تبعيض جنسى

FARAMOSH shodeh

عضو جدید
تفاوتهاى جنسى و منشأ آن

نابرابرى جنسى در آمريكا

نابرابرى جنسى در خانواده و كار


تفاوتهاى بيولوژيكى

اينكه مردان و زنان با هم متفاوتند قابل تكذيب نيست. مردان اغلب بلندقدتر، سنگين‏وزن‏تر و عضلانى‏تر از زنان هستند. زنان كمتر آسيب‏پذيرند، كمتر بيمار مى‏شوند و در هر سنى نسبت به مردان زندگى طولانى‏ترى دارند. دختران در كودكى زودتر از پسران تكلم مى‏كنند. خانمها در آزمونهايى كه به لحاظ كار دستى داراى پيچيدگى هستند سبقت مى‏گيرند و مردها در تجسم فضايى، استعداد بهترى دارند.
اين تفاوتها از كجا مى‏آيند؟ معنى آنها چيست؟
اليس روسى (Alice Rossi) كسى كه خود را به عنوان يك زيست‏شناس معرفى مى‏كند، به روند تكاملى تفاوتهاى جنسى مى‏پردازد. «روسى» به مقايسه رفتار زنان و مردان در گذشته مى‏پردازد و مى‏گويد: در گذشته مردان مى‏خواستند كه قوى‏هيكل و نيرومند بوده و بينش خوب و توانايى تصميم‏گيرى سريع داشته باشند. اين ويژگيها انطباق دارد با ويژگيهاى اجداد ما كه در هنگام شكار به تنهايى و با اسلحه‏اى ساده جانوران بزرگ را شكار مى‏كردند و يا از گروههاى خود در برابر غارتگران دفاع مى‏نمودند.
زنان در حال حاضر به گونه‏اى تربيت مى‏شوند كه تحمل و بردبارى داشته باشند و مهارتهاى دستى را ياد بگيرند و اين ويژگى با ويژگيهاى زنان در زمان گردآورى غذا كه مسؤوليت مراقبت از بچه‏ها و گردآورى غذا را داشتند انطباق دارد. «روسى» مى‏گويد: بيشتر مادران به طور غريزى بچه‏ها را روى بازوى چپ خود مثل گهواره نگه مى‏دارند و اينجا مكانى است كه نوزاد با شنيدن صداى قلب مادر تسكين مى‏يابد. مادران در همه فرهنگها با بچه‏هاى خود زياد محبت مى‏كنند، با صداى گريه بچه تحريك مى‏شوند. و شير آنها شروع به تراوش مى‏كند و سينه براى مكيدن بچه آماده مى‏شود. «روسى» نمى‏خواهد بگويد كه مردان نمى‏توانند از نوزادان خود مراقبت نمايند، بلكه مى‏خواهد بگويد كه آنچه مادران به طور طبيعى دارند را مردان بايد ياد بگيرند. ديدگاه زيستى اجتماعى به مقايسه مردان و زنان در رابطه با كارهايى كه مى‏توانند انجام دهند، نمى‏پردازد بلكه
مى‏گويد بين جنسهاى مختلف در انجام دادن كارها تفاوت وجود دارد، يكى آن را راحت‏تر از ديگرى انجام مى‏دهد: «روسى» بر اين نكته اصرار دارد كه تفاوتهاى جنسى به معنى وجود نابرابرى نيست بلكه نشانگر وجود تفاوت است. البته در جوامع صنعتى مدرن كه تقسيم كار به وجود آمده است، كمتر مشاغل به نيروى زياد نياز دارد. در ضمن هر كسى هم مى‏تواند به بچه شير بدهد.

تأثيرات فرهنگى

اگر نقش جنس و جنسيت ريشه در بيولوژى داشته باشد، انتظار از جنسهاى متفاوت بايد جهانى باشد، ولى در واقع چنين نيست. همه مى‏دانند كه جوامع مفاهيم اجتماعى را به تفاوت بين جنسها نسبت مى‏دهند. در بيشتر جوامع پسران و دختران بازيهاى متفاوتى را ياد مى‏گيرند و پاداشهاى متفاوتى براى رفتار خوب دريافت مى‏كنند. مردان و زنان خود را به وسيله پوشيدن پوشاك متفاوت، آرايش متفاوت و پيروى از قواعد متفاوت مرسوم از يكديگر متمايز مى‏سازند.
همه جوامع ماقبل صنعتى، تقسيم كار را بر اساس جنس داشتند. اما به نظر مى‏رسد كه آنچه به عنوان رفتار مردانه يا زنانه مد نظر است، كاملاً با اين متفاوت باشد. در جوامع غربى مردم فكر مى‏كنند كه مردان براى انجام دادن كارهاى فوق‏العاده، بهتر هستند. در بيشتر جوامع آفريقايى زنان هيزمها را حمل مى‏كنند، محصولات را به بازار مى‏برند و كارهاى خانه را انجام مى‏دهند، در صورتى كه اين كارها از زن به عنوان يك موجود ضعيف و ظريف انتظار نمى‏رود. در يونان باستان مردان نان‏آور خانه بودند نه زنان. در تودا (Toda) همه مردان كارهاى منزل را انجام مى‏دهند و فكر مى‏كنند كه زنان شايسته انجام اين كار نيستند. ايرانيان معتقدند كه زنان منطقى و آرام مى‏باشند و مردان به لحاظ احساسى تندخو و خشن هستند. در اتحاد جماهير شوروى تقريبا تمام روانشناسان زن مى‏باشند. اين مورد هم بايد اضافه شود كه فرهنگهاى متفاوت، شرايط متفاوتى براى تسلط اجتماعى يك جنس به وجود مى‏آورند، ولى شواهد نشان مى‏دهد كه برخى وحدتها بين فرهنگها وجود دارد. تقريبا در تمام جوامع به نقشهاى مردانه ارزش فرهنگى بالاترى مى‏دهند.
براى مثال، در برخى جوامع نيوگاينا، زنان مسؤول پرورش سيب‏زمينى شيرين و مردان مسؤول پرورش سيب‏زمينى هندى مى‏باشند. سيب‏زمينى شيرين غذاى هر روز مردم است، ولى سيب‏زمينى هندى غذاى لذيذى است كه براى مهمان اندوخته مى‏شود. در هر كجا و هر فرهنگى (البته درجات متفاوت) زنان پست‏تر از مردان به نظر مى‏رسند. اين مطلب را شرى اورتنر (Sherry ortner) مردم‏شناس در سال 1974 نوشته است كه مردم‏شناسان ديگر هم با او موافق هستند. نابرابرى جنسى مى‏رود تا جهانى شود و هيچ توضيح ساده‏اى هم براى علت اين امر وجود ندارد.


زنان، اقليت 52 درصدى

همان طور كه از تفاوتهاى نژادى براى عقلانى جلوه دادن نابرابريهاى سياهان استفاده شده، همان طور هم تفاوتهاى بيولوژيكى مى‏خواسته نابرابرى رفتار زنان را توجيه كند. جنس‏گرايى (SE×ISM)اين عقيده است كه تفاوتهاى جنسى، تبعيضات عليه زنان و استعمار زنان را توجيه مى‏كند و جنس‏گرايى در واقع همان اثر نژادپرستى را داشته است.
زنان در ايالات متحده آمريكا از نظر تعداد در اكثريت هستند و بيش از 52 درصد جمعيت را تشكيل مى‏دهند، با اين حال در آنجا با تعريفى كه لوئيس ورث (Louis Wirth) از گروه اقليت مى‏دهد، تطبيق مى‏كند. با كمى تجديد نظر از نظر «ورث» يك گروه اقليت عبارتست از: گروهى از مردم كه به دلايل فيزيكى يا ويژگيهاى فرهنگى از ديگرانى كه در جامعه آنها زندگى مى‏كنند جدا هستند، رفتارهاى متفاوت و نابرابر با ديگران دارند و خود را هدف تبعيضات جمعى مى‏بينند.
تعريف لوئيس ورث از دو جزء تركيب شده است؛ يكى جزء عينى (واقعيت تبعيض كه وجود دارد) و ديگر جزء ذهنى (يعنى آگاهى و رنجشى كه از اين رفتار نابرابر در افراد وجود دارد). اين گروه اقليت گروهى هستند كه احساس مى‏كنند درك نشده‏اند، مورد تبعيض قرار گرفته و رفتارهاى نابرابر براى آنها معقول و قابل توجيه نيست.
به هر حال زنان امروز هر دو فرض را دارند، آنها حق برابر و فرصت برابر در جامعه ما ندارند. و بيشتر آنها از اين موضوع آگاه هستند. هلن هاكر (Helen Haacker) كسى است كه كليشه‏سازى زنان و سياهان را مقايسه كرده است كه در جدول شماره 1 نشان داده شده است. او از اولين كسانى بود كه مى‏خواست زنان را به عنوان يك گروه اقليت توصيف كند.
در برخى موارد زنان با ديگر گروههاى اقليت تفاوتهايى دارند از جمله اينكه از نظر مكان سكونت جدا نشده‏اند و بيشتر با مردان زندگى مى‏كنند. (با پدران، پسران، شوهران، برادران خود در تمام دوران زندگى) اگر چه آنها از بسيارى از حقوق و فرصتهايشان محروم شده‏اند ولى به شكل ايده‏آلى در اشعار و آوازها به عنوان افرادى لطيف، شكننده و ايثاركننده عشق و مراقبت معرفى مى‏شوند. اما به نظر مى‏آيد كه بسيارى از زنان امروزه اين ايده‏آلها را به عنوان امرى مقدس در بهترين وجه آن مى‏بينند و اين عامل مى‏تواند آنها را در يك محور كاملاً محدودكننده جاى بدهد. در بخش بعدى از اشعار صرف‏نظر كرده و نگاهى به واقعيت نابرابرى جنسى در كار و خانواده مى‏اندازيم.

نابرابرى در كار

از زمانى كه زنان به كارهاى بيرون از خانه پرداخته‏اند، مدت زيادى نمى‏گذرد. اما اين داراى ارزش است كه از چگونگى رشد زنان و مشاركت آنان در كار سخن بگوييم. تا قبل از سال 1960 تنها 35 درصد از زنان آمريكايى مشاغلى بيرون از خانه داشتند و امروزه 56 درصد اين كار را انجام
مى‏دهند. در سال 1960 تنها 16 درصد از مادران همراه با بچه‏هايشان در بيرون از خانه شاغل بودند ولى امروز اين تعداد بيش از 56 درصد مى‏باشد به علاوه 57 درصد از اينها بچه‏هاى زير 6 سال دارند.
امروزه زنان فقط براى پول كار نمى‏كنند. 75 درصد زنانى كه كار مى‏كنند يا مجرد هستند، يا قبلاً ازدواج كرده‏اند و يا با مردى كه با درآمد كمتر از 15000 دلار در سال دارد ازدواج كرده‏اند.
در حدود 4 درصد (يك ميليون يا بيشتر) از اينها با مردانى ازدواج كرده‏اند كه اخيرا بيكار شده‏اند. اين زنان به شغل خود براى پرداخت اجاره‏بهاى منزل يا خريد خوار و بار احتياج دارند.
مثل ديگر اقليتها، زنان هم حقوق قانونى «مزد برابر براى كار برابر» را در دهه 1960 به دست آوردند. هنوز موقعيت بازار كار اصلاح نشده است. به طور متوسط در برابر هر دلار كه امروزه به مردان پرداخت مى‏شود، زنان تنها 64 سنت دريافت مى‏كنند همان طور كه در سال 1939 چنين بود. اين بدان معناست كه يك زن مجبور است 10 روز كار كند تا مزدى برابر 6 روز كار
مرد را دريافت نمايد. چرا بايد اين طور باشد؟ به جاى يك جواب، يك تعداد ازفاكتورها در اينجا نقش بازى مى‏كنند:
يكى تبعيضات بالفعل در بازار كار است. دنياى كار مردان و زنان جدا و نابرابر است. زنان در مشاغلى كه پيش از اين متعلق به مردان بود پخش شده‏اند. بين سالهاى 1970 و 1985 ـ 290000 زن مشاغلى در زمينه‏هاى حقوق، پزشكى، روزنامه‏نگارى و آموزشهاى سطح بالاى دانشگاهى پيدا كردند و 220000 زن ديگر مشروب‏فروش، افسر پليس، تايپيست و تلفنچى شدند. اما اين زنان استثنايى بوده‏اند. در همان زمان 3/3 ميليون زن در مشاغل سنتى زنان مشغول به كار بوده‏اند. سه نفر از چهار نفرى كه كار مى‏كردند مشاغلى چون منشى‏گرى، خدمتكارى، كارگرى كارخانه و فروشندگى مغازه داشته‏اند. مشاغلى كه حقوق پايين دارند امنيت شغلى پايين و فرصت ترقى كمى دارند. كارهاى دفترى شغل واقعى زنان شاغل شده است. زنان نسبت به مردان كمتر احتمال دارد كه مشاغل تمام وقت بگيرند تا از اين طريق درآمدشان را افزايش دهند و از عضويت در اتحاديه بهره‏مند شوند. وقتى زنان به سمت مشاغل بااعتبار و پردرآمد مى‏روند باز هم اين مشاغل براى زنان داراى درآمد كمتر، اقتدار كمتر و پايگاهى پايين‏تر از همان شغل براى مردان است.
بيشتر زنانى كه دولت آنها را «كارگران فنى ـ حرفه‏اى» مى‏نامد پرستاران، مددكاران اجتماعى، معلمان مدارس ابتدايى و تكنسين‏هاى بيمارستانى هستند، نه فيزيكدان، وكيل، يا پروفسور دانشگاه.
در اين مورد مى‏توانيد به جدول شماره 2 نگاه كنيد.

به هر حال زنان شاغل اغلب در اين گونه مشاغل متخصص مى‏شوند. براى مثال، زنان پزشك تمايل دارند تا متخصص اطفال، متخصص زنان، روانپزشك (كه كاركردهاى زنانه را انجام مى‏دهد مثل مراقبت از بچه‏ها، زنان و كسانى كه مشكل روانى دارند) باشند، به جاى اينكه جراح بشوند (يعنى كسانى كه كارهاى مردانه انجام مى‏دهند مثل ترميم بدنهاى شكسته).
به هر حال اين موفقيت در حال تغيير است. جدول شماره 2 نشان مى‏دهد كه تفاوت توزيع مردان و زنان در مشاغل نامبرده طى 6 سال گذشته بيشتر هم شده است.
جنبش حقوق برابر در سال 1963 و جنبش حقوق مدنى در سال 1964 اين كه به يك عضو از يك گروه شغلى مبلغ كمترى نسبت به يك شخص ديگر در همان شغل پرداخت شود را غير قانونى اعلام كردند.
با وجود اين قوانين شواهد زيادى در دست است كه زنان نمى‏توانند حقوق برابر براى همان كار كه مردان انجام مى‏دهند دريافت كنند. براى مثال زنان فروشنده 57 درصد از آنچه كه همكاران مرد مى‏گيرند دريافت مى‏كنند، كاركنان دفترى زن 60 درصد و اساتيد دانشگاه زن 6/74 درصد آنچه همكاران مردشان مى‏گيرند دريافت مى‏كنند. به جدول 3 در اين خصوص نگاه كنيد.

 
بالا