع به خوندن كرد.............كه مردم همه داشتن خوشحالي ميكردن..............من و يه لحظه بقظ گرفت كه چرا اينا بايد دور از وطن باشن...؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه چه كار گناهي كردن؟؟؟!!.......و چرا اين مردم براي شادييشون بايد بيان تو كشور غريب.......؟؟؟؟؟؟!؟!؟!؟
بلاخره كنسرت ساعت 12:30 دقيقه تموم شد ابي ميخواست كه يه 15 دقيق اي هم ادامه بده كه با مخالفته پليس تركيه روبرو شد و به ناچار تمومش كرد............واز مردم خيلي تشكر كرد واون تيكه كلام معروفش كه ايشالا هزار سال زنده باشين رو بكار برد...........ومردم هم با گفتن ابي ابي ابي........از اون تشكر كردن كه بازم يه تيكه كلام ديگش رو در قبال ابي ابي گفتن بكار برد كه ميگفت جوووووووونوم.......
و همه مردم با تاكسي هاي كه بيرون سالن ساحلي كوني آلتو آچيك هوا بودن رهسپار هتلهاشون شدن................ولي من دلم بد جور گرفته بود..!!!!!!!!البته از يه طرف خيلي خيلي خوشحال بودم كه توكنسرت شركت كردم........واز يه طرف ديگه كه چرا بايد ما ايراني ها آواره اين كشور اون كشور بشيم تا يه خوش باشيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و بعد از كنسرت ما پياده از كنار ساحل آنتاليا كه همش ديسكو بود رد شديم و رفتيم هتل..............
صبحشم پاشديم وگفتن ابي و شادمهر رفتن...............ما هم رفتيم خريد مرديد اينا كرديم وصبح روز پنج شنبه ساعت 11:30صبح تركيه كه ميشد ساعت يك ظهر ايران از فرودگاه آنتاليا بسوي ايران پرواز كرديم كه ساعت سه و نيم ايران رسيدم به فرودگاه............و اومديم خونه .....واقعاً عجب روز و شب هاي آنتاليا خوشگلي بود................. اين بود سفرنامه من اميدوارم كه از خوندنش خسته نباشين..........وسال ديگه خدا قسمتمون كنه وهمه با هم بريم آنتاليا....
اما اين سري ميخوام با مهسا جون برم





خب ميدونين كه من اصلاً نيگاه نميكردم و يه چشم بند زده بودم.......شبيه دزدان دريايي فقط با يه چشم نيگاه ميكردم...........بلاخره شنا كرديم ولي هنوز سرمون داشت از اين بهشت ونعمتاش گيج ميخورد........بعد از شنا تو ساحل كه جاهاي مخصوص داره به قيمت 20 لير تركيه كه ميشه تقريباً 14000 تومان خودمون احاره كرديم تا بشنيم يه نوشيدني بخوريم ........من با يه زن و شوهر ايتاليايي به شكل تصادفي اشنا شدم كه اسمه مرده دنيلو بود و اسم زنش هم اگه اشتباه نكنم ليسورت بود شروع كرديم به صحبت كردن اونا ميگفتن از ميلان ميايم.......من ازشون پرسيدم كه ايران اومدين......گفتن نه!!!!!!!گفتم چرا آخه ؟؟!!!!گفتن به خاطر سياست هاي گاورمنت ايرانه كه نميان ايران.........ولي ميگفتن كه ايران رو خيلي دوست دارن......منم شروع كردم از كورش و سلسه هخامنشايان صحبت كردن........خب چيكار ميكردم..........اينا كه واسمون آبرو نذاشتن!!!!!!
قبول كنيد اطلاعات اونا از كورش كمبوجيه و غيره بيشتر از من بود.......بلاخره بعد از تمامي صحبت ها مرامه ايرانيمون گل كرد و دوتا نوشيدني كاملاً غير الكلي مهمونشون كردم............اين تيكه آخر كه غيره بود رو خالي بستم....شكلك تعجب!!!!!!!!!! وبعد اونا گفتن كه بيا با هم شنا كنيم.........منم كه هنوز سرگيجه داشتم قبول كردم و يه نيم ساعتي هم باهم تو آب شنا كرديم..........وبعد از شنا اونا از من ايميل وشماره تماس گرفتن من هم ايميلشون وشماره تماسشون رو گرفتم وقرار شد كه ايرا حتماً بيان........ رفتن هتلشون كه اسم هتل فالوس بود............و ما هم رفتيم شرايطون......اين چند روز همينطور پيش رفت............تا اينكه عصر روز 2مرداد شادمهر و ابي اومدن به هتل شرايطون.......واي خدا باورم نمي شد كه ابي وشادمهر رو دارم از نزديك ميبينم..........البته ابي همراه دختر كوچيكش كه اسمش عسله و تقريباً20 سال سن داره تحت تدابير امنيتي شديد پليس تركيه وارد هتل شدن و بعد از چند دقيقه كه ايرانيهاي كه تو هتل شرايطون بودن ادعاي احترام و سلام احوالپرسي كوتاه سريع بدون اينكه كسي بدونه به كدوم سوئيت ميرن رفتن...........وپليس هاي تركيه نميذاشتن دنبالشون با آسانسور بري...........بلاخره موقع شام بود كه اول شادمهر وارد سرف سرويس شد تا يه لقمه نون بخوره كه ماشااله ايراني ها نذاشتن............البته ايراني هاي كه برا كنسرت اومده بودن فقط تو هتل شرايطون نبودن و تو هتل شرايطون بيشتر توريست هاي كشوره آلمان ، روسيه ،انگلستان، كانادا ،آمريكا،وساير كشورها بودن...............وتو هتلهاي ديگه هم مستقر بودن بلاخره شادمهر رفت بالا وگفتن ابي هم خستس ونيومد ........ابي وشادمهر ساعت 10 صبحه 3 مرداد بود كه رفتن به سالن كوني آلتو آچيك هوا برا تمرين رفتن........ روزه 3 مرداد ساعت هشت شب تو كوني آلتو آچيك هوا لحظه بسيار زيباي كه ايراني هاي كه به عشق ابي وشادمهر از ايران وساير كشورها اومده بودن فرا رسيد.........ساعت هشت درب سالن و vip هاي مخصوص باز شد......ومردم كه هم همه وايسادن تو صف تا برن صندليشون بشينن ....اونجا بود كه من گفتم ايراني هر جاي دنيا بره بايد وايسه تو صف كه همه دور اطرافيان خنديدن........كاري ندارم ........من خدا خدا ميكردم كه بعد از چهار رديف كه vip هاي مخصوص بود .....صندليم تو رديف شيشم هفتم باشه..........كه رديف هفتم بود درست روبروي سن.........نشستيم يه 45 دقيقه موزيك تركي و خوانندهاي آمريكاي كه بيشترش ماله شكيرا بود پخش شد.........بعد من ديديم كه يكي داره يه پلاكارت رو ديوار سالن نصب ميكنه.............من يه لحظه اولش فكر كردم كه نوشته شئونات اسلامي رو رعايت كنيد..........بعدش ديدم نه بابا نوشنه انواع مشروبات الكلي در سالن سرو ميشه..........كه كلي با برو بچ خنديديم.....ساعت 9 شد وشادمهر با اون ويالونه معرفش اومد رو سن..........وشروع به هنرنمايي كرد كه واقعاً فوقع العاده بود............وهمه هم كه حدوداً 3000 نفر بودن شروع به رقصيدن كردن..........واي خدا چقدر دختر اطراف من ميرقصيدن.......... عجب شبي بود............شادمهر خوندو خوند............تا اينكه يكي از اون زنهاي كه رو vip نشسته بودن پاشد واز همون پايين هنگامي كه شادمهر با مردم در حين خوندن دست ميداد شادمهر رو گرفت يه ماچه مجكم كرد كه.........شادمهر گفت بابا خب چيكار كنم ديگه...........كه همه ميگفتن شادمهر دوست داريم شادمهر دوست داريم..........شادمهر هم ميگفت من بيشتر شماها رو دوست دارم......تا ساعت ده ونيم شادمهر خوند وبا مردم خداحافظي كرد.............و رفت وبعد از 15 دقيقه سلطان صدا ابي وارد سن شد وبا آهنگ كلبه شروع به خوندن كرد.............كه مردم همه داشتن خوشحالي ميكردن..............من و يه لحظه بقظ گرفت كه چرا اينا بايد دور از وطن باشن...؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه چه كار گناهي كردن؟؟؟!!.......و چرا اين مردم براي شادييشون بايد بيان تو كشور غريب.......؟؟؟؟؟؟!؟!؟!؟
بلاخره كنسرت ساعت 12:30 دقيقه تموم شد ابي ميخواست كه يه 15 دقيق اي هم ادامه بده كه با مخالفته پليس تركيه روبرو شد و به ناچار تمومش كرد............واز مردم خيلي تشكر كرد واون تيكه كلام معروفش كه ايشالا هزار سال زنده باشين رو بكار برد...........ومردم هم با گفتن ابي ابي ابي........از اون تشكر كردن كه بازم يه تيكه كلام ديگش رو در قبال ابي ابي گفتن بكار برد كه ميگفت جوووووووونوم.......
و همه مردم با تاكسي هاي كه بيرون سالن ساحلي كوني آلتو آچيك هوا بودن رهسپار هتلهاشون شدن................ولي من دلم بد جور گرفته بود..!!!!!!!!البته از يه طرف خيلي خيلي خوشحال بودم كه توكنسرت شركت كردم........واز يه طرف ديگه كه چرا بايد ما ايراني ها آواره اين كشور اون كشور بشيم تا يه خوش باشيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و بعد از كنسرت ما پياده از كنار ساحل آنتاليا كه همش ديسكو بود رد شديم و رفتيم هتل..............
صبحشم پاشديم وگفتن ابي و شادمهر رفتن...............ما هم رفتيم خريد مرديد اينا كرديم وصبح روز پنج شنبه ساعت 11:30صبح تركيه كه ميشد ساعت يك ظهر ايران از فرودگاه آنتاليا بسوي ايران پرواز كرديم كه ساعت سه و نيم ايران رسيدم به فرودگاه............و اومديم خونه .....واقعاً عجب روز و شب هاي آنتاليا خوشگلي بود................. اين بود سفرنامه من اميدوارم كه از خوندنش خسته نباشين..........وسال ديگه خدا قسمتمون كنه وهمه با هم بريم آنتاليا....

اما اين سري ميخوام با مهسا جون برم





