کاش کودک بودم تا شبها قبل از اینکه بفهمم چه کسی برایم لالایی گفته، عمیق ترین خواب دنیا را داشتم.صبح ها با خمیازه کودکانه،از خواب برمی خواستم.
ای کاش کودک بودم تا هر وقت دلم می گرفت با صدای بلند گریه می کردم و داد می زدم تا همه درد مرا بفهمند.
ای کاش کودک بودم ، تا عروسکهایم را در اختیار می گرفتم و هر گونه که دوست دارم با آنها بازی می کردم و هیچ وقت عروسک هیچ کس نمی شدم.
ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود.
ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم،نه اینکه همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم.
ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو،همه چیز را فراموش می کردم.
ای کاش کودک بودم ، تا سرنوشت مرا به بازی نمی گرفت و شکست را درک نمی کردم.
ای کاش کودک بودم ، تا شاید معصومیت چشمانم در تو اثر می کردو هیچ گاه تو را نمیخواستم و دلم برایت تنگ نمی شد
ای کاش کودک بودم تا هر وقت دلم می گرفت با صدای بلند گریه می کردم و داد می زدم تا همه درد مرا بفهمند.
ای کاش کودک بودم ، تا عروسکهایم را در اختیار می گرفتم و هر گونه که دوست دارم با آنها بازی می کردم و هیچ وقت عروسک هیچ کس نمی شدم.
ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود.
ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم،نه اینکه همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم.
ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو،همه چیز را فراموش می کردم.
ای کاش کودک بودم ، تا سرنوشت مرا به بازی نمی گرفت و شکست را درک نمی کردم.
ای کاش کودک بودم ، تا شاید معصومیت چشمانم در تو اثر می کردو هیچ گاه تو را نمیخواستم و دلم برایت تنگ نمی شد