گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
دركنج دلم عشق كسی خانه ندارد
كسی جای دراین كلبه ویرانه ندارد

دل را به كف هر كه نهم باز پس آرد
كسی تاب نگهداری دیوانه ندارد

سلام..شما علاقه ی وافری به شعر داری هرجا میرسی یه شعر میذاری؟!

سلــــــــــــــــــــــــام
منم اومدم...
جام خالی بود نه؟؟؟لازم نیست بگین:D:D:redface::gol:
من نمی خواستم بگم جات خالی بود...راستی سلام


خب.... :razz: موضوع برای حرف زدن نداریم؟!
 

maryam-d

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم سلام به همه.

فحش ندين،سعيم نكنين منو بندازين بيرون.

با تشكر:d:redface::gol:
 

mo_amin

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نمی خواستم بگم جات خالی بود...راستی سلام
خب.... :razz: موضوع برای حرف زدن نداریم؟!
یعنی میخای بگی جام خالی نبود؟؟؟:cry::cry:
چرا همتون یه جوری شدین؟؟؟اگه خبریه بگین...دلم داره از غصه میترکه...:cry:
موضوع:
1-امضاهامون(مخصوصا حالا که امضام تغییر کرده(چرا تبریک نگفتین؟؟:razz:))
2-قضیه گاوه و مرغه که ناتمام موند
3-دادائیسم
4-اصلا ول کن بابا کی واسه گپ تاحالا مضوع تعیین کرده؟؟؟یکی تو بگو یکی من میگم،خوبه؟:D:biggrin:
 

mosleh.bargh

عضو جدید
مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است...

به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد.
به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...

« ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. »
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم
 

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان رسیدن به صفحه ی صد را به همه ی رجال و نساء تبریک گفته از خداوند منان سرافرازی بیشتر جمیع ملت مکانیکی را خواستارم. انشالله..

در همین پست بنده از تمامی گرامیان خداحافظی نموده به سمت حل کردن مسائل ترمودینامیکم روانه میگردم.امید است که بتوانم تک تک آنها را حل نمایم..

پس بای تا های...
 

mo_amin

عضو جدید
کاربر ممتاز
فلک؟؟؟؟؟؟؟؟آقااااااااااااااااااا.چرا اینقدر خشن؟؟؟؟ گفتگوی تمدنها خیلی وقته مطرح شده ها؟ :gol:
آخ حرفه دله منو گفتی...
میدونی من چند وقته لنگ درهوا موندم که فلک شم؟؟؟:cry:
آخه تو به عنوانه بزرگتر یه چیزی بگو...
 

maryam-d

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان رسیدن به صفحه ی صد را به همه ی رجال و نساء تبریک گفته از خداوند منان سرافرازی بیشتر جمیع ملت مکانیکی را خواستارم. انشالله..

در همین پست بنده از تمامی گرامیان خداحافظی نموده به سمت حل کردن مسائل ترمودینامیکم روانه میگردم.امید است که بتوانم تک تک آنها را حل نمایم..

پس بای تا های...

بوس بوس گلم.
باي.:heart::gol::heart:
 

mo_amin

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان رسیدن به صفحه ی صد را به همه ی رجال و نساء تبریک گفته از خداوند منان سرافرازی بیشتر جمیع ملت مکانیکی را خواستارم. انشالله..

در همین پست بنده از تمامی گرامیان خداحافظی نموده به سمت حل کردن مسائل ترمودینامیکم روانه میگردم.امید است که بتوانم تک تک آنها را حل نمایم..

پس بای تا های...
ااا...چه زود داری میری..من از فردا کمتر میام دیگه...میخام درس بخونم:redface::redface:
یه امشبو بترکونیم از فردا درس میخونیم
من تازه اومدم نرید دیگه...
 

mo_amin

عضو جدید
کاربر ممتاز
ااا...
راستی سلام مریم،خوبی؟؟چه خبر ...دیر اومدی:D:)از دیشب که ناراحت نیستی؟؟:redface:
 

mammad.mechanic

عضو جدید
دوستان رسیدن به صفحه ی صد را به همه ی رجال و نساء تبریک گفته از خداوند منان سرافرازی بیشتر جمیع ملت مکانیکی را خواستارم. انشالله..

در همین پست بنده از تمامی گرامیان خداحافظی نموده به سمت حل کردن مسائل ترمودینامیکم روانه میگردم.امید است که بتوانم تک تک آنها را حل نمایم..

پس بای تا های...
ما هم نیز تبریک گوییم
ایشالا که موفق باشی تو درسات...و احسنت به پشتکارت برای حل تک تک مسائل از روی حل المسائل:redface::D
شبت بخیر
 

mo_amin

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی مریم مبارکه...تنکساتم که برگشت...
شروع کن از اول تا اینجا یه 20تایی امتیاز به من بده...:D:redface::gol:
 

faryad zire ab

عضو جدید
آخ حرفه دله منو گفتی...
میدونی من چند وقته لنگ درهوا موندم که فلک شم؟؟؟:cry:
آخه تو به عنوانه بزرگتر یه چیزی بگو...


:)من کوچیک همه بچه های تالارم.ای بابا ما چی بگیم.مهربون باشید.از خرس مهربون چیتون کمتره؟:biggrin:
 

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش كسي باهام حرف نمي زنه منم شاعر هستم شخر ميگم مگه بده
عزیزم این همه تاپیک برای شعر و شعر خوانی و مشاعره!!!

یعنی میخای بگی جام خالی نبود؟؟؟:cry::cry:
چرا همتون یه جوری شدین؟؟؟اگه خبریه بگین...دلم داره از غصه میترکه...:cry:
موضوع:
1-امضاهامون(مخصوصا حالا که امضام تغییر کرده(چرا تبریک نگفتین؟؟:razz:))
2-قضیه گاوه و مرغه که ناتمام موند
3-دادائیسم
4-اصلا ول کن بابا کی واسه گپ تاحالا مضوع تعیین کرده؟؟؟یکی تو بگو یکی من میگم،خوبه؟:D:biggrin:

بیخیال کلا!!!!:confused::confused::confused:
 

mosleh.bargh

عضو جدید
روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»

مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند
 

maryam-d

عضو جدید
کاربر ممتاز
نـه...
خوشم میاد روتم زیاده...:mad:
هی رو میدی پرروتر میشه...:mad:
به من میگه دیوونه(اولش همه همینو میگن):redface:

:biggrin::biggrin::biggrin:


























منم برم يه چاي درست كنم بخورم.بعدش برميگردم اگه زنده بودم.درارو نبنديناااااااااااااا.پام درد ميكنه نميتونم از پنجره بيام.:D
 
  • Like
واکنش ها: barg

mosleh.bargh

عضو جدید
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.

در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.
پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جورواجوری را که برایم ساخته‌اند،‌ نشنیده‌ای؟ حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم. امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"
پیرزن که به خاطر این خوش‌اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید،‌ از جا پرید و با خوش‌حالی گفت‌: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.

... و مرگ او درس عبرتی شد برای آن‌ها که زیادی تعارف می‌کنند!
 
بالا