پدر سوخته دیروز یا عنصر حاضر در صحنه امروز !!

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ادبیات شاهانه به چیزی غیر از خودش شبیه نیست:
" رعیّت را چه به این غلط ها ...این پدر سوخته ها را چه به این ( ....) خوری ها ..."

این جمله ها و مشابه آنها بارها و بارها از زبان نشستگان بر اریکه قدرت و تکیه زدگان بر مقام فرادستی بیرون آمده است، البته با تفاوت هائی گاه عریان و آشکار و گاه همین منطق و همین ایده اما با آراستگی در کلمه و جمله تا کمی از زُمختی بیرون آید و بهداشتی شود.

و صد البته همه کلمه هائی از این جنس با محتوائی از "هیچ انگاری مردم" جوهره ای ثابت و یکسان دارند.
قرن ها پیش فرعون بر تخت روان سوار می شد و مردمانش را تحقیر می کرد تا از آنان سواری بگیرد و نیز شاهانی طی صدها سال آمدند و چوب به دست و ناسزا به زبان بر گُرده مردم نشستند و خود را مالک مال و جان و ناموس مردم دیدند و عبارت "رعیّت پدر سوخته" از زبان شان نمی افتاد، اما اکنون شاید انسان ها پا به مرحله ای گذاشته اند که دیگر شاهد شنیدن این نوع کلمه ها از حاکمان شان نیستند،به عوضش گل و بلبل و لبخند و چاکرم و نوکرم و مخلصم و فدایتان شوم تا دلت بخواهد شنیده می شود!
کلمه ها و جمله هائی زیبا و دل چسب و دل نشین که با شنیدنش قند توی دل آب می شود و انسان می ماند که چه طور این قدر رعیت پا برهنه، یک لا قبا، یقه چرکین این همه عزیز و دُرّ دانه است که همه حاضرند برایش بمیرند و فدایش شوند!
اما چه منطقی در پشت آن جمله های زیبا نهفته است، منطقی که نه در حرف و سخن بلکه در عمل آیا حاضر است که تن به خواسته های مردم دهد ؟ از باب نمونه اگر مردم از او چیزی خواستند که خود نمی پسندد آیا همان مردم همچنان عزیز می مانند یا آن که تبدیل به گمراهانی می شوند که البته به زور هم که شده باید هدایت شان کرد؟!
مهمتر از اینکه آدم هائی بروند و حاکمانی جابه جا شوند این است که منطق حکومت و نوع نگاه حاکمان به مردم تغییر کند.
منطقی که مردم را همچون رمه موجوداتی قابل ترحّم و ناتوان می بیند که هیچ حق و اختیاری از خود ندارند، آیا چنین منطقی جای خود را به اندیشه ای داده است که مردم را صاحب حق می داند که می توانند تصمیم بگیرند که چه بشود و چه نشود؟ آیا با جابه جائی آدم ها و تغییر در ادبیات حاکمان این منطق ها نیز جابه جا شده است؟
ادبیات کوچه خیابانی عصر قاجار ، جای خودش را به " ادبیات ویترینی" دنیای مُدرن داده است، آیا باور و نگاه حاکمان نیز به همان میزان تغییر کرده است و یا آنکه گاه شاهد باز تولید همان نگاه های سلطان - شبانی اما البته در لباس ادبیاتی زیبا و دلنشین هستیم؟کمی جای تامّل دارد.
 

maziyar_darabi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادبیات شاهانه به چیزی غیر از خودش شبیه نیست:
" رعیّت را چه به این غلط ها ...این پدر سوخته ها را چه به این ( ....) خوری ها ..."
این جمله ها و مشابه آنها بارها و بارها از زبان نشستگان بر اریکه قدرت و تکیه زدگان بر مقام فرادستی بیرون آمده است، البته با تفاوت هائی گاه عریان و آشکار و گاه همین منطق و همین ایده اما با آراستگی در کلمه و جمله تا کمی از زُمختی بیرون آید و بهداشتی شود.
و صد البته همه کلمه هائی از این جنس با محتوائی از "هیچ انگاری مردم" جوهره ای ثابت و یکسان دارند.
قرن ها پیش فرعون بر تخت روان سوار می شد و مردمانش را تحقیر می کرد تا از آنان سواری بگیرد و نیز شاهانی طی صدها سال آمدند و چوب به دست و ناسزا به زبان بر گُرده مردم نشستند و خود را مالک مال و جان و ناموس مردم دیدند و عبارت "رعیّت پدر سوخته" از زبان شان نمی افتاد، اما اکنون شاید انسان ها پا به مرحله ای گذاشته اند که دیگر شاهد شنیدن این نوع کلمه ها از حاکمان شان نیستند،به عوضش گل و بلبل و لبخند و چاکرم و نوکرم و مخلصم و فدایتان شوم تا دلت بخواهد شنیده می شود!
کلمه ها و جمله هائی زیبا و دل چسب و دل نشین که با شنیدنش قند توی دل آب می شود و انسان می ماند که چه طور این قدر رعیت پا برهنه، یک لا قبا، یقه چرکین این همه عزیز و دُرّ دانه است که همه حاضرند برایش بمیرند و فدایش شوند!
اما چه منطقی در پشت آن جمله های زیبا نهفته است، منطقی که نه در حرف و سخن بلکه در عمل آیا حاضر است که تن به خواسته های مردم دهد ؟ از باب نمونه اگر مردم از او چیزی خواستند که خود نمی پسندد آیا همان مردم همچنان عزیز می مانند یا آن که تبدیل به گمراهانی می شوند که البته به زور هم که شده باید هدایت شان کرد؟!
مهمتر از اینکه آدم هائی بروند و حاکمانی جابه جا شوند این است که منطق حکومت و نوع نگاه حاکمان به مردم تغییر کند.
منطقی که مردم را همچون رمه موجوداتی قابل ترحّم و ناتوان می بیند که هیچ حق و اختیاری از خود ندارند، آیا چنین منطقی جای خود را به اندیشه ای داده است که مردم را صاحب حق می داند که می توانند تصمیم بگیرند که چه بشود و چه نشود؟ آیا با جابه جائی آدم ها و تغییر در ادبیات حاکمان این منطق ها نیز جابه جا شده است؟
ادبیات کوچه خیابانی عصر قاجار ، جای خودش را به " ادبیات ویترینی" دنیای مُدرن داده است، آیا باور و نگاه حاکمان نیز به همان میزان تغییر کرده است و یا آنکه گاه شاهد باز تولید همان نگاه های سلطان - شبانی اما البته در لباس ادبیاتی زیبا و دلنشین هستیم؟کمی جای تامّل دارد.
اینجور تاپیک ها اصلا بهت نمیاد !!!!! آخه تو رو چی به ادبیات و از این قرتی بازیا !!!:D
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
:دی
1) کپی پیست به همین سادگی به همین خوشمزگی:ی
2) بنده نیمی از عمره کاربریم را در تالار ادبیات گذروندم هیییییییییی :دی
حالا اینم خیلی ادبی نبود بیشتر فلسفی بود (چشمک)
 

maziyar_darabi

عضو جدید
کاربر ممتاز
:دی
1) کپی پیست به همین سادگی به همین خوشمزگی:ی
2) بنده نیمی از عمره کاربریم را در تالار ادبیات گذروندم هیییییییییی :دی
حالا اینم خیلی ادبی نبود بیشتر فلسفی بود (چشمک)
:biggrin:...
جدی ؟ فلسفی بود ؟!!:surprised::redface:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

maziyar_darabi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکلکی در حال چشمک و سکوتی معنا دار در چشمانش :دی
این شکلکا منو کشته !!:D
خوب من نفهمیدم فلسفیه !!! آخه تو یه نیگا به قیافه من بکن ببین صورتم به این چیزا میخوره
که بخوام بفهمم فلسفی بوده یا ادبی !!:(
( به هیچ وجه متن فوق رو نخوندم !!!:D)
حالا فلسفش چی بود ؟! جریان چی بود ؟!:redface:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
:دی
بعده کلی وقت یه شکلک تونسم از خودم ول بدم :دی
از مال من که بهره قیافه من مثله ببو گلابیه فقط به آب دوغ خیار می خوره :دی
(سپاسگزار از حسن صداقت شما :دی )
هیچی بنده خدا نویسنده یه چیزی گفت یه کاری کرد ول کنید:دی
( فلسفش این 4تا امتیازی بود که من گرفتم شما خودتون ناراحت نکنید :دی)
(شکلک خبیث )
 

maziyar_darabi

عضو جدید
کاربر ممتاز
:دی
بعده کلی وقت یه شکلک تونسم از خودم ول بدم :دی
از مال من که بهره قیافه من مثله ببو گلابیه فقط به آب دوغ خیار می خوره :دی
(سپاسگزار از حسن صداقت شما :دی )
هیچی بنده خدا نویسنده یه چیزی گفت یه کاری کرد ول کنید:دی
( فلسفش این 4تا امتیازی بود که من گرفتم شما خودتون ناراحت نکنید :دی)
(شکلک خبیث )
:biggrin:...
خوب پنجمیش رو هم دادم که دیگه کاملش کرده باشم !!!!
تو خواب هم نمیدیدی که این تاپیک 5 امتیاز داشته باشه !!!:D
 
  • Like
واکنش ها: sh85

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادبیات شاهانه به چیزی غیر از خودش شبیه نیست:
" رعیّت را چه به این غلط ها ...این پدر سوخته ها را چه به این ( ....) خوری ها ..."
این جمله ها و مشابه آنها بارها و بارها از زبان نشستگان بر اریکه قدرت و تکیه زدگان بر مقام فرادستی بیرون آمده است، البته با تفاوت هائی گاه عریان و آشکار و گاه همین منطق و همین ایده اما با آراستگی در کلمه و جمله تا کمی از زُمختی بیرون آید و بهداشتی شود.
و صد البته همه کلمه هائی از این جنس با محتوائی از "هیچ انگاری مردم" جوهره ای ثابت و یکسان دارند.
قرن ها پیش فرعون بر تخت روان سوار می شد و مردمانش را تحقیر می کرد تا از آنان سواری بگیرد و نیز شاهانی طی صدها سال آمدند و چوب به دست و ناسزا به زبان بر گُرده مردم نشستند و خود را مالک مال و جان و ناموس مردم دیدند و عبارت "رعیّت پدر سوخته" از زبان شان نمی افتاد، اما اکنون شاید انسان ها پا به مرحله ای گذاشته اند که دیگر شاهد شنیدن این نوع کلمه ها از حاکمان شان نیستند،به عوضش گل و بلبل و لبخند و چاکرم و نوکرم و مخلصم و فدایتان شوم تا دلت بخواهد شنیده می شود!
کلمه ها و جمله هائی زیبا و دل چسب و دل نشین که با شنیدنش قند توی دل آب می شود و انسان می ماند که چه طور این قدر رعیت پا برهنه، یک لا قبا، یقه چرکین این همه عزیز و دُرّ دانه است که همه حاضرند برایش بمیرند و فدایش شوند!
اما چه منطقی در پشت آن جمله های زیبا نهفته است، منطقی که نه در حرف و سخن بلکه در عمل آیا حاضر است که تن به خواسته های مردم دهد ؟ از باب نمونه اگر مردم از او چیزی خواستند که خود نمی پسندد آیا همان مردم همچنان عزیز می مانند یا آن که تبدیل به گمراهانی می شوند که البته به زور هم که شده باید هدایت شان کرد؟!
مهمتر از اینکه آدم هائی بروند و حاکمانی جابه جا شوند این است که منطق حکومت و نوع نگاه حاکمان به مردم تغییر کند.
منطقی که مردم را همچون رمه موجوداتی قابل ترحّم و ناتوان می بیند که هیچ حق و اختیاری از خود ندارند، آیا چنین منطقی جای خود را به اندیشه ای داده است که مردم را صاحب حق می داند که می توانند تصمیم بگیرند که چه بشود و چه نشود؟ آیا با جابه جائی آدم ها و تغییر در ادبیات حاکمان این منطق ها نیز جابه جا شده است؟
ادبیات کوچه خیابانی عصر قاجار ، جای خودش را به " ادبیات ویترینی" دنیای مُدرن داده است، آیا باور و نگاه حاکمان نیز به همان میزان تغییر کرده است و یا آنکه گاه شاهد باز تولید همان نگاه های سلطان - شبانی اما البته در لباس ادبیاتی زیبا و دلنشین هستیم؟کمی جای تامّل دارد.
بي ادب:razz:
قصه ي ديروز و امروز و فرداي ما:razz:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
این جکایت هنوز به قوت خودش باقیه!

یه وقتی بود که فلسفه برخی حضرات برای مخالفت با دموکراسی این بود که ایراد دموکراسی اینه که عوام نا اگاه برای خواص و جامعه تصمیم میگیرند!

این تعبیر شکل محترمانه همون ادبیات بالاست!

وقتی برخی ها اصلح ترند!

وقتی برخی ها بیشتر میفهمند! وقتی برخی ها حقوق و اختیارات بی حد دارند میشه همون حکایتی که خواص باید به خودشون بیان و عوام هم وظیفه شون ابراز وفاداری به مقام مطلق العنان هست!

اش همون اشه ! فقط به جای کاسه گلی دارند توی کاسه اعلای قلم کاری شده به خوردمون میدن!


راستی این که ما شنیدیم راسته؟ اعتماد توقیف شده؟ اخرین روزنامه اصلاح طلبان!


به جایی رسیدیم که چراغ برداشته ادمین را میجوییم!
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بي ادب:razz:
قصه ي ديروز و امروز و فرداي ما:razz:
به من چه شاها بی ادب بودن خو :(
نه فردای روزی که روز قبلش عنصر حاضر در صحنه بودیم شدیم اغتشاشگر پس غصه با پس فردا شاهس فرق فوکوله :razz: ( چقدر فردا دیروز امروز شد :confused:)
 
  • Like
واکنش ها: pme

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این جکایت هنوز به قوت خودش باقیه!

یه وقتی بود که فلسفه برخی حضرات برای مخالفت با دموکراسی این بود که ایراد دموکراسی اینه که عوام نا اگاه برای خواص و جامعه تصمیم میگیرند!

این تعبیر شکل محترمانه همون ادبیات بالاست!

وقتی برخی ها اصلح ترند!

وقتی برخی ها بیشتر میفهمند! وقتی برخی ها حقوق و اختیارات بی حد دارند میشه همون حکایتی که خواص باید به خودشون بیان و عوام هم وظیفه شون ابراز وفاداری به مقام مطلق العنان هست!

اش همون اشه ! فقط به جای کاسه گلی دارند توی کاسه اعلای قلم کاری شده به خوردمون میدن!


راستی این که ما شنیدیم راسته؟ اعتماد توقیف شده؟ اخرین روزنامه اصلاح طلبان!


به جایی رسیدیم که چراغ برداشته ادمین را میجوییم!
با حرفاتون یاده بنده خدا آقا جری افتادم :razz:
والا با این چیزایی که من می بینم حتی دارن تو کاسه شکسته بهمون آب خالی می دن منتها تفهیممون می کنن:razz: که کاستون سفرا قلمکاره و آب هم نیست آشه مگه کورین !:confused:
آآآآآآآآآررررررهههه منم شنیدم خوب مگر شما سخنرانی دکی را نشنیدین !
که در جواب خبرنگار فرمودن : خوب بعضی حرف ها را هم دلمون نمی خواد بشنویم نمی زاریم حرفیه ! ( حالا شما مشکلی دارین ! )
ما که دیگه زدیم به کوچه علی چپ
آنکه یافت می نشود آنم آرزوست !
( چی گفتم خودمم نفهمیدم :confused: امشب قرصام دیر شده فکر کنم :razz:)
در نهایت تک تیرررررررر :razz:
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
به من چه شاها بی ادب بودن خو :(
نه فردای روزی که روز قبلش عنصر حاضر در صحنه بودیم شدیم اغتشاشگر پس غصه با پس فردا شاهس فرق فوکوله :razz: ( چقدر فردا دیروز امروز شد :confused:)
با تو نبودم:D
ملت هميشه اينطوريه :razz: نمي شه به آينده اطمينان داشت ولي مي شه اميد داشت:gol:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

Similar threads

بالا