عشق و ديوانگي

only

عضو جدید
:heart:عشق و ديوانگي :heart:
در زمان هاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شدند ،خسته تر و كسل تر از هميشه ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت:بياييد يك بازي بكنيم، مثلا قايم باشك. همه از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد: من چشم مي گذارم و از آنجايي كه هيچ كس نمي خواست دنبال ديوانگي بگردد همه قبول كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشمهايش را بست و شروع كرد به شمردن...يك.....دو....سه....همه رفتند تا جايي پنهان شوند!
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد،
خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد.
اصالت در ميان ابرها مخفي گشت.
هوس به مركز زمين رفت.
دروغ گفت:زير سنگي پنهان مي شوم،اما به ته دريا رفت
طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد.
و ديوانگي مشغول شمردن بود هفتاد و نه.....هشتادويك
همه پنهان شده بودند به جز عشق كه همواره مردد بود و نمي توانست تصميم بگيرد و جاي تعجب هم نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است.
در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد نود و پنج....نود و شش...نود و هفت.
هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و در بين يك بوته گل رز پنهان شد
ديوانگي فرياد زد دارم ميام دارم ميام
...
 

only

عضو جدید
...
و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود،و لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود.دروغ ته درياچه هوس در مركز زمين يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق او از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوشهايش زمزمه كرد: تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او پشت بوته گل رز است.
ديوانگي شاخه چنگك مانند را از درختي كند و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رزفرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي متوقف شد عشق از پشت بوته بيرون آمد با دستهايش صورت خود را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند او كور شده بود.ديوانگي گفت من چه كردم. من چه كردم.چگونه مي توانم تو را درمان كنم، عشق پاسخ داد :تو نمي تواني مرا درمان كني اما اگر مي خوهي كاري بكني راهنماي من شو و اينگونه است كه ازآن روز به بعد عشق كور است و ديوانگي همواره در كنار اوست.
:heart:
:heart::heart:
:heart::heart::heart:
:heart::heart:
:heart:
 

leila bagheri

عضو جدید
گاهی آدم باید به خودش وقت بدهد تا بعضی چیزها را خوب یاد بگیرد ،

و من حالا!!

باید یاد بگیرم که نباید دل بست ...
 

Similar threads

بالا