وصیت نامه کوروش کبیر ....

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگي نزديك گشته‌ام. من آن را با نشانه‌هاي آشكار دريافته‌ام.
وقتي درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكي، جواني و پيري بخت‌يار بوده‌ام. هميشه نيروي من افزون گشته است، آنچنانكه هم امروز نيز احساس نمي‌كنم كه از هنگام جواني ناتوان‌ترم.
من دوستان را به خاطر نيكويي‌هاي خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خويش ديده‌ام.

زادگاه من بخش كوچكي از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز مي‌گذارم. در اين هنگام كه به سراي ديگر مي‌گذرم، شما و ميهنم را خوشبخت مي‌بينم و از اين رو مي‌خواهم كه آيندگان مرا مردي خوشبخت بدانند.

بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشاني و نابساماني روي ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست مي‌دارم ولي فرزند بزرگترم كه آزموده‌تر است كشور را سامان خواهد داد.

فرزندانم! من شما را از كودكي چنان پرورده‌ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند.
تو كمبوجيه، مپندار كه عصاي زرين پادشاهي، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يکرنگ براي پادشاه عصاي مطمئن‌تري هستند.
هر كس بايد براي خويشتن دوستان يكدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاري به دست نتوان آورد.

به نام خدا و نياکان درگذشته‌ي ما، اي فرزندان اگر مي‌خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد.
پيكر بي‌جان مرا هنگامي كه ديگر در اين گيتي نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين‌همه چيزهاي نغز و زيبا مي‌پرورد آميخته گردد.
من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكي كه به مردمان نعمت مي‌بخشد آميخته گردم.
همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .
هم‌اكنون درمي يابم که جان از پيكرم مي‌گسلد … اگر از ميان شما كسي مي‌خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامي كه روي خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسي نبيند، حتي شما فرزندانم.
از همه پارسيان و هم‌پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدي رنج نخواهم برد شادباش گويند.

به واپسين پند من گوش فرا داريد. اگر مي‌خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكي كنيد.
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصیت نامه ی کوروش بزرگ
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند .
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کروردریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.
البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .

مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم .
چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود .
و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما .
به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست .
چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.

کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ، به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی .


  • توجه کنید : همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال ، بعنوان کانال سوئز توسط اروپایی ها ساخته شد .
و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند .
ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.
هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .

بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،
اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ، پس مردم و خود تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند،
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود .
در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت ، برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت .
ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است
 

nimaparham

عضو جدید
کاربر ممتاز
اظهاراتی درباره ابر مرد تاریخ ایران شاه شاهان کوروش کبیر

«کورش بزرگ الگو و پدر صلح و حقوق بشر جهان»


دکتر «هانری بر» دانشمند فرانسوی:«کورش هخامنشی بسیار عادل و رحیم و
مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی که آسایش تعلیمات زردشت بوده و همه قوا
و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آن را برای خیر بشر و آسایش و سعادت
جامعه انسان صرف می کردند.»



آلبر شاندور:
«پارسی‌ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت و شکوهی
را در تاریخ به جای گذاشته‌اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است.»





ژنرال سایکس:
«در شاهنشاهی کورش، زیبایی مردانگی، شجاعت، قهرمانیت و عدالت به عیان
دیده شده است. وی هیچ‌گاه عیاشی نکرد. او‌‌ هیچ‌گاه خوش‌گذران و تن آسایی
نکرد. هیچ‌گاه مغرور نشد و در شو‌خ‌طبعی و انسانیت سرآمد زمان خود بود.»




افلاطون- ۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد :

«پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه
می‌داشتند. از این‌رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت‌های
جهان شدند. در زمان کورش بزرگ فرمان‌روایان به زیر دستان خود آزادی
می‌دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی
می‌کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در مو‌قع
خطر به یاری آنان می‌شتافتند و در جنگ‌ها شرکت می‌کردند. از این رو
شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می‌کرد و به آنان اندرز می‌داد.
آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می‌گرفت. »



هرودوت –۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد:

«در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملت‌های
دیگر فرمانروایی می‌نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او
بودند آزادی می‌بخشید و همه او را ستایش می‌نمودند. سربازان او پیوسته
برای وی آماده جان‌فشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال
می‌کردند.»



هارولد لمب دانشمند امریکایی:

«در شاهنشاهی ایران که کورش سمبول آنان است آریایی‌ها در تاج‌گذاری به
کردار نیک، گفتار نیک، پندار نیک سوگند یاد می‌کردند که طرفدار ملت و
کشورشان باشند و نه خودشان.»



گزنفون – ۴۴۵ پیش از میلاد :

«مهم‌ترین صفت کورش دین داری، عدل، گسترش عدالت وحق بود. سه دلیل را
برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس
نبوغ او. کورش نابغه‌ای بزرگ، انسانی والا منش، صلح طلب و نیک منش بود.
او دوست انسان‌ها، طالب علم، حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی
بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی‌دهد تا هر تجاوز و کار غیر‌انسانی
را مرتکب شود. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور
نمی‌کرد. او ملت‌های مغلوب راشیفته خودکرد. او برترین مرد تاریخ،
بزرگ‌ترین، بخشنده‌ترین، پاک دل‌ترین انسان تا این زمان بود.»



کنت دوگوبینو فرانسوی :

«شاهنشاهی کورش هیچ‌گاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود
زیرا به جرات می‌توان گفت که تقدیر او راچنین برای مردمان آفرید تا برتر
از همه جهان آن روز خود باشد.»



نیکلای دمشقی

«کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش
را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.»



پرفسور کریستن سن ایران شناس واستاد زبان اوستایی و پهلو‌ی :

«شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه «جوان مرد» بوده است. این صفت برجسته
اخلاقی او در روابط سیاسی‌اش دیده می‌شده. در قوانین او احترام به حقوق
ملت‌های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش
بوده که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.»



پرفسور گیریشمن :

«کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آن‌قدر خردمند بود که هر زمانی
کشور تازه‌ای را تسخیر می‌کرد به آن‌ها آزادی مذهب می‌داد و فرمانروای
جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می‌نمود. او شهر‌ها را ویران
نمی‌نمود و قتل عام و کشتار نمی‌کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که
سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانون‌گذار می‌نامیدند
و یهودیان او را مسیح خداوند می‌خوانند.»



کنت دوگوبینو مورخ فرانسوی :

«تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی
گذاشت. در افکار میلیونها مردم جهان بوجود آورد. من اذعان می‌دارم که
اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده‌اند کورش در صدر آن‌ها قرار
دارد. و تاکنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند
و او همان‌طور که در کتاب‌های ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که
او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسان‌ها به راحتی قربانی خدایان
می‌شدند بی‌سابقه بود .»



ویل دورانت:

«کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون
همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود. او با
شکست خوردگان با جوان‌مردی و بزرگواری برخورد می‌نمود. بهمین دلیل
یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند و درباره او
داستان‌های بی‌شماری نوشته‌اند و او را بزرگ‌ترین جهان، قهرمان پیش
ازاسکندر می‌نامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم‌های
آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاورخودساخت و یهودیان در بند را
آزاد نمود.»



کلمان هوار:

«او برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی
پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود. ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل
مغلوب تحمیل ننمود.»




مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی

«کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش
و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با
بال‌های کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.»



آشیل شاعر نامدار یونانی:

«کورش یک سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. او دارای
عقلی سرشار از بزرگی بود‌.»



کتر وستا سرخو‌‌‌ش :

«هرودوت و گزنفون هر کدام زندگی مختلفی از وی را به رشته تحریر
درآورده‌اند ولی هردو مورخ نامی از او به عنوان پدر و سرور آسیا و مرد
نیک اندیش یاد کرده‌اند .»



ملک الشعرای بهار :

«ما کودکان ایرانیم، مادر خویش را نگهبانیم، همه از پشت کیقباد و جمیم،
همه از نسل پور دستانیم، زاده کورش وهخامنشیم، پسر مهرداد و فرهادیم،
تیره اردشیر و ساسانیم، ملک ایران گلستان است، ما گل سرخ این گلستانیم.
کجا رفت آن فره ایزدی؟ کجا رفت آن کورش دادگر؟ کجا رفت کمبوجی نامور؟»


منابع:


کورش بزرگ اثر آلبر شاندور


تا ایران باستان اثر ژنرال سایکس


قوانین اثر افلاطون


تاریخ هرودوت اثر هرودوت


کورش بزرگ اثر هارولد لمب دانشمند امریکایی


کوروپدای اثر گزنفون


ایران باستان اثر کنت دوگوبینو فرانسوی


تاریخ تمدن اثر ویل دورانت


تمدن ایرانی اثر کلمان هوار


کورش بزرگ اثرمولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی


ایران از آغاز تا اسلام اثر پرفسور گیریشمن


مقالات ارشام پارسی​
 

sadena.1989

عضو جدید
واقعا دستتون درد نكنه......هر دوتون.....

.......

پاينده باد نام كورش كبير......
......

عالي بود.......

هميشه تاريخ تكرار ميشه......
كاش زودتر تاريخ ايران باستان تكرار بشه.......

اگه بذارن......
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا دستتون درد نكنه......هر دوتون.....

.......

پاينده باد نام كورش كبير......
......

عالي بود.......

هميشه تاريخ تكرار ميشه......
كاش زودتر تاريخ ايران باستان تكرار بشه.......

اگه بذارن......
ايشاالله تكرار ميشه.............خواهش ميكنم......بعدش من نمي دونم چرا هر وقت يه تايپيك از كوروش ويا ملانصرالدين ميزنم يكي پيدا ميشه وزيرش يه تايپيك ديگه در رابطه با اون موضوع ميزنه.......خوب ميتونه به طور مستقل يه تايپيك بزنه..........البته بازم هر چه از كوروش بزرگ گفته شه كمه................واشكالي نداره:gol:

ممنون
جالب بود
خواهش ميكنم:gol:
 

moya_memar

عضو جدید
افتخار می کنم که روزی در این سرزمین مردی بوده که نشان داد مردانگی به چه معناست.
امیدوارم کوروش به فرزندانش افتخار کند!
زنده باد ایران
زنده باد تاریخ
 

jigsaw

عضو جدید
کاربر ممتاز
کووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووروش ........................
 

Hakhamansh

عضو جدید
هر کسی دوست داره بیشتر کوروش بزرک رو بشناسه بره کتاب ""کوروش منم شهریار روشنایی ها"" رو بخونه.

با تشکر از پست جالبی که زدی.
 

tiger_red

عضو جدید
افسوس که فایده ای نداره ولی باید بزرگ مرد تاریخ را شناخت که آن هم کوروش است
 

ارش مهرداد

عضو جدید

نه برديا دروغين بود و نه انوشيروان دادگر
http://www.shomaliha.com
به جز چند کتيبه سنگی و چند صفحه از کتب مذهبی متاسفانه نوشته ديگری از نياکان ما برجا نمانده است تا تاريخ نگاری امروزمان متکی و مستند بر آنها گردد. به غرور ملی مان برنخورد, گويا بايد بپذيريم که نوشتن و تاريخ نگاری برخلاف يونان در ايران باستان متداول نبوده است. مورخی چون طبری و حماسه سرايی چون فردوسی حدود 1000 تا 1500 سال بعد از آشيل, هومر, گزنفون و هرودت و دهها شاعر و مورخ و داستانسرا و اديب و دانشمند يونانی که آثار مکتوب داشتند ظهور کردند. تاريخ ايران را عموما خارجی ها برايمان نوشتند, و تلاش تاريخ نويسان وطنی بيشتر در سطح ترجمه آنها و يا باز نويسی و نقل قولهای طولانی از آنها خلاصه می شود
ما که عوض نشديم, عوض هم شده باشيم تاريخ ما که عوض نشده!؟ اما در سالهای اخير در تقريبا تمام مقالات, فيلمنامه ها و کتبی که درباره ايران و تاريخ ايران نوشته می شود تصويری که از ما ايرانيها و ملل همسايه مان ارائه می گردد تصويرآدمهايی وحشی, بدکنش, خبيث , بربر و عقب افتاده ای که دشمن ذاتی هرنوع همزيستی با ديگران و دمکراسی است می باشد. هيولايی شديم که فقط با گلوله و بمب بايد سر جاي مان نشاند. برای اينکه به ما و ديگران هيولا و بربر بودنمان را بقبولانند دست به تاراج گذشته و تاريخ مان می زنند. بيهوده نيست که غارت و نابودی هرآنچه را که نشانی از تمدن و فرهنگ گذشته مان داشت و دارد بخش مهمی از تعرض شان به موجوديت ما را تشکيل می دهد.در جريان و بعد از اشغال عراق اولين نسخه های دست نويس ,هزار و يکشب, و رساله های رياضی عمر خيام و مقالاتی از ابن سينا و ابن رشد و يک ميليون جلد کتاب ، 10 ميليون سند و 14000 قطعه باستانی از بين رفته است. ماه مه سال 2004 يعنی يک سال پس از خاتمه ی جنگ در اثر آتش سربازان آمريکايی و متحدان آنها 40000 اثر خطی مذهبی سوخته است و بنا به گزارش بريتيش ميوزيوم سربازان لهستانی بخشی از خرابه های بابل در جنوب بغداد را منهدم کرده اند. هزازان اثر مکتوب و قطعه باستانی که نشانی از فرهنگ و تمدن مشترک ملل منطقه بوده و منهدم نشده بودند به تاراج و سرقت رفتند. آدم به نوشته های پيشين اينان که ما را "پسر عموهای آريايی" معرفی ميکردند هم شک می کند و از خود می پرسد آيا آنچه را که آن موقع درباره ما می نوشتند هم دروغی بيش نبوده و تنها هندوانه زير بغل گداشتنی بود که آن هم در جهت منافع دولتها و منافع ملی خودشان بود, زيرا با اين کار (متمايز کردن مان از نظر نژادی از ديگر ملل منطقه) می توانستند با ايجاد حس برتری نژادی در بين ما, به سو ظن و نفاق بين ما و ديگر اقوام و ملل منطقه دامن زده و خود راحتتر به تاراج منابع مان بپردازند.
نبود منابع مکتوب ايرانی باعث گرديده که بخش بزرگی از تاريخ ايران باستان بر اساس حدسيات و يا گفته های امثال هرودت استوارباشد, در باره هرودت لازم است اشاره شود حتی برای نوشتن تاريخ موطنش يونان به گفته های وی به عنوان سند تاريخی کمتر بها داده می شود, زيرا هرودت نقال و قصه گويی بود که از طريق نقالی در قهوخانه های يونان امرار معاش می کرد و معمولا به شنيده هايش برای اينکه بيشتر مهيج شوند شاخ و برگهايی مشتری پسند می افزود. بيچاره نمی دانست که بعداز 2000 سال افسانه هايش مبنای نوشتن تاريخ ملتی قرار خواهد گرفت. البته بديهی است که در قصه های هرودت و چند يونانی ديگر ردپای برخی حقايق و انعکاس برخی واقعيات از تاريخ ايران باستان را می توان يافت, اما جا زدن آنها به عنوان حقايق مسلم تاريخی اشتباهی است که مدام در تاريخ نويسی ايران صورت گرفته است.

ما ايرانيها عادت کرديم وقتی از تاريخ و گذشته ايران صحبت می کنيم بيشتر سرگذشت شاهان و شاهزادگان مورد نظرمان هست تا سرگذشت مردم معمولی. و اگر هم از وقايع تاريخی که مردم در آنها نقش داشته اند صحبت شود همان برداشت و روايت از وقايع تاريخی به خورد ما داده شده که روايت رسمی بوده و به نفع نيروی غالب و مسلط جامعه در کتب و سنگ نوشته ها تنظيم و جار زده شده اند. در موقع تاريخ خوانی در ما کمتر احساس همدردی با رنجهايی که نياکان ما بردند برانگيخته ميشود و مجبوريم کمتر خود را شريک غم ها و شادی های مردم مان بدانيم تا آنانی که بر جان و مال شان تسلط داشتند.
همين روايت های رسمی از وقايع تاريخی است که شورش بزرگ مردم که در اعتراض به فشار وصول ماليات های سنگين برای تامين جنگ مصر در اواخر حکومت کمبوجيه , دست به طغيان زده بودند يا کاملا از صفحاتش حذف می گردد و يا کمرنگ جلوه داد می شود. اما آنچه بزرگ و برجسته می شود قهرمان سازی از کودتاگران و سرکوبگران است که بصورت دروغ بزرگ "برديای دروغين" به ما غالب کردند. برديای دروغينی وجود نداشت. آنچه که از نوشته های آشيل, هرودت و حتی سنگ نوشته ها از جمله بيستون ستون يکم بر ميآيد ولی به فراموشی سپرده شده اين است که برديا پسر کوروش و برادر کمبوجيه به شورش مردم می پيوندد و بسيار بين مردم محبوب بود و بعداز به قدرت رسيدن به مدت سه ماه تمام ماليات ها را لغو می کند و دستور تقسيم گندم بين مردم گرسنه را می دهد و... اما طبقات ممتاز به رهبری داريوش با کودتايی خونين عصيان را سرکوب و هزاران نفر از جمله برديا را به قتل می رسانند. و برای توجيه عمل خود افسانه برديای دروغين و گئومات مغ را که بسيار ناشيانه و کودکانه ساخته شده به عنوان تاريخ به خورد ما دادند. گيرم که شباهت گئومات به برديا آنقدر بود که حتی پس از هفت ماه مراوده و نشست و برخاست با اعيان و اشراف که برديا را به خوبی می شناختند تشخيص دروغين بودنش مشکل بود, اما نديدن گوش بريده ی برديای دروغين توسط همسر وی که دختر يکی از کودتا گران بود بعداز هفت ماه خوابيدن زير يک لحاف ديگر خيلی مضحک است. غرور ملی ما پس از بيش از دوهزار سال هنوز هم اجازه اين را نمی دهد که از برديا اعاده حيثيت کنيم و کماکان او را دروغين و سلابه کشندگان مردم را بزرگ و کبير می خوانيم
روايتی مشابه برديا از سرگذشت مصلح بزرگ اجتماعی ايران دوران ساسانيان يعنی مزدک برای ما بجا گذاشته اند. جنبش مزدک که يکی از بزرگترين جنبش های مساوات طلبانه جهان باستان می باشد به نوشته همه آنهايی که درباره آن نوشته اند و از قضا تمامی شان با موضعی خصمانه به بررسی آن پرداخته اند ريشه در فقر و فلاکت توده مردمی داشت که به شديدترين شکل ممکن تحت ستم و استثمار اتحاد سلطنت و دستگاه روحانيت قرار داشتند. جامعه آن روز ايران عموما به دو طبقه اصلی زميندار و طبقه برزگر تقسيم بندی شده بود . بين اين دو طبقه قشر متوسط دهقانان آزاد قرار داشتند که صاحب زمين خود بوده ولی زميندار بزرگ محسوب نميشدند و بمثابه کارگزار و مباشر زمينداران بزرگ در جمع آوری ماليات و خراج و سربازگيری عمل می کردند.. در کنار سيستم فئودالی به عنوان سيستم مسلط مناسبات برده داری هم رايج بود. طبقه زميندارخود شامل سه قشر خاندان سلطنی, ملاکان بزرگ محلی و موبدان بود. بين اقشار روابط کاستی حکمفرما بوده و ترقی از يک کاست به کاست ديگر غير ممکن و به دستور دستگاه روحانيت که خود به عنوان زميندار بزرگ با دستگاه حکومتی درهم تنيده شده و دين و دولت به هم متصل بودند عملی غير قانونی محسوب ميشد . در نامه تنسر آمده است: " عامه ـ برزگران ـ مستغل (مستغلات) و املاک بزرگزادگان نخرند برای اين که درجه و مرتبت هر يک معين ماند ". به روايت تاريخ طبری دوازده هزار آتشکده وجود داشت که هرکدامشان مالک هزاران هکتار زمين بودند. زمين و آب تا وجب آخرش در تمام کشور در تملک سه قشر مرفه و دهقانان بود .اکثريت مردم به صورت رعيت و يا برده در خدمت و يا بهتر بگويم در تملک آنان بودند. استثمار شديد فئودالی و پرداخت انواع خراجها و مالياتهای دولتی و مذهبی( گفته می شود که 125 نوع ماليات وجود داشت و پرداخت خمس يعنی يک پنجم درآمد کشاورزی به آتشکده ها در آن زمان مرسوم بود), تامين هزينه جنگهای پياپی داخلی و قشون کشی های خارجی, سربازگيريهای مداوم از بين مردان ,وضعيت فلاکتبار زندگی اکثريت مردم و در مجموع نارضايی عمومی از دين و دولت و آرزوی تغيير وضعيت موجود زمينه ساز پيدايش جنبش مزدکيسم شدند. مزدک با طرح اصلاحات بنيادين در دين توانست بخش وسيعی از مغان رده پايين که زندگی چندان خوبی نداشته و از فساد موبدان زميندار و چسبندگی دين و دولت به همديگر ناراضی بودند را جذب کرده و با طرح "حق همگان" در برخورداری از آب و زمين و زن توانست بخشهای وسيعی از ستمديدگان و محرومان جامعه را بسوی خود جلب نمايد. مساوات طلبی مزدک را می توان در لابلای اشعار فردوسی به وضوح ديد:
اگر دادگر باشی ای شهريار / به انبار گندم نيايد بکار
شکم گرسنه چند مردم بمرد / که انبار را سود جانش نبرد
همی گفت هرکو توانگر بود / تهی دست با او برابر بود
نبايد که باشد کسی بر فزود / توانگر بود تار و درويش پود
جنبش مزدکيان با توطئه و به شيوه ای بربرمنشانه به دستور خسرو انوشيروان سرکوب شد, هزاران نفر را کشتند, و به روال شيوه ی کهنه چند هزارساله ی تهمت و شکنجه و اقرار گيری که هنوز هم رايج است و تبليغات وسيع سعی در لکه دار کردن آن نمودند. مزدکيان را که مخالف داشتن حرمسراها و چند زنی بودند متهم به اشتراکی بودن زنان کردند و... آنچه که ما تاکنون به عنوان تاريخ از جنبش مزدکيان شنيديم و خوانديم همان روايتی است که به سفارش سرکوبگران و فئودالها, صاحبان حرمسراها نوشته شده , روايتی که در آن قيام مردم رنج ديده سرزمين ما ن برای عدالتخواهی را بلوا و تاراجگری و کفر(زنديک) ناميده ميشود و سرکوبگر مستبدی را که دستش به خون هزاران هزار نفر از نياکان حق طلب ما آلوده بود, سرکوبگری که دستور داد پوست مخالفان را زنده زنده کنده و پر کاه کرده و به دروازه های تيسفون بياويزند را به لقب دادگر و عادل مفتخر می کند.


 

Similar threads

بالا