هیچی ما که دیگهداشتیم بهش عادت میکردیم!
اما واضحترین کاری کهکردش و هنوز یادمه اینبودکه:
تو خونه چهار نفری نشسته بودیم سر سفرهشام و داشتیم غذا میخوردیم ...
تو آشپزخونه ما آبگرمکن دیواری بود و باید آب گرم تا آخر باز میشد تا آبگرمکن روشن شه...
خلاصه ما داشتیم غذا میخوردیم که یهو صدای پیچیدن شیر آب اومد
فاصله ماهم تا آشپزخونه 5 قدم بود و آشپزخونه هم اوپن بود و کاملا داشتیم شیر آب رو میدیدیم
...

خوب ...
هیچی دیگه شیر چرخید و آب گرم با فشار اومد! یعنی شیر آب گرمتا آخر باز شد! طوری که میگم آبگرمکن روشن شد!
بعد ...


هیچی دیگه ...
دیگه چیزی یادم نیست ...
فقط یادمه با گرمکن تو خیابون داشتم می دوییدم ...
فکر کن ...
شب ... شیر آب ... آب گرمکن ...



بازم بگم؟