قصّه ی چت

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شدم با چت اسیر و مبتلایش// شبا پیغام می دادم برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم// تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد// زدست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله زموهای کمندش// کمان ِابرو و قد بلندش

بگفت چشمان من خیلی فریباست// زصورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من// اسیرش گشته بیمارش شدم من

زبس هرشب به او چت می نمودم// به او من کم کم عادت می نمودم

دراو دیدم تمام آرزوهام// كه باشد همسروامیّد فردام

برای دیدنش بی تاب بودم// زفكرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم كه وقت آن رسیده// كه بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم كه قصدم دیدن توست// زمان دیدن وبوییدن توست

زرویارویی ام او طفره می رفت// هراسان بود اواز دیدنم سخت

خلاصه راضی اش كردم به اجبار// گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه وقت و روز موعود// زدم ازخانه بیرون اندكی زود

چودیدم چهره اش قلبم فروریخت// توگویی اژدهایی برمن آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا// بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قد رعنا// كمان ِابرو و چشم فریبا

مسن تر بود او از مادر من// بشد صد خاك عالم بر سر من

زترس و وحشتم از هوش رفتم// از آن ماتم كده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم دیدم كه اونیست// دگر آن هاله ی بی چشم ورو نیست

به خود لعنت فرستادم كه دیگر// نیابم با چت از بهر خود همسر

بگفتم سرگذشتم را به « جاوید» // به شعر آورد او هم آنچه بشنید

كه تا گیرند از آن درس عبرت // سرانجامی ندارد قصّه ی چت
 

_narjes

عضو جدید
جالب بود;)
این یکی از مشکلات کنونی جامعه ماست و تنها خودمون هستیم که می تونیم به خودمون کمک کنیم نه کس دیگری
با چشم باز و ............
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشبختانه من اصلا وابسته نیستم به چت !!
 

meysam480

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جالب بود;)
این یکی از مشکلات کنونی جامعه ماست و تنها خودمون هستیم که می تونیم به خودمون کمک کنیم نه کس دیگری
با چشم باز و ............

خوشبختانه من اصلا وابسته نیستم به چت !!

البته جنبه های مثبتشم باید دید ...
از هر چیزی میشه درست استفاده کرد یا بد ... دست خود ماست ...
 

s.mojdeh

عضو جدید
گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی
حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی .
عشق وقتی بشود دات کامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را ؟
برده به دات کام و دات ارگ تو را؟
بهرت ایمیل زدم بیشترک
ای سابجکت نوشتم به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک
..
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK كنسل كن
OFF كن كامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
خسته از Font و ز Format شده ام
.دلخور از گردلی @ ( ات ) شده ام
کرد رپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد .
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سر آید قهرت...
 
بالا