آیهان
عضو جدید

و اما در مورد کورش که برخی وی را ذوالقرنین میپندارند. اگر ما چنین فرضی را پیش بگیرم ناگزیر مجبوریم این را نیز بپذیریمکه طبق گفته بسیاری از تواریخ به مانند فارسنامه ابن بلخی و شاهنامه فردوسی و ... که همگی از کتابهای مورد تایید پان فارسهاست ، ذوالقرنین قرآن ، شخصی بهنام اسکندر رومی است که با حمله به ایران ، پادشاهی را از آخرین شاه کیانی (دارا) گرفت. دقت داشته باشید که اصول اولیه علم ریاضیات می گوید که وقتیطرفهای اول دو عبارت جبری برابر باشند طرفهای دوم آن عبارتها نیز می بایستبرابر باشند:
ذوالقرنین = اسکندر رومی (طبق گفته شاهنامه وفارسنامه)
ذوالقرنین = کورش هخامنشی (طبق ادعای برخی دوستان)
پسنتیجه می گیریم: اسکندر رومی = کورش هخامنشی
برای این گفتار دلایلدیگری نیز هست مثلاً:
ذوالقرنین آنگونه که در قرآن وصف شده است می بایستشخصیتی نیکومنش و بزرگوار باشد که مسلماً با شخصیت اسکندر مقدونی همگونیندارد چرا که قتل و غارت و کشتار وی بر همگان آشکار است (برخی از مورخینمعتقدند که اسکندر رومی همان اسکندر مقدونی است و بالتبع ذوالقرنین قرآن ، کهاعتقاد ناصحیحی هست) حال اگر کورش را آنگونه که پان فارسها تصویر می کنندفردی نیکومنش بدانیم و با اوصاف ذوالقرنین همگون بیابیم لاجرم بایستی قبولکنیم که کورش همان اسکندر رومی شاهنامه هست.
: «بفرمان شاهنشاه آریامهر در سال 1350 شمسی که مقارن بادوهزاروپانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران است، سال کوروش کبیرنامیده شده در این سال به منظور تجلیل از بنیانگذاری آن جشنهای پرشکوه (از 20 مهرماه تا 26 همین ماه) در سراسر ایران برگزار گردید که عمومپادشاهان و سران ممالک و رؤسای کشورهای عالم و محققین و مورخین ودانشمندان جهان در آن شرکت داشتند»(1) نباید تعجب کنی چه زمان، زمانقدر قدرتی و قوی شوکتی و ابد مدتی و جاوید سلطنتی و اعلیحضرتی رژیمشاهنشاهی «آریامهری» است که استخوان «ساق پای کوروش» در «دست اعلیحضرتهمایون شاهنشاه، همچو شمشیر لیزری» آرتیستهای فیلم «جنگ ستارگان» به هرطرف «شراره آتش» میپراند و خانه و خانمانها را سوزانده و خانواده ها رابه عزا مینشاند تا در عزای این ملت «شراره باران شده حلبی آبادنشین» چادرهایی همچون قصر در وسط بیابان برهوت پاسارگاد شیرازی برای «عمومپادشاهان و سران ممالک و رؤسای کشورهای عالم برپا گردد و از خون بهشیشه گرفته شده این ملت قدحی شراب بر آنها داده و آنها را سرمست «بادهکوروش» نماید تا به توسط آنها درجهان پایه های رژیم سلطنتی خود را تحکیمببخشد بلکه باید از این تعجب کنی که پسر همان پدر و در زمان جمهوریاسلامی بدون خوف و واهمه از قهر ملت و دولت انقلابی به چهار فیلمسازسوئدی میلیونها دلار از پول غارتی، این مردم مظلوم را پرداخته که فیلم «کوروش کبیر» را تهیه و در سینماها و تلویزیونهای آمریکا و اروپا بهنمایش گذارد .(2) و میلیونها دلار هزینه آن فیلم کذایی میکند تا بهمعارضه با «الگوهای ضد شخصیتی اسلامی» از قبیل امامان و پیشوایانبرخاسته و تصویری «روحانی » یا «فرا ایزدی» و با دستاویز «اولین ارایهدهنده منشور حقوق بشری، از کوروش بسازد و چنین وانمود کند که حتیپیغمبران و اولیا و اوصیای خداوندی نیز آورنده منشور حقوق بشری، نبودندو این کوروش بود که بعد از آمدن آن همه پیغمبران الهی «منشور حقوق بشر» را برای اولین بار آورد و بدین ترتیب در ذهن جوانان مسلمان القایی ازتضاد «کردار اسلامی» با «رفتار کوروشی» نموده و بدین ترتیب نتیجهایحاصل نماید که جوانان در «گفتار نیک!! خود اسلام را «متهم» و کوروش را «محترم» داشته و راه را برای ایجاد رژیمی با ایدئولوژی «تمدن بزرگ» دیگر باز نمایند.
اکنون می توان گفت که چرا در شاهنامه فردوسی ازهخامنشیان نامی برده نشده است.
زیرا سراینده شاهنامه، هخامنشیان را در اصلایرانی نژاد نمی دانسته است.
فردوسی در دیگر جاها نیز چنین کرده است برایمثال مدت زمانی که ایران زمین در زیر سلطه افراسیاب تورانی بوده است (طبقتاکید فارسنامه ابن بلخی) را به کل از کتاب خویش پاک می کند و به آن نمیپردازد. راستی چرا فردوسی از پیشدادیان و کیانیان که سالها و بلکه قرنها قبلاز هخامنشیان بوده اند سخن می گوید ولی از هخامنشیان سخنی بر زبان نمی راند؟آیا کورش طبق گفته شاهنامه رومی بوده است و ایرانی نژاد نبوده است؟ اگر چنینباشد نوشته های آقای ناصر پورپیرار که کورش را از نژاد اسلاو می داند نیزحقیقت دارد و حتماً فردوسی به جای واژه های بیگانه ای مثل اسلاو از واژه هایمستعمل زمان خود مانند رومی استفاده کرده است. فراموش نکنیم که تا چندی پیشبه تمامی اروپاییان ، فرنگی و به اروپا نیز فرنگ گفته می شده است. و درروزگاران بسیار دور در سرزمین ما به اروپا ، روم گفته می شده است.
با اینتفاسیر بسیار جالب است سینه سپر کردنهای پان فارسهای تخیل گرا ، که الگو وبنیانگذار کشورشان را یک بیگانه رومی نژاد (از نژاد اسلاو) به نام کورش میپندارند.
مطلب دیگر سال ظهور زرتشت پیامبر است که به نوشته شاهنامه در سالسی ام پادشاهی گشتاسب اتفاق افتاده است با مراجعه به جدول بالا ، یعنی سال 797 پیش از میلاد (به محاسبه فردوسی) و یا سال 808 پیش از میلاد (به محاسبهنویسنده فارسنامه). ولی چرا پان فارسها و پان ایرانیستها سعی می کنند سالظهور زرتشت را قرنها پیش از آنچه هست نشان دهند خدا می داند. البته بر ما نیزچندان پوشیده نیست که با این کارشان سعی دارند برای خویش تاریخی ساختگی سرپاکنند. مسلماً آیین زرتشت پس از آیین یهود پدیدار گشته است و اگر قرار باشدآیینی بر آیین دیگر تاثیر گذاشته باشد این آیین یهود است که بر آیین زرتشتتاثیر گذار بوده است چرا که تقدم و تاخر همه چیز را آشکارا بیان می کند. گذشته از اینها از آنجا که هر دو آیین یاد شده از جانب خداوند باری تعالیفرستاده شده اند می بایست در بسیاری از احکام و اصول و دیگر جزئیات یکسانیداشته باشند ولی چرا پان فارسها و پان ایرانیستها می گویند که آیین یهودبسیاری از آموزه های خود را از آیین زرتشت گرفته است به خوبی می رساند کهمطرح کنندگان چنین مباحثی نه از فلسفه وحی و نبوت چیزی می دانند و نه اعتقادیبه آسمانی بودن این آیینها دارند.
چنانچه عالم ربانیمرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان به صراحت به
دسیسه های همینیهودیان مذکور اشاره کرده و به خوانندگان توصیه میکند
که گرد اختلافدرباره ذوالقرنین که ساخته و پرداخته یهود باشد نگردند.
او در توصیه خود میفرماید :
خواننده عزیز باید بداند که روایات مرویه از طریق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طریق خصوص شیعه از ائمه هدی (ع)و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث کردهاند (و احادیث موقوفهاش میخوانند) درباره داستان ذیالقرنین بسیار اختلاف دارد. آن هم اختلافهایی عجیب و آن هم نه در یک گوشه داستان، بلکه در تمام خصوصیات آن و این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آوری است که هر ذوق سلیمی از آن وحشت کرده بلکه عقل سالم آن را محال می داند و عالم وجود منکر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را باهم مقایسه کرده مورد دقت قرار دهد هیچ شک نمیکند در اینکه خالی از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست از همه مطالب غریبتر، روایتی است که علمای یهود که به اسلام گرویدند از قبیل وهب بن منبه و کعب الاحبار نقل کرده یا اشخاص دیگری - که از قراین به دست می اید از همان یهودیان گرفته اند. نقل کرده اند. بنابراین دیگر چه فایده دارد که به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن کثرت و طول و تفصیلی که دارند بپردازیم. (19)
حال یهود و یهودبازان و شاهپرستان و دست نشاندگان آنها باید دنبال جعل ذوالقرنین شماره چهل برآیند تا بلکه در لابلای اسفار و عهد عتیق شاید این بار خشایارشا را ذوالقرنین قرآنی معرفی کرده و مدتی جوانان مسلمان را سردرگم کنند تا نقشه از نیل تا فرات و طرح براندازی ایدئولوژیک اسلامی را بهتر اجرا نمایند.
خواننده عزیز باید بداند که روایات مرویه از طریق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طریق خصوص شیعه از ائمه هدی (ع)و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث کردهاند (و احادیث موقوفهاش میخوانند) درباره داستان ذیالقرنین بسیار اختلاف دارد. آن هم اختلافهایی عجیب و آن هم نه در یک گوشه داستان، بلکه در تمام خصوصیات آن و این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آوری است که هر ذوق سلیمی از آن وحشت کرده بلکه عقل سالم آن را محال می داند و عالم وجود منکر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را باهم مقایسه کرده مورد دقت قرار دهد هیچ شک نمیکند در اینکه خالی از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست از همه مطالب غریبتر، روایتی است که علمای یهود که به اسلام گرویدند از قبیل وهب بن منبه و کعب الاحبار نقل کرده یا اشخاص دیگری - که از قراین به دست می اید از همان یهودیان گرفته اند. نقل کرده اند. بنابراین دیگر چه فایده دارد که به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن کثرت و طول و تفصیلی که دارند بپردازیم. (19)
حال یهود و یهودبازان و شاهپرستان و دست نشاندگان آنها باید دنبال جعل ذوالقرنین شماره چهل برآیند تا بلکه در لابلای اسفار و عهد عتیق شاید این بار خشایارشا را ذوالقرنین قرآنی معرفی کرده و مدتی جوانان مسلمان را سردرگم کنند تا نقشه از نیل تا فرات و طرح براندازی ایدئولوژیک اسلامی را بهتر اجرا نمایند.