ببخشید اگه حرفا ی من شعار گونه هستوالد، بالغ، کودک
الان داشتم این رو میخوندم ( مسائلی که قبلن بهش رسیده بودم، و خوشحالم این کتاب رو همان چند ماه پش که گرفتم نخوندم و الان دارم مطالعه میکنم، چون برام آشنایی بهتری داره الان )
مریم جان، شما در تضادهای قرار گرفتین که هرگز پاسخی بهشون داده نشده
من دنبال شعار نیستم، حوصله خوندن شعارها رو هم ندارم
چون من حس میکنم از خدا دور شدم در واقع به خدا نزدیک شدم، و تمام کمال در مورد خدا حرف زدن
پس بحث شخصیتی و زندگی چی میشه ؟ همین بحثی رو که شما مد نظر گرفتین، بحثی که به عنوان دوری از خدا بیان کردین، موضووعی که شما رو عذاب میده و پیامدهای پیش آمده
این بحث انسان شناختیست، تضادهای زندگی و رشد والد، بالغ و کودک
یه سوال، من به خونهی خدا رفتم و برگشتم، چه چیزی بدست میارم ؟ اون رو نمیتونم همینجا بدست بیارم ؟ ( چون در حال حاضر امکان رفتنم به اونجا نیست )
آیا واقعن چیزی رو بدست میاریم و یا همون باورهای تلقینیه ؟
میبینی، بحث خیلی پیچیده میشه، باید کم کم بریم جلو
منم مثله شما، دوست دارم خیلی چیزا رو بدونم و به همین دلیل این سوالات رو طرح میکنم
برای خودم مفیده و امیدوارم برای شما هم مفید باشه
الان باید برم، میام دوباره
من اصلا چنین قصدی را نداشتم که این جوری صحبت کنم
اما
ببین این را قبول دارید که خدا همین جا است
و راه رسیدن هر کس به ان خیلی فرق می کنه
یعنی همان نشانه ها
اون تور که من می خواهم به خدا برسم شما نمی رسید
چون ما دو انسان متفاود با عقاید مختلف هستیم
ولی نشانه ها
این واقعا نشانه هاست که ما را به خدا می رسونه
دیشب داشتم نشانه های امسال را کنار هم می گذاشتم وبهشون فکر می کردم
خیلی جالب بود این تو هستی که باید نشانه ها را کنار هم بگذاری تا بتونی خودت وخدا را کشف کنی