خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حرف بزن حرف بزن سالهاست

تشنه ی یك صحبت طولانی ام
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل زودباورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل به دریا زده ام بر لبِ دریایِ غمت
قطره ای خواهم از آن خوردن و دریا گشتن
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب،
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نیم به هجرِ تو تنها ، دو همنشین دارم

دلِ شکسته یکی ،جانِ بی قرار یکی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در جامِ فلک بادۀ بی دردِسری نیست
تا ما به تمنا لبِ خاموش گشائیم

در دامنِ این بحرِ فروزان گهری نیست
چون موج به امیدِ که آغوش گشائیم؟
 

amin 1991

عضو جدید
من آن تنهای تنهایم که عمری بوده ام تنها :gol:از آن تنها ترین بودم نبود دوست با تنها
گویند که روی سرخ تو سعدی که زرد کرد :gol: اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
 

kayhan

عضو جدید
غزل 393 حافظ

غزل 393 حافظ

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ما است
آنچه البتّه به جائي نرسد فرياد است
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
من سکوت می کنم
این مزرعه زندگی من است
خشک و بی نشان
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوختم اما نه چون شمع طرب در بين جمع

لاله ام کز داغ تنهايي به صحرا سوختم
 

amin 1991

عضو جدید
من گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی :heart: ولی با خفت و خاری پی شبنم نمی گردم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه ميخواهم غمت را در دلم پنهان كنم
سينه ميگويد كه من تنگ آمدم فرياد كن!!
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگار اينسان که خواهد بي‌کس و تنها مرا
سايه هم ترسم نيايد ديگر از دنبال من
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيداست از گلاب سرشکم که من چو گل
يک روز خنده کردم و عمري گريستم

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهی
به پيام آشنايان بنوازد آشنا را
 

behnam-violoonn

عضو جدید
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام ................آمدنم بهر چه بود به کجا میروم ....؟؟ آخر ننمای وطنم
.
.
مرغ باغ ملکوتم ..نیم از عالم خاک دو .. سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن

توبت کنون چه فایده دارد که نام شد

 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه دريايي چه طوفاني که من در پيچ و تاب آن
به زورقهاي صاحب کشته‌ي سرگشته مي‌مانم

 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسي سازگار من

 

ddahmadss

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این درگه کا گه گه که که و که که شود ناگه
مشو با ناکسان همره که ره چه میشود چه ره
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده ، اين گونه به غم
خفته ام در تابوت
حرف ها دارم در دل
می گزم لب به سكوت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نخواهی فهمید
من دلم میخواهد

خانه ای داشته باشم در آب
آب یعنی همه خوبیها..
 

Similar threads

بالا