موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
شدم در قدم دوری چشمان بهار گم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن میدارم
به عمری یک سخن گر با من آن نامهربان گویددلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی
که این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
به عمری یک سخن گر با من آن نامهربان گوید
نشیند با رقیبان عذرها از بهر آن گوید
دشمن دوست نما را چه توان کرد علاج
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد
می دانم و هنوز ز افسون آرزو
در دامن سراب فریبننده امید
دیشب غزلی سرود عاشق شده بود
با دست و دلی کبود عاشق شده بود
افتاد و شکست و زیر پاها له شد
آدم که نکشته بود عاشق شده بود
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
تو از حوالی یونان باستان ، هلنا
دلت بزرگ ترین معبد جهان ، هلنا
من از معابد مخروبه اساطیری
گرفته ام ز خداوند تو را نشان ، هلنا
اگر يک سو کني زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روي لاله رنگ خود خجالتها دهي گل را
مرا پيش لب لعل تو سربازيست در خاطر
اگر چه پيش روي تو سربازيست کاکل را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
اینجا دلم برای تو هی شور می زند
از خود مراقبت کن و نگذار هیچ وقت ...
مرا که روی تو باید چه کار باد گری؟
چو پای درد کند شرط نیست سر بستن
نظر ز روی تو صاحب نظر نمیبندد
که هیچ کس به چنین روی در نمیبندد
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
تو را که هر چه مرادست میرود از پیش
ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |