هر کی سوتی داده تعریف کنه!

YuMi

اخراجی موقت
دبیرستان بودیم یکی از رفیقام با موتور میومد.

صبح داشته میومده مدرسه یه دفعه یه ماشینه پشت سرش شدید بوق میزنه تند تند
این اعصابش خرد میشه بر میگرده داد میزنه :هویییییی گوساله:mad:



وایمیسه میبینه
راننده ماشینه معلممون بوده:redface:
میخواسته سر به سرش بزاره:biggrin:
 
آخرین ویرایش:

amirhossein65

عضو جدید
کاربر ممتاز
با بابام داشتم میرفتم یهو گفتم بابا بابا پسر رو ببین چه تیکه ای بیا بریم ببینم میتونم مخشو بزنم یهو بابام اینطوری شد:surprised: منم فرار:cry:

اینترنت پرسرعت وزارتخانه را راه انداخته بودیم با دو دیش بصورت متقارن و سرعت عالی، توی سالن آمفی تثاتر وزارتخانه وزیر و معاونین و نمایندگان کمیسیونهای مختلف مجلس و خلاصه تمام کله گنده ها جمع شده بودند و من میخواستم راجع به اقدامات انجام شده و کاربردهای اینترنت در محدوده وزارن معادن و فلزات صحبت کنم، خلاصه بعد از توضیحات مختلف و نشان دادن سایتهایی مانند معادن مس در شیلی، بازار بورس فلزات لندن (LME) و غیره، بحث استفاده از اخبار از طریق اینترنت شروع شد،
دقیقاً زمان انتخابات آمریکا بود
و
مدعوین پیشنهاد کردند که ببینیم در سایت کاخ سفید چی نوشته،

وای وای وای ......................

در آن زمان سایت کاخ سفید whitehouse.gov بود و سایت whitehouse.com یک سایت پورنـو، که بعدها توسط دولت آمریکا خریداری و به سایت خبری تبدیل شد.
من طبق عادت و بدون توجه کلمه whitehouse را تایپ کرده و کلید Ctrl+Enter را فشار دادم، چشمتان روز بد نبینه با اون سرعت بالا ناگهان سایت whitehouse.com با عکسهای آنچنانی باز شد، یکی از خانمها ناگهان جیغ کشید و من دست و پایم را گم کرده بودم و تنها کاری که کردم جلوی مونیتور را گرفتم، غافل از اینکه تصویر روی پرده بزرگ درحال نمایش است، خلاصه جلسه با خارج شدن خانمهای حاضر و متلکهای بقیه و فشار کلید Alt+F4 تمام شد.

رشت تا ساری 8 ساعت راهه
عروسی یکی از دوستام بود ما هم حتما میخواستسم بریم اما ماشین جا نبود با شرایط سخت قبول کردیم با داییم که ما 4 تا دختر پشت پراید بشینیم :cry: 2 تا دختر داییمام و یه دختر خالم و من
:cry: منم چون از همه لاغرترم باید تو مسیر هر یه ساعت روی پای اینا مینشستم وسطای راه دسشوییم گرفت روم نمیشد بگم و تو کل راهم تو ماشین با یه شلوار لی یه تیشرت تو ماشین نشسته بودم هر جور بود خودمو تا ساری تحمل کردم رسیدیم ساری گفتیم بریم یه کبابی کبابو بزنبم بعد بریم تالار
تا رسیدیم جلو در من با سرعت نور پریدم بیرون به طرف دسشویی بدوووووو رفتم رفع حاجتو اومدم که دیدم یه عالمه مرد دارن نگام میکنن اینطوری:eek: تازه فهمیدم از شدت عجله مردونه رفتم اونم بی مانتو و روسری:confused:

دبیرستان بودیم یکی از رفیقام با موتور میومد.

صبح داشته میومده مدرسه یه دفعه یه ماشینه پشت سرش شدید بوق میزنه تند تند
این اعصابش خرد میشه بر میگرده داد میزنه :هویییییی گوساله:mad:


راننده ماشینه معلممون بوده:redface:
میخواسته سر به سرش بزاره:biggrin:



وای اینا خیلییی باحال بودن!!! مردم از خنده!!:biggrin: مینا تو کلا خدای سوتی هستیا!!:D نصف سوتی ها ماله تو هس !!;) :gol:
 

Hotspur_1985

عضو جدید
کاربر ممتاز
این سوتی که می خوام بگم یکم ضایعست.به بزرگیتون ببخشید.:gol:

سال 83با 2تا از پسرا همکلاسیمون(آرش ومسعود) و2 تا از دخترا(دوستام)برا درس روستا رفتیم روستا.
خلاصه آقا وسط عکس گرفتن فیلم دوربین تموم شد(اون موقع کسی دوربین دیجیتال نداشت)
هیچی دیگه دوربین دست آرش بود می خواست فیلم رو بندازه رو دوربین که بلد نبود ونمی خواست کم بیاره.
منم که شاهد بودم چطور داره بافیلم ودوربین می جنگه،عصبانی شدم گفتم:
اه آرش جه کار میکنی، 1 سوراخ (منظورم شیار بود)که بیشتر نداره بکن توش دیگه.بی عرضه.:redface:
آقا آرش و مسعود رو میگی از خنده پهن شدن زمین.دوستام هم لبو شده بودن.
منه احمقم نفهمیدم چی گفتم،هی تکرار میکردم می گفتم مسخره ها مگه چی گفتم گفتم 1 سوراخ داره بکن توش دیگه .:razz:
خلاصه با ایما واشاره دوستام تازه 2 زاریم افتاد که بلهههههههههههههه
خلاصه آقا تا آخر ترم نمی تونستم تو صورتشون نگاه کنم.:cry:
 

پگاه جون

عضو جدید
دبیرستان بودیم یکی از رفیقام با موتور میومد.

صبح داشته میومده مدرسه یه دفعه یه ماشینه پشت سرش شدید بوق میزنه تند تند
این اعصابش خرد میشه بر میگرده داد میزنه :هویییییی گوساله:mad:



وایمیسه میبینه
راننده ماشینه معلممون بوده:redface:
میخواسته سر به سرش بزاره:biggrin:
ای وای چه فاجعه ای:eek::eek:
 

chem man

عضو جدید
سال 85 که واسه امتحان رانندگی رفته بودم ، 4 نفر سوار ماشین شدیم اولش یه پسره نشست پشت فرمون سرهنگه گفت خب عزیزم حرکت کن ، طرفم بعد بستن کمربند زد دنده 1 و . . . ولی ماشین حرکت نکرد ! بعش پسره گفت پس چرا ماشین راه نمیره ؟! سرهنگه هم گفت عزیزم پیاده شو شما قبول نشدی فقط دفعه بعد خواستی امتحان بدی قبلش ماشینو روشن کن !!!!!!!

:eek::eek::eek::eek::eek::surprised::surprised::biggrin::biggrin::biggrin:
 

YuMi

اخراجی موقت
سوتی دکتر:D

یه روز من بچه بودم
شب نمیدونم چم میشه مریض میشم (یادم نیست) میبرنم دکتر

دکتر به مامانم میگه شام چی داشتین؟
مامانم میگه فکر نکنم برای شام باشه
دکتر میگه من دکترم میدونم حالا چی داشتین؟

مامانم میگه ماکارونی
دکتره میگه : آهاااا دیدید.....حتما برای همونه....حتما خوب پخته نشده بوده و فلان بوده رو دلش مونده

مامانم میگه خوب این هنوز شام نخورده بوده:redface:
قبل از شام اینجوری شد:biggrin:
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از رانندگی خیلی بدم میاد هی بابام گفت برو یاد بگیر ما هم رفتیم سر امتحان شهر از شانس ما بارون سیل میومد افسر گفت بشین پشت رل منم با اعتماد به نفس رفتم دیدم ای وای من نمیدونم برف پاک کن کدومه شیشه هم تاره نمیبینم اصلا به روی خودم نیاوردم ماشین روشن کردم بعد 5 پانیه دیدم رو ارتفاعیم افسره شیشه پاک کنو زد دید رو از این شنا هست مثل یه تپه میشه جلو ساختمونایی که میخان بسازن میریزن بالای اوناییم
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار وسطای زمستون دسته جمعی میخاستیم بریم ماسوله برف بازی
منم تو ماشین خالم نشستم خالم گفت اون بخاری رو بزن منم اشتباهی کولرو زدم
هی موندیم دیدم این ماشین گرم نمیشه منم هی به خالم غر میزدم ماشین صفر نخریدی بخاریشو ببین گرم نمیکنه وفتی رسیدیم به داداشک اینا تو ماشین بغلی گفتیم ماشینه ما بخاریش خرابه داداشم اومد نگاه کرد فهمید بنده کولرو زدم جای بخاری
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
منو دوستم شیرین داشتیم میرفتیم خونشون شیرین تازه نامزد کرده بود من ندیده بودم نامزدشو
هیو پسره رو دید گفت مینا نظرت در مورد اون پسره چیه
منم گفتم کدومو میگی همون عین جغداس بیچاره حرفی نزد تو جشن عروسیش فهمیدم به کی گفتم جغد:cry:
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
منم سوتي اي دو روز پيش تو يوني داديم رو ميگم...فك كنين ما يه سري بچز خل و چل نشسته بوديم تو محوطه و داشتيم غيبت اين پسرا رو ميكرديم و پشت سر يكيشون هي گفتيم،هي گفتيم،هي گفتيم...اوه اوه بلا به دور چه حرفايي كه چشمتون روزه بعد نبينه بعد كه يهو پشت سرمون رو نگاه كرديم ديديم بببببببببببله ايشون پشت سرمونه و نامرد هيچي نگفت و همه ي حرفهامون رو شنيد!!!!!!
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
منو دوستم شیرین داشتیم میرفتیم خونشون شیرین تازه نامزد کرده بود من ندیده بودم نامزدشو
هیو پسره رو دید گفت مینا نظرت در مورد اون پسره چیه
منم گفتم کدومو میگی همون عین جغداس بیچاره حرفی نزد تو جشن عروسیش فهمیدم به کی گفتم جغد:cry:
خيلي باحال بود . دمت گرم .
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز پسر خالم صدام کرد گفت مینا اون پسری که اونور میمیونه تا شماها (منو خواهرش) رد میشید نیشش باز میشه کیه؟
منم که داشتم پرتقال میخوردم اصلا حواسم نبود گفتم دوست پسرشه دیگه اما نترس فصد ازدواج ندارن
چهره ی پسر خام اینطوری شده بود:eek:
 

sohrab sepehri

عضو جدید
سوتي من ديشب بود.وقتي گوشيم زنگ خورد بابام گفت سهراب جان كيه اين موقع شب كفتم بابا كسي نيست، مريمه كه يه دفعه بابام از جاش بلند شد گفت به به منم كه حول كرده بودم گفتم بابا خيلي خشكله و اين داستان ادامه دارد.
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اين سوتي كه ميخوام بگم مربوط به خانومي هست كه يكي از اقواممون ميشه
البته يه كم بي ادبي هس ولي وقتي يه خانوم تو يه مهموني ميتونه اونو تعريف كنه (البته قبل از تعريف از شوهرش اجازه گرفت) لابد منم ميتونم اونو اينجا بگم
قضيه سر اين بوده كه موقع ناهار بوده و اين خانوم با ماشين بوده و عجله داشته كه به خونه برسه ... قرار بوده سر راهش دوغ بگيره ... و تو خونه هم بهش گفته بودن دوغ گاز دار باشه
خلاصه خانوم به يه سوپرماركت ميرسه و ميره اونجا ميبينه خيلي شلوغه و هركسي يه چيزي ميخواد ... خلاصه ايشونم براي اينكه صداش به فروشنده برسه بلند ميگه ... ببخشيد آقا گوز داغ دار داريد
باقيش رو ديگه خودتون حدس بزنيد
 

*Essi*

اخراجی موقت
سوتی من مربوط به ترم دوم دانشگاه است.
من با رفیقم رفتیم آزمایشگاه فیزیک،چون چس ترم بودیم خیلی ذوق و شوق داشتیم و نیم ساعت زودتر آمدیم.
هر چی در آزمایشگاه رو زدیم کسی در را باز نکرد و در قفل بود،ما هم فکر کردیم کسی تو نیست با مشت و لگد میکوبیدیم به در،حتی من با یه حرکت اکشن با پهلو کوبیدم به در که یک دفعه استادمون که یک خانوم مسن بود در رو باز کرد.همینجور مارو نگاه میکرد بنده خدا هیچی نگفت.
شانس آوردم اگه دو ثانیه در رو زودتر باز میکرد پرس میشد به دیوار.با خودم گفتم منو میندازه اما اون به من نمره 20 داد.تا آخر عمر شرمندش شدم.
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوتی من مربوط به ترم دوم دانشگاه است.
من با رفیقم رفتیم آزمایشگاه فیزیک،چون چس ترم بودیم خیلی ذوق و شوق داشتیم و نیم ساعت زودتر آمدیم.
هر چی در آزمایشگاه رو زدیم کسی در را باز نکرد و در قفل بود،ما هم فکر کردیم کسی تو نیست با مشت و لگد میکوبیدیم به در،حتی من با یه حرکت اکشن با پهلو کوبیدم به در که یک دفعه استادمون که یک خانوم مسن بود در رو باز کرد.همینجور مارو نگاه میکرد بنده خدا هیچی نگفت.
شانس آوردم اگه دو ثانیه در رو زودتر باز میکرد پرس میشد به دیوار.با خودم گفتم منو میندازه اما اون به من نمره 20 داد.تا آخر عمر شرمندش شدم.
سلام همشهري
دمت گرم . من رو ياد حركت خودم تو سال سوم دبيرستان انداختي . با اين تفاوت كه من شانس نداشتم و در رو بد موقعي لگدمال كردم و دماغ معلم عربيمو شيكوندم .
خسارت كه دادم هيچي , يه نمره ي مستمري بهم داد كه تا عمر دارم فراموش نمي كنم ! (شانس آوردم امتحانامون نهايي بود وگرنه يه نمره اي بهم مي داد كه !!!)
 

amirhossein65

عضو جدید
کاربر ممتاز

تو هم سوتی هات خیلی جالبه عزیز کلی باهاش خندیدم!!! :gol::gol: :D

این سوتی که می خوام بگم یکم ضایعست.به بزرگیتون ببخشید.:gol:

سال 83با 2تا از پسرا همکلاسیمون(آرش ومسعود) و2 تا از دخترا(دوستام)برا درس روستا رفتیم روستا.
خلاصه آقا وسط عکس گرفتن فیلم دوربین تموم شد(اون موقع کسی دوربین دیجیتال نداشت)
هیچی دیگه دوربین دست آرش بود می خواست فیلم رو بندازه رو دوربین که بلد نبود ونمی خواست کم بیاره.
منم که شاهد بودم چطور داره بافیلم ودوربین می جنگه،عصبانی شدم گفتم:
اه آرش جه کار میکنی، 1 سوراخ (منظورم شیار بود)که بیشتر نداره بکن توش دیگه.بی عرضه.:redface:
آقا آرش و مسعود رو میگی از خنده پهن شدن زمین.دوستام هم لبو شده بودن.
منه احمقم نفهمیدم چی گفتم،هی تکرار میکردم می گفتم مسخره ها مگه چی گفتم گفتم 1 سوراخ داره بکن توش دیگه .:razz:
خلاصه با ایما واشاره دوستام تازه 2 زاریم افتاد که بلهههههههههههههه
خلاصه آقا تا آخر ترم نمی تونستم تو صورتشون نگاه کنم.:cry:


وای این خدای سوتی ها بود!! من تا 10 دقیقه فقط میخندیدم!!! پسرا که احتمالا تا آخر سال سوژه شون بوده!!!

یه بار وسطای زمستون دسته جمعی میخاستیم بریم ماسوله برف بازی
منم تو ماشین خالم نشستم خالم گفت اون بخاری رو بزن منم اشتباهی کولرو زدم
هی موندیم دیدم این ماشین گرم نمیشه منم هی به خالم غر میزدم ماشین صفر نخریدی بخاریشو ببین گرم نمیکنه وفتی رسیدیم به داداشک اینا تو ماشین بغلی گفتیم ماشینه ما بخاریش خرابه داداشم اومد نگاه کرد فهمید بنده کولرو زدم جای بخاری

منو دوستم شیرین داشتیم میرفتیم خونشون شیرین تازه نامزد کرده بود من ندیده بودم نامزدشو
هیو پسره رو دید گفت مینا نظرت در مورد اون پسره چیه
منم گفتم کدومو میگی همون عین جغداس بیچاره حرفی نزد تو جشن عروسیش فهمیدم به کی گفتم جغد:cry:

من میگم این مینا آخر سوتیه میگن نه!!! کلا همیشه تو باقالی هاس!! :biggrin: :biggrin: :biggrin: :gol: :gol: :gol:
 

پترو

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از رانندگی خیلی بدم میاد هی بابام گفت برو یاد بگیر ما هم رفتیم سر امتحان شهر از شانس ما بارون سیل میومد افسر گفت بشین پشت رل منم با اعتماد به نفس رفتم دیدم ای وای من نمیدونم برف پاک کن کدومه شیشه هم تاره نمیبینم اصلا به روی خودم نیاوردم ماشین روشن کردم بعد 5 پانیه دیدم رو ارتفاعیم افسره شیشه پاک کنو زد دید رو از این شنا هست مثل یه تپه میشه جلو ساختمونایی که میخان بسازن میریزن بالای اوناییم
خیلی باحالی با این سوتیهایی که دادی...!
حالا گواهینامه گرفتی؟؟
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو هم سوتی هات خیلی جالبه عزیز کلی باهاش خندیدم!!! :gol::gol: :D




وای این خدای سوتی ها بود!! من تا 10 دقیقه فقط میخندیدم!!! پسرا که احتمالا تا آخر سال سوژه شون بوده!!!





من میگم این مینا آخر سوتیه میگن نه!!! کلا همیشه تو باقالی هاس!! :biggrin: :biggrin: :biggrin: :gol: :gol: :gol:
مخسی عسیسم....:cool:;)حالا خیلی نخند مگس نپره تو حلقت:D
 

Anahita.pb

عضو جدید
دوربینه دوستم دستم بود داشتم عکسا خانوادگیشو نیگا میکردم.مسافرت رفته بودن .تو یکی از عکسا یه پسر جوونی گوشه عکس بود بش نمیومد از خونوادشون باشه منم انگشت گذاشتم روش گفتم ای این چه چاق و زشته هر هرم خندیدم:D بعد یکی دیگه از دوستام دوربینو گرفت به همون عکسس که رسید گفت فلانی "داداشت!" چرا اون گوشه وایساده:D
 

1.1.1368

عضو جدید
این سوتی را یکی از معلمای دوره دبیرستان دوستم داده
این معلم تو مدارس دخترونه هم درس میگفته یه بار به یکی از دخترا میگه از رو متن کتاب بخون اون قسمتم قوانین کیرشهف بوده اما دختر روش نمیشده بخونه موقعی که میرسیده میخونده شهف این معلم هم تکه کلامش خوردی بوده مثلا میگفته کتابو چیکار کردی خوردیش خلاصه بنده خدا اینو به اون دختره هم میگه بعد از چند لحظه متوجه میشه چی گفته
 

EmperorMHSN

عضو جدید
دوستان ما امروز اندیشه 1 داشتیم.
جلسه دوم بود. هنوز استاد نیومده بود دستم.
ما رفتیم دانشگاه دیدیم یه بچه کوچولوی پررو به هرکی رد میشه گیر میده و اذیت میکنه. بچه یکی از کارمندا بود. به فربد گفتم ببین من این یه ذره بچه رو اگه آدمش نکردم تو این دو ساعت. گفت اگه تونستی یه شیرینی پیش من داری.
صداش کردم، اومد جلو اول یکی زد تو شکمم، گفتم بچه جان آروم باش عمویی، اسمت چیه؟ گفت موبایل داری؟ گفتم آره تو اسمتو بگو، گفت علیرضا، گفت گوشی. یه گوشی داغون درووردم دادم بهش، گفت این بدرد خودت میخوره، رفت. صداش کردم گفتم علی جان بیا اینجا، اون یکی گوشیمو بهش دادم گفت آهان این خوبه. گرفتو بچه سوم ابتدایی خودش بازی رو اورد شروع کرد به بازی کردن. حالا کلاس ما هم داشت شروع می شد کم کم. گفتم علی گوشی رو میدی. چپ چپ نگام کرد گفت نه!!! گفتم ای بابا!! بچه گوشی رو بده میخوام برمسر کلاس!! گفت نمیدم! فربد گفت تحویل بگیر!! میخواستی تربیتش کنی!!!؟؟
جاج آقا اومد رفت سر کلاس، مارو هم تو راهرو دید، یه السلام علیکی باهاش کردیم...
شاید باورتون نشه ولی گفتم علیرضا میای سر کلاس ما؟ جا خورد!! گفتم چرا جا خوردی؟ گفت زشته! مامانم دعوام میکنه!! گفتم نه بیا. مامانت با من. گفت میذاری بازی کنم، گفتم آره تو بیا، بازیای قشنگتر هم برات میارم. دوستان اینیه ذره بچه اومد سر کلاس ما!! نشوندمش کنارمو داشت بازی می کرد.
استاد اومد تو بچه ها پاشدنو این گرم بازی بود!! اصلا انگار نه انگار کسی اومده!!
سر کلاس بحث دروغ گفتنو تهمت زدنبود بود، همه تو جو بودن داشتن حرف نیزنو بحث میکردن، یهو علی پاشد گفت بردم، بردم!!! یهو کلاس ترکید، استاد گفت این بچه کیه؟ اینجا چیکار میکنه؟ من گفتم استاد برادر منه. کسی نبود نگهش داره مجبور شدم بیارمش. بعد علی پاشد گفت: آقا اجازه؟ دروغ میگه! منو به زور اوورده اینجا. گفتم علی بشین شوخی نکن با حاج آقا. گفت قا اجازه. من دورغ بگم میرم جهنم، این منو به زور اورده اینجا!!! بعد استاد گفت خب تو کی هستی گفت بچه خانم فلانی هستم!! بعد استاد چپ چپ نگاه کرد به من و گفت پسر جان برو پیش مادرت، دیگه هم ازین کارا نکن!!
بعد استاد گفت این بحث ها (منظورش دروغ گفتن بودکه داشتیم در موردش بحث میکردیم) برای بعضیا هیچ فایده ای نداره...!!
آدم بشو نیستیم دیگه!!!!
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار یکی از همسایمون اومد درمونو زد گفت بابام مرده شما خونتون سر کوچس میشه اینو بچسبوبی درتون منم گرفتم یکی چسبوندم درمون یکی هم زیاد اومد گزاشتم تو کیفم بدم بهش
فرداییش رفتم مدرسه . چون شب قبلش یه علت بازی کردن کراژ نخوابیدم چشام شد بود یه قابلمه
دبیرمون صدام کرد گفت معلومه درس خوندی چشات قرمزه بیا ازت بپرسم یه دفعه گفتم خانوم ما نخوندیم گفت چزا گفت مادر بزرگم فوت شده گفت اخی خدا بیامرزه چرا اومدی مدرسه پس
منم گفتم اومدم این اعلامیه رو بچسبونم که دیدم حیفه سر کلاسه شما نیام:surprised: اونم خر ذوق شده بود گفت بده من من برم بچسبونم دارم میرم دفتر منم از کیفم در اوردم دادم یهو گفت مینا این که نوشته حجت مگه نو نگفتی مادر بزرگم مرده منم سریع گفتم خانوم حجت زنونه هم هسا گفت بله اما عکس مادر بزرگتم مردونس (عکس اون اقاهه کنار اعلامیش چاپ شده بود)
 

Similar threads

بالا