رباعی و دو بیتی

eng_hajhashemi

عضو جدید
ای سبز به ریشه ات نفس خواهم داد
غم های تو را به خار و خس خواهم داد
من منتظرم، امانتی هم که شده
یک بوسه بده، دوباره پس خواهم داد!

*علیرضا دهرویه*
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

دوشینه فتادم به رهش مست و خراب

از نشهٔ عشق او نه از بادهٔ ناب

دانست که عاشقم ولی می‌پرسید

این کیست، کجایی است، چرا خورده شراب


 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل گفت مرا علم لدنی هوس است

تعلیمم ده اگر تو را دسترس است

گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
باید گرفتارم شوی، تا من گرفتارت شوم

من نیستم چون دیگران، بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را،آنگه گرفتارت شوم


رهی معیری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حافظ

حافظ

سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر

وآغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر

بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد

حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او می‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار
خیام
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گل را، که صبا، مرغ‌صفت بال گشاد
گفتی که: منجم ورق فال گشاد

چون گربهٔ بید خوانش آراسته دید
سر بر زد و بوی برد و چنگال گشاد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو زلفونت بود تار ربابم
چه می‌خواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
یا عافیت از چشم فسون سازم ده
یا آنکه زبان شکوه پردازم ده
دردی و غمی که داده ای بازش گیر
یا جان و دلی که برده ای بازم ده

رهی
 

eng_hajhashemi

عضو جدید
چیزی که به فکر بکر انسان نرسد
تقدیر خداست تا که آسان نرسد
خلاقیت پرنده ها بود قفس
تا نسل پرنده ها به پایان نرسد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
[FONT=&quot]در خاموشی چرا شوی کند و ملول[/FONT]

[FONT=&quot]خو کن به خموشی که اصول است اصول[/FONT]

[FONT=&quot]خود کو خمشی آنکه خمش می خوانی[/FONT]

[FONT=&quot]صد بانگ و غریو است و پیامست و رسول[/FONT]




 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
«هیچ آییـنه دگر آهــن نشد
هیــچ نانی گنـدم خرمـن نشد
هیچ انگـوری دگر غوره نشد
هیـچ میـوه پخته باکوره نشد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سحرگاهان فغان بلبلانه
بیاد روی پر نور گلانه
ز آه مو فلک آخر خدرکه
اثر در ناله‌ی سوته دلانه

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سیف فرغانی

سیف فرغانی

هر بوسه کز آن تنگ دهان می‌خواهی

عمری است که از معدن جان می‌خواهی

در ظلمت خط او نگر زیر لبش

از آب حیوة اگر نشان می‌خواهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سیف فرغانی

سیف فرغانی

هر بوسه کز آن تنگ دهان می‌خواهی

عمری است که از معدن جان می‌خواهی

در ظلمت خط او نگر زیر لبش

از آب حیات اگر نشان می‌خواهی
 

چاووش

عضو جدید
منوتیر نگاه چشمهایت
منو صدها گناه چشمهایت
رها کردم دل دیوانه ازبند
نشستم درپناه چشمهایت
 
آخرین ویرایش:

مارگارت

عضو جدید
شرابي از لبت در جام کردي
مرا با بوسه شيرين کام کردي

دلم آهوي وحشي بود و او را
ندانم با چه افسون رام کردي
 

چاووش

عضو جدید
زان خوبتری که کس خیال توکند
یا همچو منی فکر وصال تو کند
الحق که برافرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند
 

مارگارت

عضو جدید
پروانه ی من به شمع ها بدبین است
چون دیده که شمع با پرش در کین است
گفتند چو جان دهی به جانان برسی
خندید و بگفت: قیمتش سنگین است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سعدی

سعدی

گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست

یا مغز برآیدم چو بادام از پوست

غیرت نگذاردم که نالم به کسی

تا خلق ندانند که منظور من اوست
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در هجر تو کار بی نظامست مرا
شیرین همه تلخ و پخته خامست مرا
در عالم اگر هزار کارست مرا
بی نام تو سر به سر حرامست مرا
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو لاله سرخ و لولو مکنونی
من مجنونم تو لیلی مجنونی
تو مشتریان با بضاعت داری
با مشتریان بی بضاعت چونی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
 

مارگارت

عضو جدید
آب و هوا گر نرسد سبزه را

مرده شود، سبزه نماند بجا

روح و دل مؤمن پرهیزگار

زنده و شاد است به ذکر خدا
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نی من منم و نی تو تویی نی تو منی
هم من منم و هم تو تویی هم تو منی

من با تو چنانم ای نگار ختنی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

از رباعيات حافظ
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز

باز آ و دلم زهجر پر درد نگر
وز درد فراق چهره ام زرد نگر
از مرگ دوای درد خود می طلبم
بیمار نگر دوا نگر درد نگر

 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرچند که از آینه بیرنگ تر است
از خاطرغنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بینوای مارا ای عشق
این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است
 

Similar threads

بالا