** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

@spacechild@

عضو جدید
به انتظار خو کن که
هرچند خسته،از راه می رسد یک روز

بالهای نازک قاصدک
تاب این درد را ندارد که بیاید و تو نباشی.
تمام انتظارت بی انتها میشود اگر
بیاید و تو
انتظار را تاب نیاورده باشی.

بمان
بمان و دیده بر راه نگاه دار
تور مژگانت را بر گستره ی آسمان بیافکن
مبادا که باد
قاصدک را با خود ببرد
تاریکی امواج دریا را تاب خواهم آورد...
حتی اگر روزی..
ساکن آرامش خویش نباشی!
حتی اگر روزی بدانم...
انتهای بال هایت شانه های خسته من نیست!
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به انتظار خو کن که
هرچند خسته،از راه می رسد یک روز

بالهای نازک قاصدک
تاب این درد را ندارد که بیاید و تو نباشی.
تمام انتظارت بی انتها میشود اگر
بیاید و تو
انتظار را تاب نیاورده باشی.

بمان
بمان و دیده بر راه نگاه دار
تور مژگانت را بر گستره ی آسمان بیافکن
مبادا که باد
قاصدک را با خود ببرد

کنار سفره شام ،
نگاه سرد و یخی ،
از عبور پلک تو ،من
نمی رسم به شکوه دو چای گرم و یا
.....
.....
نگاه سرد تو :
در را ببند پشت سرت !
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
کنار سفره شام ،
نگاه سرد و یخی ،
از عبور پلک تو ،من
نمی رسم به شکوه دو چای گرم و یا
.....
.....
نگاه سرد تو :
در را ببند پشت سرت !
تو از جدایی همش سخن گفتی دوست!
من هر شب زغم فراقت نالانم
تو دریای محبت بودی من
به ساحل دیدمت و گریانم
برای باتو بودن سعی کردم
اگرچه باز ازتو من پریشانم
بیا در دست من نه دست خود را
که دل را با چنین خواهش من خواهانم
تقدیم...........
آراز
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
به انتظار خو کن که
هرچند خسته،از راه می رسد یک روز

بالهای نازک قاصدک
تاب این درد را ندارد که بیاید و تو نباشی.
تمام انتظارت بی انتها میشود اگر
بیاید و تو
انتظار را تاب نیاورده باشی.

بمان
بمان و دیده بر راه نگاه دار
تور مژگانت را بر گستره ی آسمان بیافکن
مبادا که باد
قاصدک را با خود ببرد


ميداند ميداند تا چه حد انتظارش را در لابلاي تمام روزهايم مرور كرده ام.
خط به خط سطر به سطر لحظه به لحظه...حتي دمي و بازدمي غافل نبودم
ميداند كه چه روزها بر سر راهش تمام قاصدكها را تفتيش كرده ام
همه قاصدكها اين هميشه منتظر را ميشناسند
همه قاصدكها راهي جز گذر از كوي من ندارند..
همه بادها را دست آموز انتظارم كرده ام
تا قاصدكي را گم نكنند...تا خبري را ناديده نگيرند

اما ...اما چه سود كه هنوز از قاصدك من خبري نيست
ديده ام فرش راهش شد و نيامد
نگاهم در افق جا ماند و خبري از او نشد
ميدونم كه اين روزها
روزهاي آخر است
ديگر تا بهار نميكشم...ديگر شايد قاصدكهاي بهاري را نبينم
تا باز اين سوال را از همشون و تك تكشون بپرسم

كو...كو ..دلارام سايه وارم ..كو؟
چشمم به راهش سفيد شد....پس كجاست؟
گرد پيري بر گيسوانم ريخت...آخر چه شد؟

آخر چه شد؟ چرا نيامد؟
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم کدامین سو روم
نمی دانم کدامین سو ی یارم هست
مرا ازخود نراند باز هم من نمی دانم
ولی مشتاق دیدارم
منم مشتاق دیدار و منم آواره ی او
اگر راهم ندادش در کوی او از باغ خواهم رفت
نمی دانم کدامین سو سوی یار است

آراز:gol:
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميداند ميداند تا چه حد انتظارش را در لابلاي تمام روزهايم مرور كرده ام.
خط به خط سطر به سطر لحظه به لحظه...حتي دمي و بازدمي غافل نبودم
ميداند كه چه روزها بر سر راهش تمام قاصدكها را تفتيش كرده ام
همه قاصدكها اين هميشه منتظر را ميشناسند
همه قاصدكها راهي جز گذر از كوي من ندارند..
همه بادها را دست آموز انتظارم كرده ام
تا قاصدكي را گم نكنند...تا خبري را ناديده نگيرند

اما ...اما چه سود كه هنوز از قاصدك من خبري نيست
ديده ام فرش راهش شد و نيامد
نگاهم در افق جا ماند و خبري از او نشد
ميدونم كه اين روزها
روزهاي آخر است
ديگر تا بهار نميكشم...ديگر شايد قاصدكهاي بهاري را نبينم
تا باز اين سوال را از همشون و تك تكشون بپرسم

كو...كو ..دلارام سايه وارم ..كو؟
چشمم به راهش سفيد شد....پس كجاست؟
گرد پيري بر گيسوانم ريخت...آخر چه شد؟

آخر چه شد؟ چرا نيامد؟
گر تو هم منتظری باش که من
در سر کویش نوری می بینم
گر تو هم دلداده ای باش که من
در سر قرار دلدار میبینم
گر تو از سیاهی شب خسته ای باش که من
در آنطرف باغ چراغ می بینم
به دیدار شتابانم هنوز
از نوش لبش تشنه لبانم هنوز
آراز
:gol:
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
نرو دستم به دامانت نگو دیگر نمی ایی:gol:
که میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی:gol:
حضور التماسم راببین در خیس چشمانم :gol:
بمان با این من تنها در این احساس تنهایی:gol:
صدای پای دلتنگی حراص لحظه های من:gol:
تویی ارام چشمانم حضوری بس تماشایی:gol:
کویری خشک شب دیده پر از رویای بارانم:gol:
بزن ای نم نم باران تو که اعجاز دریایی:gol:
بهار من بمان با من خزان را سخت می ترسم:gol:
بمان با من که می پوسم در این زندان تنهایی:gol:
شکوه اشک چشمانم سلامت را به یاد دارم:gol:
لطیفی چون دل حافظ پر از احساس نیمایی:gol:

تو را من زنده ميخواهم ، چو حوري وش ، اهورايي
نگاه از سوي تو گيرم ، كه مشهوري به گيرايي
تو از احساس نيمايي ، فروغي در كوير شب
بسوزان آسمانم را ، گر از آنسو تو مي آيي
من از شعر تو ميخوانم ، به فال حافظ از چشمت
كه از زلفت بيفتادم ، ز هر سو طشت رسوايي
من از آه خزان دارم نشاني اي اقاقي وار
تو آنسوي فلك داري ، اقامت ماه پيشاني
 

nazanin narges

عضو جدید
تو را من زنده ميخواهم ، چو حوري وش ، اهورايي
نگاه از سوي تو گيرم ، كه مشهوري به گيرايي
تو از احساس نيمايي ، فروغي در كوير شب
بسوزان آسمانم را ، گر از آنسو تو مي آيي
من از شعر تو ميخوانم ، به فال حافظ از چشمت
كه از زلفت بيفتادم ، ز هر سو طشت رسوايي
من از آه خزان دارم نشاني اي اقاقي وار
تو آنسوي فلك داري ، اقامت ماه پيشاني


چند روزی ست حالم دیدنی ست
حال من از این و ان پرسیدنی ست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل امد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم:heart:
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
چند روزی ست حالم دیدنی ست
حال من از این و ان پرسیدنی ست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل امد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم:heart:
آه...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
چند روزی ست حالم دیدنی ست
حال من از این و ان پرسیدنی ست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل امد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم:heart:

معذرت ميخوام خانومم
شرط اصلي و قطعي اين جستار ...نوشتن از قلم خودتون هست...
تو كه دستت به نوشتن آشناست..خانومي.
:heart::smile:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اشک من طوفان غم ارد به دل
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز دل:cry:

نازنين نرگسم..شمابراي اينكه از اشعار ديگران در تضمين شعرتون ميخواهيد استفاده كنيد بايد قسمت مربوط به تضمين رو در كوته قرار دهيد به اين صورت :

اشك من طوفان غم دارد به دل
" خنده بر لب ميزنم تا كس نداند راز دل "


موفق باشي عزيزم.:heart::gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
نرو دستم به دامانت نگو دیگر نمی ایی:gol:
که میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی:gol:
حضور التماسم راببین در خیس چشمانم :gol:
بمان با این من تنها در این احساس تنهایی:gol:
صدای پای دلتنگی حراص لحظه های من:gol:
تویی ارام چشمانم حضوری بس تماشایی:gol:
کویری خشک شب دیده پر از رویای بارانم:gol:
بزن ای نم نم باران تو که اعجاز دریایی:gol:
بهار من بمان با من خزان را سخت می ترسم:gol:
بمان با من که می پوسم در این زندان تنهایی:gol:
شکوه اشک چشمانم سلامت را به یاد دارم:gol:
لطیفی چون دل حافظ پر از احساس نیمایی:gol:


به دنبال اهورایی ویا دست مسیحایی:gol:

نگاه زندگی بخشی حضور گرم وگیرایی:gol:


به هرسو چشم می دوزم سراسر بسته می بینم:gol:

دریچه پنجره روزن همه دیوار وتنهایی:gol:


دمادم می زنم فریاد وهرچه باد...بادا باد.:gol:

که امید بهارم نیست در این شب های یلدایی:gol:


تمام روز ها طی شد در این پاییز بی برگی:gol:

که می گوید...که می اید؟صدای رو به فردایی:gol:



واقعا احساس زیبایی داشتید ...پاسخ مرجانی هم معرکه بود ...
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند روزی ست حالم دیدنی ست
حال من از این و ان پرسیدنی ست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل امد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم:heart:

حال من از حال تو افزونتر است
ديده ام از گونه ات گلگونتر است

گر تفال چاره اين كار نيست
چون منم تو مي بنوش ، ار يار نيست
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال من از حال تو افزونتر است
ديده ام از گونه ات گلگونتر است

گر تفال چاره اين كار نيست
چون منم تو مي بنوش ، ار يار نيست
آفرین بر این همه استعداد
خجالت می کشم چیزی نویسم
چرا که من نیم در پیش یاران
همان به که روم در کوی یارم
اگر یارم مرا در خود پذیرد
من انگه می نوسیم از نگارم
شما همراه من بودید اینجا
ولیکن من به نبودم
شما یارن من هستید اما
هنوزم من دلم در پیش یار است
نمی دانم کدامین سحر و افسون
مرا در بند یار کرده است
اگر سر را به درد آورده ام من را ببخشید
که این اخرین حرفم بباشد


با اجازه مدیر تالار ادبیات من حدود یک ماه نیستم
از کلیه بچه ها تو این یک ماه خدا حافظی می کنم

:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
شاد باشین
 

دزيره

عضو جدید
به دنبال اهورایی ویا دست مسیحایی:gol:

نگاه زندگی بخشی حضور گرم وگیرایی:gol:


به هرسو چشم می دوزم سراسر بسته می بینم:gol:

دریچه پنجره روزن همه دیوار وتنهایی:gol:


دمادم می زنم فریاد وهرچه باد...بادا باد.:gol:

که امید بهارم نیست در این شب های یلدایی:gol:


تمام روز ها طی شد در این پاییز بی برگی:gol:

که می گوید...که می اید؟صدای رو به فردایی:gol:



واقعا احساس زیبایی داشتید ...پاسخ مرجانی هم معرکه بود ...
نباشي ترس بادلهاست
زمين درگير اين غوغاست
نباشد آن دم تلخي
كه بعد از مرگ من آيي
دلم تنها به ياد توست
شب و روزم براي توست
بگو مهدي محبوبم
كدامين جمعه مي آيي


اين فقط چيزي بود كه ناگاه باخواندن اين شعر به ذهنم رسيد:gol:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

گلابتون

مدیر بازنشسته
به دنبال اهورایی ویا دست مسیحایی:gol:

نگاه زندگی بخشی حضور گرم وگیرایی:gol:


به هرسو چشم می دوزم سراسر بسته می بینم:gol:

دریچه پنجره روزن همه دیوار وتنهایی:gol:


دمادم می زنم فریاد وهرچه باد...بادا باد.:gol:

که امید بهارم نیست در این شب های یلدایی:gol:


تمام روز ها طی شد در این پاییز بی برگی:gol:

که می گوید...که می اید؟صدای رو به فردایی:gol:



واقعا احساس زیبایی داشتید ...پاسخ مرجانی هم معرکه بود ...


يه روز وقتي از اونور پرچين دلتنگيهام
برات نامه دادم
تو از پشت ديوار خاطرات كودكيت...
احساست رو سوار بر بال نازك
قاصدكها كردي و در اولين صبحدم آشنايي
و از بالاي بام صداقت بر باد دادي

چشم بر راه اين قاصدك ماندم و
هنوز هم چشم بر راهم
نميدانم چرا گذر اين باد بر
دشت پر ملال ما نمي افتد.
نميدانم شايد اينهم آرزويي بود
كه بايد بر باد ميرفت

سايه

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آ

با اجازه مدیر تالار ادبیات من حدود یک ماه نیستم
از کلیه بچه ها تو این یک ماه خدا حافظی می کنم

:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
شاد باشین

آراز جان دلمون برات تنگ ميشه عزيز...
اما اميدوارم كه هرجا ميري و هرجا هستي خوشبخت و سلامت باشي
زود برگرد كه منتظرتيم...اينجا هميشه جاي شعرهاي قشنگت خالي ميمونه...:heart:;):gol:


نباشي ترس بادلهاست
زمين درگير اين غوغاست
نباشد آن دم تلخي
كه بعد از مرگ من آيي
دلم تنها به ياد توست
شب و روزم براي توست
بگو مهدي محبوبم
كدامين جمعه مي آيي


اين فقط چيزي بود كه ناگاه باخواندن اين شعر به ذهنم رسيد:gol:

عالي بود عزيزجان
خيلي وقته منتظر حضور گرمت بودم خانومي...خيلي خوش اومدي
:heart::gol:
 

noshdaroo

عضو جدید
معذرت ميخوام خانومم
شرط اصلي و قطعي اين جستار ...نوشتن از قلم خودتون هست...
تو كه دستت به نوشتن آشناست..خانومي.
:heart::smile:
با سلام اگه ممکنه منم بنویسم
ببخشید بدون اجازه نوشتم
حق با خانم مدیر است
هر چه در دل داری همین است
تو که وارد شدی در دفتر شعر
بیار اول بگو شعرم همین است

با اجازه خانم مدیر شرمنده که شبیه شعر نیست فی البداهه گفتم
آخه تازه واردم
یا حق
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يه روز وقتي از اونور پرچين دلتنگيهام
برات نامه دادم
تو از پشت ديوار خاطرات كودكيت...
احساست رو سوار بر بال نازك
قاصدكها كردي و در اولين صبحدم آشنايي
و از بالاي بام صداقت بر باد دادي

چشم بر راه اين قاصدك ماندم و
هنوز هم چشم بر راهم
نميدانم چرا گذر اين باد بر
دشت پر ملال ما نمي افتد.
نميدانم شايد اينهم آرزويي بود
كه بايد بر باد ميرفت

سايه


صد بار شدم باد بهار ، تو اما نه
همسایه تو گوش و کنار ، تو اما نه

آنشب که برای دیدنم آیی تو
با باد روم کنار ، تو اما نه
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
صد بار شدم باد بهار ، تو اما نه
همسایه تو گوش و کنار ، تو اما نه

آنشب که برای دیدنم آیی تو
با باد روم کنار ، تو اما نه


گر عزم سفر به سوی تو آرم من
اين بار بدان که بی خبر می آيم

گر حکم کنی مرا که در بند کشند
یا چشم مرا ز دیده بر هم بکشند
یا سر ز تنم جدا و بر سر بکشند
با شوق فُزونتر ز خطر می آیم
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
گر عزم سفر به سوی تو آرم من
اين بار بدان که بی خبر می آيم
گر حکم کنی مرا که در بند کشند
یا چشم مرا ز دیده بر هم بکشند
یا سر ز تنم جدا و بر سر بکشند
با شوق فُزونتر ز خطر می آیم
دیده را با تیر مژگان شور و حالی میدهم
گر ببارد بر سرم تیر، جای خالی میدهم!
در فراغش بیخبر من می روم در کوی یار
برکف نامحرمان یک مشت باقالی میدهم!!!:smile:

(گفتم بد نیست دوستان یه لبخندی هم زده باشند)
شاد باشید
 

اهورا25

کاربر فعال اینترنت و وبگردی
همین یک لحظه
مثل گم شدن پشت یک ستاره
مثل ماه، مثل من, مثل خالیه ی پر دغدغه ی احساس شب
کجای این بیراهه ای....
دل من مثل حجم ترد ابر زیر دندان بهار
باران پشت پلکهایم, بغض نگاه
من چقدر بی تابم
دل من باز به قلم سوگند خورد
و کسی باز ندانست که چیست حال دلم
و بهار, راز نگاهم
و نگاهم منتظر بوسه مرگ...

اهورا
 

piton

عضو جدید
و چه تنها می اید در تاریکی ان سوار بر مرکب مرگ

من نمیدانستم
که طلوعی دیگر نتوان دید دو چشمم
چه غروب بی تابست
و چه امشب ساکت
ان ستاره بی مکث زده زل بر لب من
تا که کی من بکشم اخرین اهم را
من سکوتم ترکید
اه قلبم بشکست
ابر هم مبارید ان ستاره فهمید
لحظه بعد همه ، دور من حلقه زدند
مادر میگرید خواهمر چنگ زند بر سرو صورت خویش
پدر مرد صبور نتوانست ببنید
که پسر هم کوچید

معذرت شعر از خودم بود شرمنده که شاعر قلم سوخته ام
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین یک لحظه
مثل گم شدن پشت یک ستاره
مثل ماه، مثل من, مثل خالیه ی پر دغدغه ی احساس شب
کجای این بیراهه ای....
دل من مثل حجم ترد ابر زیر دندان بهار
باران پشت پلکهایم, بغض نگاه
من چقدر بی تابم
دل من باز به قلم سوگند خورد
و کسی باز ندانست که چیست حال دلم
و بهار, راز نگاهم
و نگاهم منتظر بوسه مرگ...

اهورا
چشم به راه كدامين بوسه نشسته اي ؟
كه مرگ بي هنگام ميكوبد بر در خانه اي
كه تو به شب نشيني نشسته اي

سر فرود آر از اين بي تابي
نكند منتظر مهتابي ؟
باد و باران گنه از روي زمان ميشويند
در سرا پرده ماه ، ميدرخشد نگه شبتابي
حجم پر حجم بهارت در دل
تو چرا پشت ستاره خوابي ؟
بي ثمر جست نكن من كه نديدم در شهر
مه نشيني كه كند با دل خوش ، اربابي
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو در آن رخت سپيد
با دو صد شوق و اميد
عازم خانه بخت شده اي،
همه جا هلهله ي شادي و شور
همه جا غرق به نور
دست زيباي تو در دست جوان دگري است
و دل تنگ من از غصه چو يك كاسه خون
از كنارم چو غريبان دگر مي گذري
وخوش و بش مي كني و مپرسي:
كه چرا غمگيني؟
به چه مي انديشي؟
تو بگو اي همه هستي من ،توبگو
تو بگو من به چه مي انديشم
وچرا غمگينم!
بهمين آساني قصه غصه ما يادت رفت؟!
«تقديم به عشق اولم»
گل من گریه نکن فدای اون اشکای تو
اسم منو صدا نکن قربون اون صدای تو
بذار راحت برم از کنارت٬...از این دیار
نمی تونم گل من ....بمونم با تو یار
بذار عشقمون محو بشه از روزگار
عزیزم تورو خدا دیگه منو یادت نیار
تو فقط آرزوی دلمی نیستی یه تکیه گاه
زیبای من دنبالم نیا اینه بزرگترین اشتباه
مهربونم فرق من وتو از زمینه تا آسمون
مثل آرزوی محال و غریب کویره به بارون
من لایق تو نیستم شاهزاده پاک و مهربون
نمیتونم حتی یه روزم با تو بشم یه همزبون
من میمونم و یه عمرحسرت همزبونیت
عزیزم نمیخوام تباه بشه عمرو جوونیت
زیبای نازنین بذار برم از سرنوشت تو
با رفتنم مطمئنم دنیا میشه بهشت تو
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديشب از كوچه تنهايي خود ميرفتم
كه شب از خيره چشمان تو پر شد از غم
زمزمه كردم از آن خاطره دور كه با هم گفتيم :
" بي تو مهتاب شبي باز آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خيره به دنبال تو گشتم ... "
شوق ديدار به دل ماند كه جامم بشكست
در نهانخانه جانم شرر آمد ، دل بست
يادم آمد كه شبي بي تو از آن كوچه گذشتم
غرق در اين غم رفتن ، پي آن خلوت دلخواسته گشتم
پي آن راز نهان در پس چشمان سياهت
پي آن محو تماشا شدنم سوي نگاهت
آسمان صاف ، شب آرام و زمان رام نگشته
دل من از گذر از سوي تو آرام نگشته
يادم آمد ؟ تو به من گفتي از اين عشق حذر كن ؟
آب آيينه عشق گذران است ؟ از اين شهر سفر كن ؟
رفتي و فرصت آن را تو گرفتي كه بگويم :
حذر از عشق نميدانم و هرگز نتوانم ، چه بگويم ؟
يادم آمد تو به من سنگ زدي ، من به نشاني
سنگ اين خاطره را از سر احساس سپردم به نهاني ....

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم
 

noshdaroo

عضو جدید
نمی دانم چه گویم من
زتو گویم که ناگه رفتی و تنهام گذاردی
نه! من از تو دیگر بریدم
کسی دیگر نمی خواهم ! خدا هست
خدا با من همان گونه که بود هست
این تنهایی و خلوت چه زیباست
من و او باهمیم تنها خدا هست
دلم در پیش او باشد چه خوب است
خدا در یاد من باشد چه خوب است
چرا قبلا نبودم من به یادش
ولی من را زیاد خود نبرده
در این تنهایی و عزلت مرا هم پیش خود خوانده
دوست دارم در این تنهایی بازم بمانم
دوست دارم زدست نا مردمی ها بنالم
همانها که مرا گمراه کردند
ز کاشانه ام بیراه کردند
" ای عشق همه بهانه از توست"
همه چیزم را که تباه کردند
نوشدارو
:gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

noshdaroo

عضو جدید
آزادی

آزادی

در این بن بستها دنبال چه می گردی؟
نیابی هر گز از آزادی نشانی تو
رهایی از بند این زندان نخواهی تو؟
اگر خواهی دست پیش آر
من و تو می شویم بار دگر ما
همان چیزی که ما را می رهاند
از این بند گران از بند زندان
چه ترسی تو از زشتی دیوان
چودستت دست من هست
نمی ترسم من از پیلان و مزدوران
همین امشب بپا خیزم
مرا یاری کن ای دوست
رهایی فروشی نیست
بر آن قیمت نتوان زد
چو آزادی در این بند است
چه صحبت از رهایی است
من از آزدی سخن خواهم گفت
من این را هم نمی دانم که آزدی چه شکلی بود
فقط تعریفی از آزادی همان که شنیدستیم بود؟
کجا رفت و چگونه در بند شد ؟
چرا آنان که با نامش سنگش سینه کردند
چگونه اورا در بند کردند
رهایی از همین امروز زیباست
بپا خیزید ای مردان که فردا باز نازیباست


:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
درد دلهای :
نوشدارو
 

@spacechild@

عضو جدید
ديشب از كوچه تنهايي خود ميرفتم

كه شب از خيره چشمان تو پر شد از غم
زمزمه كردم از آن خاطره دور كه با هم گفتيم :
" بي تو مهتاب شبي باز آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خيره به دنبال تو گشتم ... "
شوق ديدار به دل ماند كه جامم بشكست
در نهانخانه جانم شرر آمد ، دل بست
يادم آمد كه شبي بي تو از آن كوچه گذشتم
غرق در اين غم رفتن ، پي آن خلوت دلخواسته گشتم
پي آن راز نهان در پس چشمان سياهت
پي آن محو تماشا شدنم سوي نگاهت
آسمان صاف ، شب آرام و زمان رام نگشته
دل من از گذر از سوي تو آرام نگشته
يادم آمد ؟ تو به من گفتي از اين عشق حذر كن ؟
آب آيينه عشق گذران است ؟ از اين شهر سفر كن ؟
رفتي و فرصت آن را تو گرفتي كه بگويم :
حذر از عشق نميدانم و هرگز نتوانم ، چه بگويم ؟
يادم آمد تو به من سنگ زدي ، من به نشاني
سنگ اين خاطره را از سر احساس سپردم به نهاني ....

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

پشت دروازه احساس شبی نیمه شبی...
می نشستم وتو را
رنگ باران با مِه...
رنگ دریای پر ازکوسه واما
با عشق...
می نشستم و تو را
نه که همچون خورشید...
و نه همچون مهتاب...
من تو را رنگ خودم میدیدم!
رنگی ازخاکستر...
هرچه خاکستریست...
مثل سایه یا مِه
مثل دریا درشب...
مثل حتی گلدان
پشت این پنجره تنهایی!
و تو که رفتی باز
پشت آن قاب ترک خورده نشستم و تورا...
نه که خاکستریِ رنگ خدا...
نه که همچون باران...
و نه همرنگ خودم!
من تو را مثل شبی می دیدم
مثل دریا درشب...
مثل باران درشب...
مثل یک ویرانی
که ازآن زوزه گرگ
می رسد تا خود شهر!
و قسم هایم را
و قسم هایت را
با دل کوچک شب
(نه شب تار وسیاه...
نه شبی همچون تو)
با دل کوچک شب های خودم
و خدایی نزدیک..
خواندم و...ماندم و...بعدش هم هیچ!
کم کمک رنگِ گلِ پشت دلم هم خشکید!


ببخشید زیاد شد!!هنوز میخواستم بنویسم دیدم نه...مثل اینکه این قصه سر دراز دارد!
 
بالا