شمع و پروانه به یک شعله سر و جان سوزندای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
همه را بهرۀ یکسان رسد از محفلِ عشق
شمع و پروانه به یک شعله سر و جان سوزندای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
شمع و پروانه به یک شعله سر و جان سوزند
همه را بهرۀ یکسان رسد از محفلِ عشق
دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست
خانه ی آینه را روشنی از روزن نیست
ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
تیره بخت آن که بدین صف نسپارد جان را
هزارا با خزانِ زرد سر کن
که باز آید بهارِ ارغوانی
ياد باد آن صحبت شبها كه با نوشين لبان
بحث سر عشق و ذكر حلقه عشاق بود
یاران موافق همه از دست شدنددر این عالم اگر سود است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد
ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار ... اگر سفینه حافظ رسد به دریایی
تا تو را از دور دیدم رفت عقل وهوش من
می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |