خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شبی به دیدۀ من پای نه ،که از غمِ عشق

بود ز مویِ تو ،روزم سیاه تر بی تو
 
آخرین ویرایش:

غفار

عضو جدید
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام ما برسان
 

gholam_jafari

عضو جدید
دوداگربالانشیندکسرشان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیردگرچه او بالاتراست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سخنی که با تو دارم به نسیمِ صبح گفتم

دگری نمی شناسم ،تو ببر که آشنائی:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فصل گـــل مي گذرد هم نفســـان بهر خدا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بنشينيد بــه بـــاغـــي و مــــرا يـــــاد كنيد[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ره بردم از دل به كويش دل بستم از جان به مويش
عشـق مــن و حســن رويـش افســانه و داســتان شد:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اول دلــــم را صـفــــــا داد ، آيــيــنـه ام را جــلا داد
آخــر بــه بــاد فنــا داد عــشـــق تـــو خـاكستر من
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
از بس ز آشنائي مردم رميده‌ام
دائم تلاشِ معني بيگانه مي‌كنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بـــــا خيـــــالـــت خلوتـــــي آراستم
خـــود بيا و ســــــاغر اميـــــد باش:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سخن عشق جز اشارت نیست ** عشق در بند استعارت نیست
دل شناسد که چیست جوهرعشق ** عقل را ذره ای بصارت نیست
درعبارت همی نگنجد عشق ** عشق از عالم عبارت نیست
هر که را دل زعشق گشت خراب ** بعد از آن هرگزش عمارت نیست ...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري
لحظه هاي کاغذي را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بايگاني ، زندگي هاي اداري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم

صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زودتر بیا
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
برج ویرانم غبار خویش افشان کرده ام
تا به پرواز آیم از خود ،جسم را جان کرده ام
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون درخت فروردین، پر شکوفه شد جانم؛
دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
ای نسیم جان پرور، امشب از برم بگذر؛
ورنه این چنین پرگل تا سحر نمی مانم.
لاله وار خورشیدی در دلم شکوفا شد؛
صد بهار گرمی‌زا سر زد از زمستانم.
دانه امید، آخر، شد نهال بارآور:
صد جوانه پیدا شد از تلاش پنهانم.
پرنیان مهتابم در خموشی شبها؛
همچو کوه پابرجا، سر بنه به دامانم.
بوی یاسمن دارد خوابگاه آغوشم؛
رنگ نسترن دارد شانه های عریانم.
شعر همچو عودم را آتش دلم سوزد:
موج عطر ازان رقصد در دل شبستانم.
کس، به بزم میخواران، حال من نمی‌داند،
زان که با دل پرخون، چون پیاله خندانم.
در کتاب دل، سیمین، حرف عشق می‌جویم؛
روی گونه می لرزد سایه‌های مژگانم...
 

Similar threads

بالا