تا حالا آرزو کردید که یک لحظه مرگ رو تجربه کنید
من خیلی جاها خواستم خودمو جای اون مرده بزارم ولی باز هم راضی نشدم
فقط یه بار که تو قبر خوابیدم کمی ترسو از مرگ تجربه کردم و اصلا مهلت نشد که کمی تو قبر بمونم
ترس تمام وجودمو گرفته بود ولی باز خیالش راحتم نمی ذاشت دوست داشتم بفهمم چه حالتی به روح دست میده
یه بار هم ساعت 1 نیمه شب رفتیم قبرستون یهودیا تو گیلاوند تا یه هفته خواب راحت نداشتیم جدی میگم
بعضی مواقع هم شبیه مرده دراز می کشیدم و چشمام رو می بستم و وقتی تلوزیون قران قرائت میکرد خودم رو تو قبرستون تصور میکردم که بالا سرم دارند قرآن میخونند و همه بالا سرم گریه میکنند و منو تو قبر گذاشتند و خاک تو قبر می ریزند
و در آخر اون همه خاکه که تو قبر ریخته شده
دیگه سنگینی رو دارم احساس می کنم
همه میرند حتی عزیز ترین اطرافیان و تنهای تنها باید اونجا بمونی تا یه مدت
نمیخوام سیاحت براتون تعریف کنم فقط میخوام بگم که خودم چه تجربه ای از این اتفاق داشتم
صحنه جالبیه اگر خوب بتونم توصیفش کنم
انا لله و انا الیه الراجعون
فرض کن موقع شستشو
این مرده شورها بعضی هاشون رحمو مروت ندارند همچین جلوی چشم خانواده مرده رو این طرف اون طرف میکنند که اگه اون طرف زنده بود فکر کنم یه استخوان سالم تو بدنش نمی موند
حالا منو بزار جایه اون مرده بیچاره
بدنمو لخت و عور طوری که همه اطرافیانم دارند میبنند داره این ورو اون ور می کنه بعدش بسته بندی میکنه و میده بیرون
دیدن این صحنه ها برای هیچ کس راحت نیست مهم تر از همه برای خود اون مرده
نمیدونم خودم اون موقع میبینم بدنه خودمو یا نه
آیا دیدن این صحنه برای مرده عذاب اور نیست ؟
همین که تموم شد خانواده برای باره آخر بدنمو تحویل می گیره و خداحافظی آخرو میکنه
حالا از اون حس وحال خارج میشم تلوزیون هم خاموش میکنم
صدای لا اله الا الله داره میاد از پنجره نگاه میکنم
از کوچه یکی رو دارن میبرند بیرون
جماعتو ببین بنده خدا خانواده اش چه گریه ای میکنن
همه سیاه پوشیدن و دارند با ذکر لا اله الا لله مرده رو هل میدن به سمت خونه ابدیش
مرده خاک شد رفت پی کارش
خانواده تو فکر شب سوم شب هفتم
مرده تو تنگنای فشار و فلاکتو و تنهایی
خاک چقدر زود سرد میکنه رابطه هارو بعد از یه مدت چی بشه گهگاهی یاده مرحومشون کنند
چشم به هم بزنند زنده ها
شب چهلم هم اومد ه و رفته
حالا پنجره رو میبندم دوباره تلوزیون رو روشن میکنم وقته اخباره
اخبار گو تسلیت میگه مرگه یکی از بازیگرهای به نام رو به هموطنان
وقتی تو قبرستان قدم میزنم حاله خاصی بهم دست میده نمیدونم شما این جوری هستید یا نه
احساس میکنم جایه آشناییه نه اینکه زیاد اومدم نه
کلا همچین احساسی دارم احساس جدایی
وقتی از روی قبرها رد میشی و اسمها شون رو میخونی و شعرهایه روی قبرشون میخونی دلت میگیره
به خودت میگی آخرش که چی بالا برم پایین بیام جام اینجاست
کاریش هم نمیشه کرد میگن حقه ما هم قبول داریم که حقه
یه مدت به خودم میام سعی میکنم حداقل فردا روزی وقتی مردم نه برای آخرتم
حداقل برای این دنیام که دو نفر بگه خدا بیامرزتش
دو جا کار انجام داده باشم که بگن نور به قبرش بباره دله کسی رو آزار نداده باشم و نون کسیو آجر نکرده باشم و در کل انسان گونه زندگی کرده باشم شاید اون فشارهای قبر و دوری از همه آشناهات تبصره بخوره و خاک انتقامشو نگیره و ببخشه
من خیلی جاها خواستم خودمو جای اون مرده بزارم ولی باز هم راضی نشدم
فقط یه بار که تو قبر خوابیدم کمی ترسو از مرگ تجربه کردم و اصلا مهلت نشد که کمی تو قبر بمونم
ترس تمام وجودمو گرفته بود ولی باز خیالش راحتم نمی ذاشت دوست داشتم بفهمم چه حالتی به روح دست میده
یه بار هم ساعت 1 نیمه شب رفتیم قبرستون یهودیا تو گیلاوند تا یه هفته خواب راحت نداشتیم جدی میگم
بعضی مواقع هم شبیه مرده دراز می کشیدم و چشمام رو می بستم و وقتی تلوزیون قران قرائت میکرد خودم رو تو قبرستون تصور میکردم که بالا سرم دارند قرآن میخونند و همه بالا سرم گریه میکنند و منو تو قبر گذاشتند و خاک تو قبر می ریزند
و در آخر اون همه خاکه که تو قبر ریخته شده
دیگه سنگینی رو دارم احساس می کنم
همه میرند حتی عزیز ترین اطرافیان و تنهای تنها باید اونجا بمونی تا یه مدت
نمیخوام سیاحت براتون تعریف کنم فقط میخوام بگم که خودم چه تجربه ای از این اتفاق داشتم
صحنه جالبیه اگر خوب بتونم توصیفش کنم
انا لله و انا الیه الراجعون
فرض کن موقع شستشو
این مرده شورها بعضی هاشون رحمو مروت ندارند همچین جلوی چشم خانواده مرده رو این طرف اون طرف میکنند که اگه اون طرف زنده بود فکر کنم یه استخوان سالم تو بدنش نمی موند
حالا منو بزار جایه اون مرده بیچاره
بدنمو لخت و عور طوری که همه اطرافیانم دارند میبنند داره این ورو اون ور می کنه بعدش بسته بندی میکنه و میده بیرون
دیدن این صحنه ها برای هیچ کس راحت نیست مهم تر از همه برای خود اون مرده
نمیدونم خودم اون موقع میبینم بدنه خودمو یا نه
آیا دیدن این صحنه برای مرده عذاب اور نیست ؟
همین که تموم شد خانواده برای باره آخر بدنمو تحویل می گیره و خداحافظی آخرو میکنه
حالا از اون حس وحال خارج میشم تلوزیون هم خاموش میکنم
صدای لا اله الا الله داره میاد از پنجره نگاه میکنم
از کوچه یکی رو دارن میبرند بیرون
جماعتو ببین بنده خدا خانواده اش چه گریه ای میکنن
همه سیاه پوشیدن و دارند با ذکر لا اله الا لله مرده رو هل میدن به سمت خونه ابدیش
مرده خاک شد رفت پی کارش
خانواده تو فکر شب سوم شب هفتم
مرده تو تنگنای فشار و فلاکتو و تنهایی
خاک چقدر زود سرد میکنه رابطه هارو بعد از یه مدت چی بشه گهگاهی یاده مرحومشون کنند
چشم به هم بزنند زنده ها
شب چهلم هم اومد ه و رفته
حالا پنجره رو میبندم دوباره تلوزیون رو روشن میکنم وقته اخباره
اخبار گو تسلیت میگه مرگه یکی از بازیگرهای به نام رو به هموطنان
وقتی تو قبرستان قدم میزنم حاله خاصی بهم دست میده نمیدونم شما این جوری هستید یا نه
احساس میکنم جایه آشناییه نه اینکه زیاد اومدم نه
کلا همچین احساسی دارم احساس جدایی
وقتی از روی قبرها رد میشی و اسمها شون رو میخونی و شعرهایه روی قبرشون میخونی دلت میگیره
به خودت میگی آخرش که چی بالا برم پایین بیام جام اینجاست
کاریش هم نمیشه کرد میگن حقه ما هم قبول داریم که حقه
یه مدت به خودم میام سعی میکنم حداقل فردا روزی وقتی مردم نه برای آخرتم
حداقل برای این دنیام که دو نفر بگه خدا بیامرزتش
دو جا کار انجام داده باشم که بگن نور به قبرش بباره دله کسی رو آزار نداده باشم و نون کسیو آجر نکرده باشم و در کل انسان گونه زندگی کرده باشم شاید اون فشارهای قبر و دوری از همه آشناهات تبصره بخوره و خاک انتقامشو نگیره و ببخشه