شرمنده از خود نیستم گر چون مسیحا
انجا که فریاد از جگر باید کشیدن
من با صبوری بر جگر دندان فشردم
انجا که فریاد از جگر باید کشیدن
من با صبوری بر جگر دندان فشردم
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینتا گرفتارم به دردِ عشق وقتِ من خوش است
وقتِ آن کس خوش که بنیادِ گرفتاری نهاد
در مذهب طریقت خامی نشان کفر ستاگر احساس میگنجید در شعر
به جز خاکستر از دفتر نمی ماند
یکی خط است از اول تا به آخریک صراحی پیشم آورد آن حریف نیک خو
گشت جانم زان صراحی بیخودی خمارهای
در میان بیخودی تبریز شمس الدین نمود
از پی بیچارگان سوی وصالش چارهای
یاوری ز آزاد مردان جوی زیرا مرد را
از کسی کو یار خود باشد نیاید یاوری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |