قسمت اول
پدر ملت هند
پدر ملت هند
مهندس کرمچند (مهاتما) گاندی ، روز دوم اکتبر1869میلادی در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است ،چشم به جهان گشود . او از یک خانواده متوسط متعلق به گروه بازرگانان بود. پدربزرگ او رئیس وزیران حکومت محلی بود و پدرش نیز به همان شغل اشتغال داشت . مادر او بانویی متدین بود و همین سجیه در اخلاق فرزند او که بعدها به صورت پدر ملت هند درامد اثر فراوانی نهاد .
گاندی ، تحصیلات ابتدایی خود را در همان شهر شروع کرد ، اما شاگرد باهوش و زرنگی نبود .بعد همراه با خانواده خود به شهر راجکوت یکی دیگر از نواحی ایالت فوق الذکر رفت و به ادامه تحصیل پرداخت .
از دوران تحصیل او اثری از عظمت آینده وی مشاهده نمیشد جز اتفاقی کوچک که روزی یک بازرس انگلیسی به دبستانی که او تحصیل میکرد ، رفت تا کودکان را امتحان کند ؛ گاندی نمیتوانست یک کلمه را صحیح بنویسد ، معلم با اشاره به او فهمانید تا از دانش آموز کنار خود رونویسی کند ، ولی گاندی از این کار سرباز زد ... با اینکار همیشه مورد بی احترامی آموزگار خو قرار گرفت .
او از همان اوان مایل بود دیگران را به راهی که صحیح میپنداشت هدایت نماید .و چون میدید یکی از دوستان برادرش پسری مهمل و نامرتب است و به بعضی از عادات ناپسند از جمله خوردن گوشت که در نزد هندوان مکروه است اعتیاد دارد ، تصمیم به هدایت وی گرفت ، غافل از اینکه خود رفته رفته تحت نفوذ اخلاقی او قرار گرفت و به خاطر دوستی با او حتی به سرقت دستبند طلای برادر خود مبادرت ورزید . اثر دیگری که از علاقه گاندی حتی در دوران طفولیت به هدایت مردم مشاهده میکنیم ؛ ارتکاب وی به خوردن گوشت است ، همان دوست به وی میگفت : علت برتری قوم انگلیس بر هندیان این است که چون گوشت میخورند قوی هستند و چون ما بدین کار نمیپردازیم ، ضعیف و ناچار از انقیاد هستیم . گاندی جوان به عشق کسب نیرو و به منظور پیشرفت ملت یکبار غذای گوشت دار خورد ولی چنان ناراحت شد که بقول خود او « آن شب در خواب دیدم که گوسفند بینوا در معده ام بع بع میکند » .
هنوز سیزده سال بیشتر نداشت که بخواست پدر با دختری به نام کاستوربای ، به سن وسال خود ازدواج نمود و چنانکه در سرنوشت خویش مینویسد در آن سنین از عروس جز مهمانی های مرتب و یافتن یک همبازی دختر چیزی نمی فهمید .
در زمانی که دوره دبیرستان را طی میکرد ،پدرش بسال 1885م بدرود حیات گفت . وضع خانوادگی آنها از نظر درآمد خوب نبود وبزرگان خانواده به وی توصیه میکردند که شغل پدر در پیش گیرد ولی او آرزو داشت که وکیل دادگستری شود و پیشنهاد کرد که به لندن برود . اگرچه مادر متدین گاندی نخست با او مخالفت کرد اما بالاخره راضی شد مشروط بر اینکه فرزندش قول دهد به زن ، شراب و گوشت دست نزند .
گاندی در چهارم سپتامبر1886 به انگلستان رفت . ماههای اول اقامت وی تغییراتی در اخلاق و روحیه وی بوجود آمد ؛ بطوریکه به آموختن ویولن و رقص و آیین سخنوری پرداخت ولی براثر تماس با طرفداران گیاهخواری و بخصوص آشناییبا دو برادر متصوف روشی ساده در پیش گرفت و سعی داشت که هرچه بیشتر زندگی را ساده وارزان بگذراند . گاندی در لندن آثار دینی خود را به زبان انگلیسی خواند و آنگاه به مطالعه سایر ادیان بخصوص اسلام ومسیحیت پرداخت . کتاب نور آسیا ، تالیف ادوین آرنولد ، بویژه فصل مربوط به پیغمبر اسلام اثری عمیق در وی گذاشت و همین که قرائت انجیل را به پایان رساند تحولات بزرگ اخلاقی وی شروع شد . و در تاریخ 1891میلادی به وطن خویش بازگشت .در بمبئی مطلعع شد که مادر بدرود حیات گفته و به قول خود مرگ مادر اندوهی بزرگ در وی ایجاد کرد . پس زا آن به بمبئی برگشت تا به وکالت بپردازد ،در عرض چند ماه فقط یک موکل به او رجوع کرد و روزی هم که میخواست از او در دادگاه دفاع کند چنان ناراحت شد که سرش گیج رفت وبه زمین افتاد و سبب تمسخر حضار شد . ناچار به شهر خود بازگشت ، در آنجا نیز استقبالی از وی نشد ، لذا به پیشنهاد یک کمپانی هندی به آفریقای جنوبی رفت تا پرونده آن را مورد مطالعه قرار دهد . این مسافرت که در آوریل1893 صورت گرفت مقدمه مبازات سیاسی و اجتماعی وی بشمار میرود .